دورهمی دوستان به آذین در جشن تولدش
بدون شک ترجمههای به آذین از آثار نویسندگان مهم دنیا همچون بالزاک، شکسپیر، گوته، رومن رولان و شولوخف در ارتقای سطح ادبی در زبان فارسی نقشی انکارناپذیر دارد.
شب محمود اعتمادزاده(م. ا. به. آذین) صد و هشتاد و پنجمین شب از شبهای مجله بخارا بود که عصر سه شنبه ۲۳ دی ماه ۱۳۹۳ برگزار شد.
به گزارش ایلنا؛ علی دهباشی در ابتدای این نشست درباره برپایی شب م. ا. به آذین چنین گفت: پیش از این محله بخارا شبهایی را برای اسماعیل فصیح، ابراهیم یونسی، جمال میر صادقی، جلال آل احمد و نجف دریابندری برگزار کرده است و امشب را که صدمین سالروز تولد محمود اعتمادزاده است به او اختصاص دادهایم. به آذین در وجوه گوناگون و در عرصههای متفاوتی کار کرده ولی ما امشب در فرصت کوتاهی که داریم شاید بتوانیم به یک از وجه از زندگی او، وجه ترجمهها و داستاننویسی و رمانهایش بپردازیم. امیدواریم که فرصتی پیدا شود تا به دیگر جنبههای زندگی او نیز در جلسات دیگری پرداخته شود و بدون شک ترجمههای به آذین از آثار نویسندگان مهم دنیا همچون بالزاک، شکسپیر، گوته، رومن رولان و شولوخف در ارتقای سطح ادبی در زبان فارسی نقشی انکارناپذیر دارد. به خصوص در حوزه ادبیات داستانی ایران. ترجمههای او در این زمینه الهام بخش سه نسل از نویسندگان ما بوده است.»
سپس توران میرهادی درخصوص تأثیر به آذین بر خود گفت: من که در آن دوران دانشجویی بودم که سعی میکرد نظامهای تعلیم و تربیت و در واقع کارهای درست را برای آموزش و پرورش انتخاب کند، یکی از کارهایی که کردم این بود که رفتم پیش آقای اعتمادزاده تا بپرسم چه بکنیم که انسان تربیت بشود و در واقع انسان مقام خودش را در انسانیت به دست بیاورد و هدفش هدف بشردوستانه باشد، ایشان در واقع مرا در تمام طول سالهایی که کار کردم به طور مستقیم یا غیرمستقیم راهنمایی کرد. اولین چیزی که ایشان به من توصیه کردند، گفتند رقابت را از مدرسه بردار. و چنین شد که مدرسه فرهاد تأسیس شد و کودکستان فرهاد تأسیس شد و ما رقابت را از مدرسه برداشتیم. یعنی همه بچهها به هم کمک میکردند برای اینکه پیشرفت بکنند و هیچ کس رقیب دیگری نباشد. و یکی از خوشحالیهایی که از نتیجه کارم نصیب من شد این بود که بچههای مدرسه فرهاد یاد گرفتند به هم کمک کنند و بعدها در هر کجای دنیا هم که بودند این آموزه را از یاد نبردند.
در ادامه نوبت به محمود دولت آبادی رسید و او بخشهایی از کتاب فاوست گوته ترجمه به آذین را خواند.
