خبرگزاری کار ایران

بررسی مهم‌ترین وقایع آمریکا در سال ۲۰۱۵:

از فیلیباستر تا خیزش ترامپ/ مخالفان کوبا آرام می‌مانند/ خرید اسلحه و سناریوی سیاه‌کشی

ایالات متحده در سال ۲۰۱۵ علاوه بر خارج، در داخل هم مشکلاتی را به خود دیده است. خیزش ترامپ و به سخره گرفتن محافظه‌کاران از یک سو و از طرف دیگر بحث فیلیباستر در نهاد قانون‌گذاری آمریکا از رویدادهای مهم به حساب می‌آید. برقراری روابط مجدد با کوبا هرچند تا حدودی آرامش را در حیات خلوت این کشور به وجود آورد اما در داخل ایالات آمریکا همچنان صدای شلیک گلوله‌ها نه تنها به سمت سیاه‌پوستان بلکه به سمت سفید پوستان و لاتین تبار‌ها شنیده می‌شود و قانونگذاران همچنان در سکوت سپری می‌کنند.

سال ۲۰۱۵ میلادی بدون تردید در تاریخ روابط و سیاست بین‌الملل به عنوان یکی از سال‌های پر تنش در میان دولت – ملت‌ها ثبت و ضبط خواهد شد. یکی از نقاطی که رویدادها و مسائل مهمی در آن اتفاق افتاد، ایالات متحده بود که از کنگره تا کاخ سفید همگی درگیر مسائل حزبی و خصوصاً محورهای نقطه‌گذاری شده در سیاست خارجی دولت باراک اوباما بودند. همگان سناریوی تیراندازی و قتل عام‌های شهری سیاه‌پوستان توسط پلیس آمریکا را به خاطر دارند که علاوه بر اعتراض‌های گسترده مردمی، نهاد قانونگذار این کشور را هم زیر سوال برد. اما موضوع‌های دیگری مانند پرونده هسته‌ای ایران، برافراشته شدن مجدد پرچم آمریکا و کوبا در پایتخت‌های یکدیگر به همراه مناظره‌های دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان به علاوه روند جنجال‌برانگیز فیلیباستر، از مواردی هستند که گروه بین‌الملل یلنا در گفت‌وگو با کار‌شناسان و تحلیلگران مسائل آمریکا به آن پرداخته است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

 

دموکرات‌ها قدرتمند تر از فیل‌ها

فریدون مجلسی ( دیپلمات پیشین تحلیلگر مسائل آمریکا)

40

با توجه عدم حضور «جو بایدن» که می‌توانست کاندیدای بالقوه بسیار آبرومند و محبوبی برای دموکرات‌ها باشد، جایگاه و به خصوص شانس کلینتون مورد چالش قرار نخواهد گرفت و به نظر برنده این مبارزه خواهد بود.

مواضع و دیدگاه کلینتون در مورد ایران همانند اوباما نیست. در سوابق وی دیده می‌‌شود که جدیت بیشتری نسبت به موضوع‌ها و مسائل مربوط به ایران دارد اما در کل، پایه اصلی مبارزات دموکرات‌ها با جمهوری‌خواهان بر مبنای مصالحه با ایران گذاشته‌اند که این موضوع برای آنها جنبه حیثیتی پیدا کرده است. گرچه گروه زیادی از دموکرات‌ها در کنگره علیه برجام رای دادند و لابی‌های یهودی – سعودی جمهوری‌خواهان را حمایت کردند، اما نزد جامعه آمریکا به خصوص در جامعه روشنفکر این کشور، اثر مثبتی به جا نخواهد گذاشت.

