خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگوی ایلنا با یک هنرمند جوان مطرح شد؛

۱۴۰۰ عروسک نازیبا و ترسناک را چطور باید دید؟

استفاده از ضایعات به عنوان متریال عروسک‌سازی شبیه به رستاخیز است. من به ضایعات هویت می‌دهم و از درونشان مفهوم استخراج می‌کنم؛ این‌‌ همان رسالتی است که من دارم. شاید در این سن حساب بانکی پری نداشته باشم اما بسیار احساس خوشبختی می‌کنم چون بار‌ها خودم را در آثارم ساخته‌ام و درواقع خالق خودم هستم.

روزانه زباله‌های زیادی در سراسر شهر می‌بینیم که حال‌مان را بد می‌کند و روزمان را خراب. منظرهٔ شهر را هم چرک و کدر و ناخوشایند نشان می‌دهند. در این بین هنرمندی پیدا می‌شود که از همین زباله‌ها و مواد دورریختی آثار هنری قابل تاملی خلق می‌کند که می‌تواند مخاطب را ساعت‌ها به خود مشغول کند و حاوی پیام خاصی نیز باشد.

او که نزدیک به ۱۰ سال است در زمینه‌های مجسمه‌سازی، عروسک‌سازی، نقاشی، پرفورمنس و... فعالیت می‌کند به جای برگزاری نمایشگاه و گالری، هنرش را در خیابان به نمایش می‌گذارد. او قصد دارد با هنرش مردم را از روزمرگی و رخوت بیرون کشیده و اندکی دور از این همه هیاهو و فضای افسرده شهری آدم‌ها را به تفکر دربارهٔ خویشتن و خود‌شناسی وادارد. این جوان درباره هنرخیابانی و ساخت عروسک و مجسمه از ضایعات و مواد دورریز و همچنین سختی‌ها، محدودیت‌ها و دغدغه‌های هنر مدرن و آوانگارد سخن می‌گوید.

شاهد علوی توانسته در مدت زمان کوتاهی با یک ابتکار؛ خود را در مطرح کند. درباره کار جالب او و انگیزه‌اش از ساختن عروسک‌های زباله‌ای، با او در خبرگزاری ایلنا گپ‌و‌گفت کوتاهی داشتیم.

به عنوان اولین سوال بین عروسک سازی، پرفورمنس، موسیقی و نقاشی چه رابطه‌ای می‌بینید که هنرتان را معطوف به این‌ها کردید؟

من هنر را تک بعدی نمی‌بینم. براساس توانایی‌هایی که دارم و آثاری ارائه دادم که می‌تواند مجموعه‌ای از چیزهای مختلف باشد. پرفورمنس را به این خاطر انتخاب کردم که تمام حواس در آن درگیر است و توانسته پایش را از تئا‌تر هم فرا‌تر بگذارد و مفهومی جدید در هنر ایران باشد، چراکه حدود بیست سال است در هنر ایران وارد شده. برای انجام هر رشته‌ای از هنر، عواطف و احساس منحصر به فرد آن رشته نیاز است. زمانی که ساز می‌زنم یک احساس دارم، اگر مجسمه می‌سازم یک احساس دارم و زمانی که نقاشی می‌کشم یک بخش متفاوتی از احساسات و عواطفم درگیر و راضی می‌شود. تک بعدی نبودن در هنر باعث شده مجموعه‌ای از توانایی‌هایم را در رشته‌های مختلف استفاده کنم.

اما عروسک‌هایم را با ضایعات و مواد دورریز درست می‌کنم و معتقدم هرگز ضایعات بشر در دنیای امروزی تمام نخواهد شد. همیشه یک چیز جدید هست که با آن کار کنم. چه از لحاظ فیزیک و چه از لحاظ مفهمومی. هیچ وقت در کارم دچار روزمرگی نمی‌شوم.