پس از دولتآبادی، محمد روشن از به. آذین و انتخاب عنوان «جان شیفته» سخن گفت: نمیدانم کجا خواندهام در کتاب، شاید در کتاب ژان کریستف، ترجمهای از اثر ارزندۀ رومن رولان، میگوید: ما همیشه کسانی را که دوست میداریم به خاطر نداریم ولی آنگاه که به خاطرشان نداریم، دوستشان میداریم. به آذین، مهندس محمود اعتمادزاده، انسانی والا و آزاده بود. کم سخن و فروتن، شرمگین و متین، و آهسته و شکیبا بود. اما با این همه در زندگانی، نشانی از استواری و صلابت داشت. اهل تسامح بود اما مسامحهکار نبود، مداراگر بود، اما سازشکار نبود. پیدا بود که باورهای اندیشگی او ریشه در اعتقاداتی بنیادین دارد. راه و روش گزیده او، گزیده سالهای بلند حیات او بود. راهِ منتخب او، راه پاکان و نیکان، درست اندیشان و راست کرداران بود. میل و محابا در کار و اندیشه او جایی نداشت. به باورهای خود اعتقاد راسخ داشت، و سرپیچی از آن باورها را ناستوده میداشت. از هر گونه انحراف به شدت میپرهیزید. گزین اندیشه او، گزیده سالهای بلند پر فراز و نشیب زندگی او بود. گفتگو از توانمندیهای او در نگارش، تعارف آمیز به نظر میآید. آشنایان با شیوه نگارش و نویسندگی او جملگی برآنند که او رنج روح و روان را بر ساحۀ اندیشۀ خود گسترده بود. تفننات ادبی و ذوقی در آثار او جایی نداشت. به راستی زبان فارسی را میشناخت و بدان ارج فراوان مینهاد. در گزینش واژگان، ضمن پرهیز از نارواییها، سخت گزیده جوی و گزیده گوی بود.
محمد روشن ادامه داد: درست به خاطر میآورم که نویسنده و مترجمی که در ساحۀ ترجمه نام و آثاری مطلوب داشت، در جایی سخن از ترجمهای از رومن رولان کرده بود. آن شادروان محمود تفضلی بود که «بتهوون» رومن رولان را ترجمه کرده بود، در مقدمه اثر یاد کرده بود که بر سر آنست که اثری از رومن رولان را ترجمه کند. بر کتاب موعود خود نام «جان سرمست» داده بود. اینک که بدین دو نام در یک کتاب مینگریم، درمییابیم که مصالح واژگانی و کاربرد لغوی آدمیان تا چه حد بر ذهن و زبان خواننده اثر میگذارد. سالها پس از آن به آذین «جان شیفته» را ترجمه کرد و منتشر ساخت. دو نام از یک کتاب، به نام و مضمون درست. اما داوری در گزینش این دو نامه هر خواننده هوشمند را به تأمل وامیدارد. «روان سرمست»، «جان شیفته». جای سخن گفتن از شیوه ترجمه و حتی نام گذاری اثر نیست. هر دو نام گویای نام گزین نویسنده است. اما پیداست که عیار سخن نویسنده و شاعر و مترجم در آثار او متجلی میگردد و مجال سنجش و اندیشه را رو به روی خواننده بازمیگذارد.
یعد از این سخنان پیام ویدئویی پوری سلطانی پخش شد که او نیز در بخشی از این پیام چنین گفت: من آقای به آذین را از سالهای دور شناختم. به یاد دارم در یکی از جلساتی که آقای به آذین هم حضور داشت، بحثما به شعر نو کشیده شد. اکثر کسانی که در آن جلسه بودند، مخالف این شیوه شعرسرایی بودند و بعضی هم مثل من موافق آن. بعد از آنکه من سخت از این نوع شعر پشتیبانی کردم، آقای به آذین از من خواستند تا در جلسه دیگر درباره نیما و اشعارش و شعر نو نقد و تحلیل بنویسم که من هم چنین کردم. وقتی من مطالبم را ارائه کردم، همه حاضرین و از جمله خود آقای به آذین دست زدند. این خاطره که من گفتم مربوط است به شصت سال پیش و از این جهت در ذهنم مانده که عکس العمل آقای به آذین برایم فراموش نشدنی بود.
شمس لنگرودی سخنران بعدی بود که از اولین دیدارش با به آذین حکایت کرد و اظهار داشت: در آن سالها آنچه من از آقای به آذین شنیدم و آنچه ایشان در همان سال ۵۶ عنوان میکردند، از همه منطقیتر به نظر میرسید و بخشی از پیشبینیهایش در عرصه اجتماعی و فرهنگی درست از آب درآمد.