نشانه این امر منفی را می‌توان در ورشکستگی کاندیداهای جمهوری‌خواهان برشمرد. یعنی زمانی که چهره‌ای مانند «دونالد ترامپ»‌ که برخی روزنامه‌های آمریکایی درباره آن نوشته بودند «برای رفتن به نمایش‌های کمدی هزینه نپردازید و تنها به جلسات انتخاباتی ترامپ بروید»، متوجه می‌شویم سخنان کسانی مانند ترامپ که افراط‌گونه و فاشیستی به سخن پراکنی می‌پردازند، در ایالات متحده خریدار ندارد. از این رو ترامپ و اشخاصی مانند وی فضای بیشتری برای دموکرات‌ها باز می‌کنند که آشفتگی در اردوگاه جمهوری‌خواهان نه تنها به پیروزی کلینتون کمک خواهد کرد بلکه در کل شانس زیادی برای دموکرات‌ها به ارمغان خواهد آورد.

آنچه که واضح به نظر می‌آید این است که در میان جمهوری‌خواهان کاندیدای مطرح و صاحب نظر دیده نمی‌شود کما اینکه خیزش جمهوری‌خواهان روی ایران تاثیر خواهد گذاشت. به گونه‌ای که از ماه‌ها قبل اعلام کرده‌اند که برجام را یک طرفه لغو خواهند کرد و در مقابل مخالفت با برجام در داخل ایران هم راه را برای به قدرت رسیدن افراطی‌های آمریکا و جمهوری‌خواهان باز می‌کند. لایحه‌ای که چند روز پیش درباره اعمال محدودیت و سخت‌گیری در صدور روادید توسط کنگره آمریکا تایید شده و به تصویب رسید، ریشه‌ در تداوم خشونت‌ورزی داشته و یک قانون یک طرفه محسوب می‌شود.

عده‌ای معتقدند که این موضوع با برجام رابطه مستقیم دارد که البته از نظر من این بحث مردود است. چراکه خصومت و اختلافات میان طرف ایرانی و آمریکایی در طول این مدت وجود داشته اما در آن سوی این موضوع عقیده‌ای به دوستی ندارم چراکه در عالم سیاست به خصوص سیاست و روابط بین‌الملل تنها منافع ملی حرف اول و آخر را می‌زند و به بیان کلی اگر منافعی در میان باشد می‌تواند به عنوان راهنمای تصمیم‌گیری قرار گیرد و اگر هم منافعی در میان نباشد، مجدداً باید به وجود یا عدم وجود منافع تمرکز کرد. اما بدون شک خصومت‌ورزی در هر رابطه‌ای هزینه‌هایی را بر جا خواهد گذاشت و تنها یک طرفه نیست بلکه طرفین در آن متضرر خواهند شد.

باید توجه داشت که برجام برای ایران واکسن نبوده که بتواند کشورمان را از هر تهدید و تحریم در آینده مصون کند. غربی‌ها بستگی به رفتار و خصوصمت‌های موجود در میان طرفین عمل می‌کنند و ایران هم به همین گونه رفتار کرده است.یعنی اگر خصومتی در این بین صورت گیرد بدون شک دو طرف بر اساس مسائل مطروحه نسبت به تشدید آن اقدام خواهند کرد ولی به هر حال باید توانمندی‌ها را سنجید و بر اساس آن اقدام کرد. به همین جهت است که انتخابات ۲۰۱۶ ایالات متحده خود به خود به مسئله‌ای مهم تبدیل شده و به عنوان یک موضوع محوری از آن سخن گفته می‌شود. در یک طرف این رویداد جمهوری‌خواهان ضمن به سخره گرفتن اقدام‌های رفاهی و اجتماعی دموکرات‌ها و کمونیست خواندن طرفداران آنها، حرف دیگری ندارند جز برگزاری گردهمایی و سخنرانی و ابراز خصومت علیه ایران که عقبه‌ای سعودی – یهودی دارد.

نکته جالب اما متعجب کننده این است که عربستان سعودی در ادبیات و دیدگاه غربی‌ها به مظهر دموکراسی و حقوق بشر تبدیل شده است. حتی در هفته اخیر هم اخباری مبنی بر برگزاری انتخابات در عربستان با حضور زنان منتشر شد که اصلاً معلوم نیست این چهره‌ها به کدام منشا قدرت وصل هستند و همین موضوع در خلال تطهیر چهره عربستان به وجود آمد که تبلیغات بسیار گسترده‌ای هم در خصوص آن صورت گرفت.