با توجه به اینکه در زندگی روزمره ما به شدت درگیر موضوع ضایعات هستیم و فعالان محیط‌ زیست هم دائماً در این مورد هشدار می‌دهند؛ نوع استفاده شما از ضایعات برای خلق آثار هنری هم آیا حامل پیام سیاسی_اجتماعی خاصی هست؟

بله اما بیشتر پیام اجتماعی. بیشترین ظلمی که بشر در حق خود کرده است؛ آسیب رساندن و نابود کردن تدریجی محیط زیست است. اما طبیعت این ظلم را بدون پاسخ نخواهد گذاشت و روزی به خاطر این بی‌عدالتی مقابل انسان‌ها قد علم خواهد کرد. پس یک بطری معمولی هرچند با یک ظاهر نازیبا، می‌تواند وارد یک مجسمه شود و حرفی برای گفتن داشته باشد. درواقع من از هر ضایعاتی که به عنوان متریال در ساخت عروسک‌ها استفاده می‌کنم، یک مفهوم خاص بیرون می‌کشم. شبیه به شعری می‌ماند که به‌جای واژه‌ها، از ضایعات و مواد دور ریز در آن استفاده شود و بیشتر در پی انتقال یک پیام انسانی و اجتماعی هستم تا سیاسی.

البته در شعر از کلمات دور ریز استفاده نمی‌شود مگر برای مقاصد خاص اما شما چطور از نازیبایی به زیبایی می‌رسید و از ضایعات به اثر هنری؟

هیچ چیزی در این هستی زشت و نازیبا نیست. زیبایی و نازیبایی حاصل فیل‌تر نگاه انسان‌هاست. وظیفه هنر و هنرمند این است که با هنرش حرف بزند و یک دید جدید از دنیا و اطرافش به مردم ارائه دهد. هرکدام از متریال‌ها و ضایعاتی که من در کارم از آن‌ها استفاده می‌کنم به تنهایی چیز زیبایی نیست و مفهوم خاصی ندارد اما زمانی که در کنار هم قرار می‌گیرند؛ پیام می‌دهند و نگاه را درگیر می‌کنند، این دقیقا‌‌ همان چیزی است که دنبالش هستم. من در مترو با عروسک‌هایم وارد می‌شوم و نقاشی می‌کشم، در این زمان نگاه‌های زیادی به من و کاری که انجام می‌دهم؛ معطوف می‌شود. نقاشی‌ها را در مترو به مردم هدیه می‌دهم آثاری که می‌توانم در گالری‌ها با قیمت خوبی بفروشم اما آن‌ها را هدیه می‌دهم چراکه این جریان برای من زیباست؛ این یک لحظه تفکر و نگاه متفاوت از روزمرگی‌ها برای من کافی است.

ایدهٔ استفاده از ضایعات به عنوان متریال اصلی ساخت عروسک و مجسمه از کجا به ذهنتان خطور کرد؟

انتخابش خیلی اتفاقی بود. من در پارکینگ پاساژ پروانه نقاشی می‌کشیدم و می‌فروختم؛ کم‌کم شروع کردم به ساخت عروسک از گونی، بعد متریال‌های دیگر به مرور اضافه شد و در ‌‌نهایت به ساخت عروسک با مواد کاملاً بی‌استفاده و دورریز منجر شد.

مواد دور ریز و ضایعات را از کجا تهیه می‌کنید؟

گاهی اوقات در خیابان چیزی افتاده بود که چشمم را می‌گرفت. گاهی دوستان و آشنایان چیزی به من می‌دادند اما گاهی هم پیش می‌آمد که در سطل زباله بگردم و چیزی پیدا کنم!

چطور از ترکیب این مواد به ساختاری می‌رسید که هم پیام داشته باشد و هم دلنشین باشد؟

رابطه کاملا حسی بوده است. هنر درواقع حسی است که از درون انسان تراوش کند نه چیزی که فقط مهارت در آن دخیل باشد. من برای ساختن عروسک هر کسی از او سه سوال می‌پرسم: «بزرگ‌ترین آرزو، بزرگ‌ترین ترس و یک جمله برای توصیف خودش»، با پاسخی که به این سوال‌ها بدهند؛ آن‌ها را روانکاوی می‌کنم و با حسی که درونم شکل می‌گیرد؛ می‌سازمشان همانطور که تا امروز عروسک هزاروچهارصد نفر را ساخته‌ام.

