کربلای جبههها یادش بخیر...
عاری در پاسخ به این سئوال که روزهای جبهه را با یک جمله تعریف کنید، میگوید: کربلای جبههها یادش بخیر...
پشت چهره ساده و آفتاب خوردهاش دنیایی حرف نهفتهست، حرفهایی که هرکدام از آنها یادآور رشادتهای مردان مردی است که ایثار و از خودگذشتی آنها در سالهای گلوله و خون، برای نسلی که امروز پا در دهه سوم و چهارم عمر خود گذاشتهاند حسی نوستالژیک است.
15 ساله بود که در سوزو سرمای بهمن 1362به قول خودش "دزدکی" و بدون خداحافطی از مادرش به جبهه رفت، اما قد و قامت درشتش باعث شد تا از همان ابتدا فرماندهان جنگ روی او حساب دیگری باز کنند.
علیرضا که هنوز وارد دهه دوم عمرش نشده بود در بدو ورود به جبهه به گردان ثارالله که آن روزها گردان خط شکن جبهههای جنوب بود پیوست تا در کنار "محمد"برادر بزرگترش که جزو فرماندهان شیرازی جبهه محسوب میشد، به سمبلی برای غرور خانواده " عاری" تبدیل شود.
زمانی که میخواهد درباره حال و هوای آن روزها سخن بگوید، آهی از ته دل میکشد و بغض خود را با صاف کردن صدایش پنهان میکند و با کمی مکث نگاهی به دور دستها میکند و میگوید: آدمهای آن روزها با آدمهای امروز فرسنگها فاصله دارند.
4عاری در جبهه
علیرضا عاری وقتی در خاطرات جنگ غرق میشود کمی راحتتر سخن میگوید.
از زمانیکه به همراه دو برادرش یعنی محمد و مرتضی در جبهه بوده و پدرشان مصطفی نیز دوشادوش آنها علیه دشمن بعثی میجنگیده سخن میگوید و با خنده ادامه میدهد: آن روزها در خانه ما دیگر مردی نبود که با خود به جبهه ببریم.
اما پس از این خنده شاید سختیهایی که در آن روزها مادرش از فراغ سه پسر و همسرش کشیده بود را به یاد میآورد و میگوید: اما شیرزنی در خانه ما بود بنام مادر!
غواص خط شکن
علیرضا عاری که در بدو حضورش در جبهه به گردان آبی خاکی پیوسته بود جزو غواصان خطشکنیست که اکنون بسیاری از آنها در میان ما نیستند و همچون مروایدهایی زیبا که پیله دنیا برایشان تنگ و تاریک بود پروانه شدند و از فرش به عرش پرکشیدند.
عاری در طول این گفتوگو لحظهای یاران سفر کردهاش را فراموش نمیکند، از مهدی نظیری، عبدالرضاذاکرعباسعلی، محمودفولادی، مهدی زارع و مهدی زیانی بسیار یاد میکند و میگوید: وقتی که در عملیات والفجر 8 در طول کمتر از 8 ساعت دو بار زخمی شدم، مهدی زیانی زخمهای کمرم را که حاصل اصابت گلوله مستقیم دشمن بود پانسمان کرد، اما هیچگاه فکر نمیکردم کسی که زخمهایم را برای جلوگیری از خونریزی شدید پانسمان میکند تنها یک ساعت بعد مرا تنها میگذارد و بار سفر از این دنیای خاکی میبند تا در کنار دیگر دوستان شهیدم در خندههای مستانهشان عند ربهم یرزقون شوند.
عاری که این روزها یکی از کارمندان ارشد شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایرانست ادامه میدهد: هنوز هم گاهی با برخی از همسنگران آن روزها دور هم مینشینیم و از آن سالها با هم سخن میگوییم.
او از بهرام مردانی، علی اسدی و حسن ذوالنوریان به عنوان هم صحبتهای این روزهایش یاد میکند و میافزاید: دوستان شهیدمان هم در دور همنشینی این روزهای ما حضور دارند.
عاری ادامه میدهد هرگاه در این دور همنشینیها احساس میکنیم گرد و غبار دنیا قصد دارد، خاکهای جبهه را از چهرهمان پاک کند یادمان به رفقای شهیدمان میافتد تا یاد آنها، قداست خونشان و نگاههای پرعظمت پدر و مادرانشان اجازه ندهد آن روزها خوب را فراموش کنیم.
جنگ تنبهتن و خمپاره 120
عاری از عملیات والفجر 8 به عنوان یکی از عملیاتهای بیمثال جنگی در دنیا یاد میکند و میافزاید: طراحی منحصر به فرد این عملیات باعث شد تا قدرتهای نظامی دنیا و آمریکا در مقابل نبوغ فرماندهان ایرانی سر تعظیم فرود آورند و اکنون نیز پس از گذشت دو دهه هنوز هم در دانشکدههای دافوس خود برخی در مورد طراحی این عملیات صحبت کنند.
وی از با ذکر خاطرهای از روزهای پیروزی ایران در آن عملیات میگوید: "زمانی که برای پاکسازی سنگرهای ارتش رژیم بعث به این سنگرها سر میزدیم ناگهان یکی از ارتشیان عراقی را در مقابل خود دیدم که اندام غولآسای او باعث شده بود تا برای نشانه رفتن نوک لوله تفنگش به سمت سر من، اسلحهاش را با شیب 45 درجه رو به پایین بگیرد.
در این حال که فکر میکردم هر لحظه امکان دارد او ماشه اسلحهاش را بکشد ناگهان اصابت یک گلوله خمپاره 120 به چند متری محل ایستادن ما، از صحنه جنگ تنبهتن میدانی پر از گرد و غبار ساخت که باعث شد با پرت شدن من به گوشهای دیگر ضمن فرار از تیرس آن نیروی بعثی فرصت برای به هلاکت رساندن او نیز فراهم شود.
غواص 15 ساله آن روزهای جبهه که در سالهای پایانی جنگ به مرد سرد و گرم چشیدهای تبدیل شده بود در یک سال پایانی جنگ به واحد اطلاعات و عملیات نقل مکان میکند.
عاری درباره اولین عملیات برون مرزی که در این واحد انجام داده میگوید:"راستش اولین باری که قرار بود با مسئولیت ناصر نوروزی که از بچههای نترس جبهه بود به خاک عراق نفوذ کنیم کمی دلهره داشتم،اما با ذکر صلوات به خودم مسلط شدم ودرآن عملیات تا چندین کیلومتر در خاک عراق نفوذ کردیم.
عاری معتقد است برای بازگو کردن خاطرات دوران جنگ ساعت و روزها باید پای صحبت بچههای جنگ نشست.
وی در پاسخ به این سئوال که روزهای جبهه را با یک جمله تعریف کنید، میگوید: کربلای جبههها یادش بخیر...
گزارش: محمدجوادشلتوک کار