باید توجه داشت تا آخرین لحظه از پرونده انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا نمی‌توان گفت که چه کسی پیروز میدان خواهد بود. چراکه وقایع در سطح داخلی و بین‌المللی آمریکا و حتی جهان بدون تردید در این موضوع دخیل خواهد بود. به عنوان مثال برای خاموش کردن عصبانیت مردم آمریکا در خصوص حوادث تیراندازی چند روز گذشته که توسط زن و شوهر وهابی صورت گرفت و در آن حادثه یک خانم ارمنی – ایرانی هم کشته شد، شاهد این بودیم که لایحه روادید در کنگره تصویب شد و کشورهای حامی تروریست در بطن آن قرار گرفتند که ایران را در زمره این کشورها قرار دادند.

به نظر می‌رسد که از حزب دموکرات، کلینتون به عنوان نامزد نهایی معرفی شود اما از جمهوری‌خواهان مشخص نیست که چه کسی بیرون خواهد آمد. درست است که ترامپ بر موج احساسات عوام پسند سوار است اما باید در این مورد بدانیم که یک عقلانیتی می‌بایست در کار باشد. از این نظر هنوز مشخص نیست که خروجی جمهوری‌خواهان چه کسی خواهد بود. اگر ترامپ بخواهد در آخر برنامه انتخابات به عنوان خروجی بروز و ظهور کند، عده‌ای از رای‌دهندگان بالقوه در مقابل وی صف‌آرایی خواهند کرد و حتی گروه‌هایی مانند لاتین‌تبارها و ایرانی‌ها به مقابله با آن خواهند پرداخت و ممکن است عده‌ای از جمهوری‌خواهان به علاوه دموکرات‌ها به وی رای ندهند.

عده‌ای بر روی جب بوش نظر دارند که باید گفت این شخص هم نمی‌تواند جایگاه مطمئن و مناسبی در اردوگاه جمهوری‌خواهان داشته باشد. حتی دسته‌ای صراحت و مدل سخنرانی بوش را پایین‌تر از ترامپ می‌دانند و وی را با ترامپ در یک جایگاه نمی‌گذارند. بنابراین باید در اردوگاه جمهوری‌خواهان منتظر بود تا ببینیم چه اتفاقی رخ خواهد داد.

 

خلیج خوک‌ها رابطه هاوانا - واشنگتن را به هم نخواهد زد

علی بیگدلی ( استاد دانشگاه کارشناس مسائل بین‌الملل)

علی+بیگدلی

زمانی که باراک اوباما به عنوان رئیس‌جمهوری آمریکا انتخاب شد سیاست مزمت جنگ را پیش گرفت و مخصوصاً روی صحبت خود را به سمت جرج بوش هدایت کرد تا به وی بفهماند که دو کانون بحران یعنی عراق و افغانستان حاصل سیاست‌های جنگ‌طلبانه وی بوده است. اوباما سعی کرد تا کانون‌های بحران در اطراف آمریکا که حاصل سیاست‌های شخصی روسای جمهوری سابق آمریکا بود را به نمایش بگذارد و از سوی دیگر توانست به ساختار سیاسی آمریکا بفهماند که کوبا از ریشه و نقطه اولیه خود یعنی مارکسیسم فاصله گرفته و دیگر موضوعی به نام اتحاد جماهیر شوروی در میان نیست و همین موضوع باعث شد تا دلیل ادامه مخاصمه با کوبا را حذف کند.

اوباما می‌خواست برای بازماندگان خود در اردوگاه دموکرات‌ها یک جبهه صاحب رای را به وجود آورد. به عنوان مثال گروه‌های لاتین تبار آمریکا پس از برقراری ارتباط با کوبا به دموکرات‌ها رای خواهند داد که این برای دموکرات‌ها یک امتیاز محسوب می‌شد. اذا شاهد این بودیم که سفارت آمریکا و کوبا در هاوانا و واشنگتن بازگشایی شد و روابط به طور کامل از سر گرفته شد.