همچنین مهدی غبرایی مهمان دیگری بود که دربارهٔ ترجمههای به آذین گفت: من به حکم حرفهام، که ترجمه است، بیشتر به ترجمههای ایشان نظر میافکنم و از میان آنها چهار رمان بزرگ را که سه تای آنها در زبان پارسی به چهار جلد و دیگری به دو جلد میرسد، لحاظ میکنم. اینها شاید مهمترین آثار به آذین نباشند اما از نظر حجم و شیوایی کلام و داستان کم ارج نیستند. به علاوه عمری با آنها سر کردهام. از اینها ۲ رمان بزرگ از رومن رولان، نویسنده فرانسوی است به نامهای «جان شیفته» و «ژان کریستف» … ۲ رمان بزرگ دیگر از میخائیل شولوخوف، نویسنده پس از انقلاب روس است. غبرایی در ادامه سخنان خود به فضاهای این رمانها اشاره کرد و افزود: «فضای داستان «جان شیفته» فرانسه ابتدای سده بیستم است و وضعیت اجتماعی این دوران را ترسیم میکند. شخصیت اصلی داستان زنی به نام آنت ری ویر است که نویسنده در قالب او چگونگی بیداری زنان را توصیف میکند… و شخصیت اصلی رمان «ژان کریستف» موسیقیدان آلمانی به همین نام است. آهنگسازی نابغه که زندگیش از کودکی تا مرگ روایت شده» و غبرایی پس از شرح مختصری از داستان دن آرام و زمین نوآبادِ شولوخف گفت: «اما در پایان تأکید میکنم نثری که به آذین برگزید نثر معیار و بیممیز است.
سپس کامران پورصفر سخنرانی خود را با عنوان رابطه میان ادبیات و تاریخ آغاز کرد و گفت: بهآذین به گواهی تالیفات و ترجمههایش رابطهای عمیق با تاریخ داشته و علاوه بر آنکه در برخی از برجستهترین تالیفات خود، نظیر دختر رعیت و کاوه، روندهای تاریخی را دستمایه و موضوع کار خود قرار داده، برخی از برجستهترین و بهترین ترجمههای او نیز یا داستان هائی هستند که از تبدیل تاریخ به قصه بوجود آمدهاند و یا اینکه تاریخ در آنها مجرای تشکیل و عبور داستان قرار گرفته است. بهآذین نویسنده و ادیبی تاریخ پژوه است و مقدمات بسیاری از اموری را که امروز جریان دارد، در گذشته میبیند و برای درک تناقضاتی که زندگی امروز را در بر گرفته است، میکوشد، آنچه را که در گذشته شکل گرفته و تا امروز ادامه یافته، از درون لباسی که واقعیت قدیم او را پوشانیده است، خارج کند و به نمایش در آورد و چنین گرایشی، بیتردید بازتاب یکی از منابع الهام هنر و ادبیات است.
پورصفر در ادامه سخنانش افزود: بهآذین چگونه آغاز کرد؟ آنگونه که خود میگوید، نخستین آثارش که بعضا مقالات سیاسی بودهاند، بسال ۱۳۲۳ ودر نشریه مردان کارمنتشر شده است. او در همین سال به همکاری با حسن ارسنجانی و نشریه داریا پرداخت و اولین قصههای کوتاه خودرا که مشهورترین انها علی گابی است در همین نشریه منتشر کرد. او پس از مدتی کارمند کتابخانه ملی شد و در سال ۱۳۲۵ برای ۴۵ روز از طرف دکتر فریدون کشاورز به معاونت اداره کل فرهنگ گیلان منصوب شد و پس از خروج کشاورز و رفقایش از کابینه قوام، دوران معاونت او در فرهنگ گیلان نیز به سر آمد و به آذین دوباره در کتابخانه ملی مشغول گردید.