نگاه افراد جامعه به آدم‌هایی مثل شما که دنبال حرکت‌های آوانگارد هستند؛ چگونه است؟

متفاوت. گاهی تایید می‌شویم گاهی نقد و حتی خیلی وقت‌ها مورد قضاوت‌های نادرست قرار می‌گیریم اما این موضوع خیلی طبیعی است. نیما یوشیج هم وقتی بحث شعر نو را مطرح کرد مطمئناً تایید و تشویق نشد. از هر نوآوری و حرکت‌های پیشرو مثبت مدت زمان مشخصی باید بگذرد تا پیامد‌ها و واکنش‌های واقعی خودش را نشان دهد. وقتی از مردم می‌پرسم بزرگ‌ترین ترس، بزرگ‌ترین آرزویشان چیست و اینکه چه کسی هستند آن‌ها مجبور می‌شوند به سوال‌ها فکر کنند یا درواقع برای یک زمان خیلی کوتاه به خودشان فکر کنند. این یک لحظه تفکر به اینکه چه کسی هستند، در این دنیای شلوغ که آدم‌ها خودشان را بین کار و روزمرگی‌ها گم کرده‌اند جریان بسیار مفید و زیبایی را به وجود می‌آورد.

البته پشتِ برخی جنبش‌ها هم تفکر خاصی نبوده و به تدریج بسط و تفسیر یافته. یعنی گاه خود هنرمند هم متوجه جریان پیش آمده نبوده. همین امر هم موجب شده دنیای موجود هنر بسیاری از جریانان را پس بزند.

در مورد کار من اینطور نبوده است. از ابتدا پشت کاری که می‌خواستم انجام بدهم؛ تفکر و هویت داشتم. تا امروز بسیار پرکار بوده‌ام؛ ۱۰ روز نمایشگاه انفرادی داشته‌ام، ۵ نمایشگاه در خانه‌هنرمندان برگزار کرده‌ام که مدت نمایشگاهم به خاطر استقبال مخاطب و مردم تا ۴۰ روز متوالی تمدید شد.

 چیزی که دنبال آن هستم فرای تایید شما یا تکذیب دیگران، شناخت خودم است. پشتِ عروسک‌ها، مجسمه‌ها، موزیک‌ها و اجراهای پرفورمنس پیش از هر چیز دیگری خود‌شناسی می‌بینم. رسالت هنرمند این است که با خودش مواجه شود. استفاده از ضایعات به عنوان متریال عروسک‌سازی شبیه به رستاخیز است. من به ضایعات هویت می‌دهم و از درونشان مفهوم استخراج می‌کنم؛ این‌‌ همان رسالتی است که من دارم. شاید در این سن حساب بانکی پری نداشته باشم اما بسیار احساس خوشبختی می‌کنم چون بار‌ها خودم را در آثارم ساخته‌ام و درواقع خالق خودم هستم.

هر اثر هنری یک مصرفی دارد؛ کاربرد عروسک‌های شما چیست؟ آیا می‌توان آنها را در ویترین گذاشت و تماشایشان کرد؟

دید کاربردی به هنر، دید اشتباهی است. وظیفه هنر رساندن پیام است. کارهای من در خانه‌های هزاران نفر از مردم شهر است؛ یعنی ساختهٔ دست من در دنیای آن‌ها وجود دارد، حتی می‌توان گفت که تکه‌ای از وجود من در خانهٔ هزاران نفر شاهد زندگی آن‌ها است؛ ساخته‌ای که آن فرد با نگاه کردن به آن خودش را درونش می‌بیند.