موضوعی از سوی برادران کاسترو مبنی بر تعیین و پرداخت غرامت از سوی ایالات متحده مطرح شده است که این بحث مربوط به «خلیج خوک‌ها» در سال ۱۹۶۱ است که آمریکایی‌ها به کوبا حمله کردند ولی نتوانستند تفکر باتیستا را سر کار نگه دارند و همین موضوع ضرر و زیان بسیار زیادی را به کوبا وارد کرد. به طوری‌که بخش گسترده‌ای از طرفداران فیدل کاسترو و حتی تاسیسات زیربنایی و زیر ساختی کوبا در این جنگ از بین رفت اما به نظر می‌رسد موضوع استرداد و پرداخت غرامت آمریکا به کوبا با توجه به حضور جمهوری‌خواهان در کنگره و دشمنی دراز مدت آنها با کوبا عملاً صورت نخواهد گرفت.

زمانی کوبا برای آمریکا تهدید بود و فاصله آن با ایالت فلوریدا بسیار ناچیز بود و اتحاد جماهیر شوروی هم وجود داشت و البته گروه‌های ضد کوبا و کاسترو هم در آنجا فعال بودند اما در حالت کنونی به نظر نمی‌رسد که این گروه‌ها بتوانند تاثیر زیادی بر رابطه کوبا و آمریکا و حتی داخل هاوانا داشته باشند.

کشورهایی که در آمریکای لاتین تمایلات چپ داشتند هم به نوعی از رابطه مجدد کوبا و آمریکا استقبال کردند. باید بدانیم که ایالات متحده در سال 1823 با انتشار «اعلامیه مونرو» آمریکای لاتین را حیات خلوت خود اعلام کرده بود و حتی نسبت به دخالت اروپایی‌ها در این منطقه واکنش تندی صورت داد. از همین رو ما شاهد بودیم که کودتاهای زیادی در آمریکای لاتین توسط آمریکا طراحی شد تا بتواند در این منطقه یکه‌تازی کند. بنابراین با توجه به عدم مخالفت‌های کشورهای آمریکای لاتین در برقراری مجدد رابطه کوبا با آمریکا به نظر نمی‌رسد که مخالفت‌های زیادی از سوی آنها با این موضوع در کوتاه مدت و میان مدت صورت بگیرد. تا جایی که استراتژی جدید آمریکا در کشورهای آمریکای لاتین خصوصاً در حوزه اقتصادی، یک استراتژی سخاوتمندانه‌ای بوده و نمی‌گذارد که خیزش‌هایی در این موضوع صورت بگیرد و به نظر این رابطه به راه خود ادامه خواهد داد.

 

 فیلیباستر در آمریکا؛ گس- گلشائیان در ایران

داوود هرمیداس باوند (رئیس اسبق کمیته حقوق مجمع عمومی سازمان ملل استاد دانشگاه)

باوند

موضوع و قدرت نفوذ «فیلیباستر» بیشتر در کنگره آمریکا مد نظر قرار داده می‌شود و یک قانونی است که از سالیان گذشته در ساختار قوه مقننه و سیاسی این کشور وجود داشته داشت. در این قانون زمانی که یک لایحه یا طرح قانونی در حال بررسی است و یکی از احزاب نظر مخالف با آن را داشته باشد، سعی می‌کنند تا با طرح نطق‌ها و جلسات طولانی و طویل المدت زمان جلسات را بگیرند تا فرصتی برای رسیدگی ماهوی به لایحه مورد نظر نباشد.

در ایران هم چنین موضوعی در خصوص قرارداد گِس – گلشائیان که در مورد نفت بود به وجود آمد. لذا باید بگوییم که این موضوع به یک رسم تبدیل شده و اصولاً روزهایی این طرح را مطرح می‌کنند که نمایندگان به فکر تبلیغات کاندیداتوری خود در حوزه‌های انتخاباتی‌شان هستند و تمرکز زیادی بر موضوع طرح‌شده ندارند و به راحتی می‌توان این طرح یا مصوبه را رد کرد و در کنفرانس‌های بین‌المللی هم این موضوع بارها اتفاق افتاده است.