پورصفر ادامه داد: داستان خانواده امین زادگان که اتفاقا بسیار مورد علاقه به آذین بود در سالهای ۱۳۳۳ – ۱۳۳۴ آغاز شد و دوقسمت از آن در شمارههای ۴ و ۶ مجله صدف منتشر گردید. این داستان نیز به سالهای انقلاب مشروطه و بعد ازآن پیوند دارد و شرح احوال یک خانواده بازرگان را میگوید و روایتی از چگونگی انکشاف اجتماعی جامعه ایران در هیئت یک خانواده تجارت پیشه سنتی ایران است که به آهستگی رو به سوی تغییراتی جدید دارد. همانگونه که همه میدانیم، بزرگترین آثار به آذین ترجمههای اوست و برجستهترین ترجمههای او یا تاریخ است و یا پیامد تاریخ و در این میان ترجمه معروفترین کتابهای رومن رولان و شولوخوف، در زمره معروفترین ترجمهها به زبان فارسی قرار دارند.
سخنران بعدی این نکوداشت خسرو باقری بود که به شرح نامههای به آذین به پسرش زرتشت پرداخت و گفت: مردم ایران و فرهیختگان جهان م. ا. به آذین را، به عنوان متفکری سرشناس، مترجمی نامدار، نویسندهای توانا، روزنامه نگاری برجسته، از بنیان گذاران کانون نویسندگان ایران و شورای نویسندگان و هنرمندان ایران و فعال اجتماعی میشناسند؛ اما او در عین حال همسر و پدر سه دختر و دو پسر هم بود. یکی از دو پسر او» زردشت «در سال ۱۳۴۳ به قصد ادامه تحصیل ایران را ترک کرد.» ساعت ۵ صبح روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۳ از فرودگاه مهر آباد تهران با مشایعت پدر و مادر و خواهران و برادرم و تنی چند از خویشان و دوستان، خاک ایران را به سوی آلمان غربی ترک میگویم. هوا ابری و بارانی است و باران اشکهای مادر و خواهرانم نیز بدرقه راهم میشود. صدای لرزان به آذین موقع خداحافظی که فقط میگوید: «مرد باش» در گوشم طنین میاندازد. «بعدها زردشت اعتمادزاده نامههایی را که پدر در فاصله سالهای بین ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۷ به او نوشته بود در کتابی به نام» از خواب تا بیداری منتشر کرد.(از خواب تا بیداری، زردشت اعتمادزاده، چاپ اول ۱۳۵۶، چاپ دوم۱۳۵۷، انتشارات نیل، تهران)
سرانجام کاوه اعتمادزاده درباره پدرش چنین سخن گفت: امسال، سال ۱۳۹۳، امروز ۲۳ دی ماه، یکصدمین زادروز زنده یاد محمود اعتمادزاده م. ا. به آذین، نویسنده، مترجم، هنرمند و مرد مطبوعات، مرد سیاست، اندیشمند و مصلح اجتماعی است. او به همه مردم ایران تعلق دارد. بهآذین را نمیتوان ندید. بهآذین مردی چند بعدی بود و در آثار پرحجم و پرکیفیت و تأثیرات بر جای مانده از او محورهای متعددی وجود دارد که هر یک به نوبه خود قابل بررسی و دقت است و جا دارد محققین و نقدنویسان روی هر یک از محورها بررسی و تحقیق نموده و بنویسند.
کاوه اعتمادزاده در ادامه سخنان خود این چند محور را برشمرد: محور ترجمه، محور نویسندگی و نوشتههای شخصی به آذین، محور روایتهای اجتماعی، محور اندیشههای اجتماعی، محور مکاتبات، محور تسلط بر ادبیات و اشعار کهن ایران، محور فعالیتهای مطبوعاتی، محور فعالیت صنفی اهل قلم.
فرزند بهآذین سپس به برخورد پدرش به مسئله مرگ اشاره کرد و گفت: او علیرغم عشق به زندگی و احساس لطیفش برخورد بسیار جالب و از بالایی به مرگ دارد و این برخورد در این جملهاش بازتاب یافت. «من نه با اشک حسرت که با لبخند خواهم مرد. طنزی نه چندان تلخ بر لب.»
در پایان این مراسم، سیاوش کامکار قطعهای را با سنتور که ساخته خود بود و در مایه دشتی نواخت.