کسی تا به حال به شما نگفته این عروسک‌هایی که از زباله و ضایعات ساخته‌اید؛ ممکن است آلوده باشد؟

خیر. ترس ظاهری بوده؛ اینکه در نگاه اول شوکه شوند و از ظاهر غیرطبیعی عروسک بترسند؛ اتفاق افتاده اما تا به حال پیش نیامده که بگویند آلوده است.

گویا معیارهای زیبا‌شناسی مدام درحال تغییر است. امروز دیدن و درک اثری که شما می‌سازید؛ سخت است. سخت می‌توان عنصر زیبایی را در آن یافت. باید مدت‌ها درباره‌اش فکر کرد تا به پیامی خاص رسید. اصلا اثرتان ترس‌آور است و در نگاه اول بسیار نازیبا. چطور می‌توان با چنین عناصری در اثر هنری کنار آمد؟ آیا باید با ترس و نازیبایی کنار آمد؟ 

من از ریشه با صحبت شما مخالف هستم. از نظر من زیبایی و زشتی معنایی ندارد، همانطور که گفتم هرچه که هست فیلتر نگاه انسان‌ها و‌ زاده تفکر و جهل آن‌هاست. ترس معنی ندارد و حاصل جهل مطلق است. شما از چیزی می‌ترسید که در آن مورد ناآگاهی داشته باشید. تاثیرگذاری کارهای من در این است که ادبیات پیچیده‌ای پشتش دارد و مثل کارهای ساده نیست که بگویید من را آرام یا خوشحال کرد. اصلا مگر همیشه هنر باید خوشحالی و آرامش را برساند؟! انسان گاهی باید غمگین باشد تا بتواند چیزهای تازه‌ای را درونش کشف کند. ادبیات پیچیدهٔ کارهای من ذهن افراد را درگیر می‌کند. درگیری ذهن مخاطب برای من کافی است.

در دنیای پیچیده و پرمشغلهٔ امروز اگر زبان هنر ساده‌ و صریح و موجز نباشد؛ مخاطب را پس می‌زند. او اغلب وقت برای فکر کردن ندارد یا حوصله‌اش را ندارد. او دوست دارد سریع همه چیز را ببلعد و از کنارش عبور کند. 

متأسفانه مردم به دلیل درگیری‌های زیاد و روزمرگی وقتی برای تفکر ندارند. اما تمام تلاش من در راستای ترویج تفکر است. وقتی اقشار مختلف جامعه دربارهٔ کارم با من صحبت می‌کنند، این هم‌صحبتی برای من به منزلهٔ آگاهی است و اینکه یک نفر با تمام درگیری‌ها و سختی‌های زندگی‌اش یک لحظه فارغ از این مسائل درگیر این پیچیدگی‌ها می‌شود و فکر می‌کند، برای من یک احساس رضایت را در پی دارد.

این هنر را برای فروش هم تولید می‌کنید؟

البته. کار‌هایم را زیاد فروخته‌ام. اگر نه چطور نفس بکشم و زندگی کنم!

نحوه قیمت‌گذاری روی این کار‌ها چگونه است؟

در حدی که وسع مردم باشد و در آن ادعایی نباشد که این کار را با قیمت زیاد خریده‌ام. هر قشری از مردم بتواند بخرد و آن را بفهمد.

بازتاب و نظر منتقدان هنری نسبت به اینکار چطور بوده؟

من کاملاً با وجود منتقدین مخالف هستم. در عرصهٔ هنر انتقاد معنایی ندارد چراکه هنر مستقیماً در ارتباط با احساس هنرمند خلق شده است و احساس نمی‌تواند مورد نقد واقع شود هرچند تا امروز نظر‌ها نسبت به کارهای من مساعد بوده است. من در خانه‌هنرمندان هشتاد ساعت پرفورمنس انجام داده‌ام که سی سال از هنر ایران جلو‌تر است؛ وظیفه‌ام تأثیرگذاری روی مردم است و درگیر انتقاد افراد نیستم.

کد خبر : ۳۱۰۲۸۳