بررسی قرارداد گِس – گلشائیان که در مجلس پانزدهم مطرح شده بود، در روزهای آخر این مجلس صورت گرفت و سخنرانی‌های طولانی موجب شد تا رسیدگی به آن به مجلس شانزدهم موکول شود و در مجلس شانزدهم هم کمیسیون نفت تشکیل شد که نهایتاً این قرارداد رد شد و به نوعی باید بگوییم که یک مدلی از فیلیباستر در ایران صورت گرفت اما در ایالات متحده این موضوع یک امر بسیار رایج ارزیابی می‌شود.

در مساله برجام با وجود اینکه نیازی به بررسی این طرح در کنگره نبود و تنها جمهوری‌خواهان اصرار به بررسی آن داشتند، شاهد بودیم که فیلیباستر در آنجا رخ داد. اگر در مساله برجام مجلس نمایندگان و پس از آن سنا آن را تایید می‌کرد و رئیس‌جمهوری آن را تایید نمی‌کرد، مجدداً این پرونده به سنا می‌آمد و بحث دو سوم آراء پیش می‌آمد که در نهایت به تایید رسید. بنابراین آنچه که باید در مورد فیلیباستر مد نظر قرار گیرد، این است که این موضوع مکرراً در تاریخ آمریکا اتفاق افتاده است و در آینده هم شاهد آن خواهیم بود.

 

از بالتیمور تا رایزنی برای فروش اسلحه در کنگره

امیرعلی ابوالفتح ( کارشناس مسائل آمریکا)

ابوالفتح

اتفاقاتی مانند وقایع بالتیمور در یکی دو سال گذشته زیاد رخ داده است. به این شکل که پلیس‌های ایالات متحده آمریکا در حین انجام ماموریت، برخورد و مواجهه با جوانان و نوجوانان و شهروندان سیاه‌پوست دست به اقدام‌هایی می‌زنند که منجر به صدمه جانی یا حتی مرگ فرد سیاه‌پوست می‌شود و حادثه بالتیمور هم یکی از این موضوع‌ها بود.

ماجرای بالتیمور از این قرار بود که فردی ۲۷ ساله که سیاه‌پوست بود، توسط پلیس اخطاری دریافت می‌کند و مورد خطاب قرار می‌گیرد و در نتیجه به دلیلی نامعلوم دستگیر می‌شود و به داخل خودروی حمل متهم منتقل می‌شود. به نظر می‌رسد وی به دلیل ضرب و شتم در داخل خودرو دچار ضایعه نخایی می‌شود و در ‌‌نهایت در بیمارستان جان خود را از دست می‌دهد. انتشار این خبر در جامعه‌ای که از مدت‌ها قبل نسبت به رفتار پلیس حساس بوده باعث بروز ناآرامی شد. نقطه آغاز این اتفاق‌ها سال گذشته و زمانی بود که یک جوان ۱۸ ساله‌ توسط پلیس کشته شد. همچنین در ایالت ویرجینیا و کالیفرنیا هم این اتفاق افتاد و گفته شده که پلیس عمداً یا سهواً در قبال سیاه‌پوست‌ها رفتار خشنی را اعمال می‌کند.

جوانان سیاه‌پوست، در معرض برخوردهای سلبی

آمار‌ها نشان می‌دهد که یک جوان سیاه‌پوست ۲۷ مرتبه بیشتر از یک جوان سفیدپوست در معرض مواجهه با پلیس قرار خواهد گرفت و پلیس عموماً بخش وسیعی از جوانان و نوجوانان سیاه‌پوست به خصوص در محله‌های فقیرنشین، پرجمعیت و جرم‌خیز آمریکا را به عنوان مظنون و متهم مورد خطاب قرار می‌دهد مگر اینکه خلافش ثابت شود.

رفتار دستگاه قضایی و پلیس هم‌سو است

آنچه که اتفاق می‌افتد، این است که پلیس آمریکا هم رفتار خشن دارد و هم رفتار‌نژاد پرستانه و علاوه بر رفتار پلیس، دستگاه قضایی این کشور حداقل در دو پرونده یعنی فرگوسن و نیویورک بعد از اینکه مشخص شد پلیس بی‌دلیل باعث مرگ یک سیاه‌پوست شده است، مامور را تبرئه کردند و حتی هیات منصفه ویژه، اجازه مطرح شدن مجدد پرونده در دادگاه دیگری را ندادند.

دلایلی که در خصوص عدم ارجاع مجدد پرونده بالتیمور به دادگاه دیگر مطرح است، این بود که اعضای هیات منصفه در این دو پرونده سفید پوست بودند و رای به نفع پلیس سفیدپوست داده شد که این تنها یک بخش از این قضیه است. بخش دیگر این قضیه به نارضایتی‌های اجتماعی بر می‌گردد. یعنی اگر جامعه‌ای که در آن شکاف طبقاتی زیاد نبود، بیکاری افزایش نمی‌یافت، برنامه‌های رفاه اجتماعی اجرا می‌شد و طبقات متوسط به پائین از امکانات رفاهی برخوردار بودند، دیگر کشته شدن یک جوان توسط پلیس  باعث بر فروخته شدن خشم ساکنان آن محلات نمی‌شد.

ضعف در طرح‌های توسعه شهری و اقتصادی است

مسلماً این دسته از حوادث تنها مربوط به دو سال گذشته نیست. در جامعه آمریکا در طول دهه‌های گذشته مکرراً از این دست اتفاقات رخ داده و پلیس، هم رفتار خشن و هم‌ نژادپرستانه داشته و جامعه رنگین‌پوست آمریکا تقریباً موضوع‌ نژادپرستی را از طرف نهاد‌ها پذیرفته است. اما آن چیزی که به این قضایا دامن زده است، این موضوع است که تمامی این اتفاقات در شهرهایی رخ داده که برنامه‌های توسعه‌ای در آن‌ها گسترده نبوده است. تا جایی که انتقاداتی که به اوباما وارد شده مبنی بر این موضوع است که تمامی برنامه‌ها متوجه شهرهای بزرگی مانند: نیویورک، میامی، لس آنجلس، سانفرانسیسکو و فیلادلفیا بوده و شهرهای کوچکی مانند بالتیمور، شهرهایی نیستند که از برنامه‌های رفاه اجتماعی و فقر‌زدایی بهره‌مند باشند.

بعد از این بحران که در آمریکا رخ داد، بیکاری تا ۱۰ درصد افزایش پیدا کرد و در بین جوانان تا دو برابر این آمار پیش رفت و درصد بیکاری در بین جوانان رنگین‌پوست تقریباً دو برابر متوسط جامعه آمریکا است. از طرفی دیگر، دولت به دلیل کمبود منابع مالی برنامه‌های رفاهی خود را تقلیل داده است. به عبارتی که توزیع کالا برگ غذایی، بیمه‌های بیکاری و وام‌هایی که به دانشجویان تعلق می‌گرفت، کاهش پیدا کرد و بهره این وام‌ها افزایش پیدا کرد. مجموع این موارد موجب شد تا حس فقر در میان اقشار آسیب‌پذیر که عمده آن‌ها سیاه‌پوستان هستند، پر رنگ‌تر شود و در همین مدت میلیاردرهای آمریکایی میلیاردر‌تر شده‌اند و شکاف طبقاتی که در این کشور وجود دارد، بیشتر می‌شود. به نوعی تنها ۴۰۰ نفر در ایالات متحده ثروتشان معادل نیمی از مردم این کشور است یعنی رقم ۴۰۰ نفر در مقابل ۱۵۰ میلیون نفر.

شبکه‌های اجتماعی، آبروی آمریکا را به باد داد

اکثر رسانه‌های غربی خصوصی و شخصی شده‌اند و از طرف دیگر شبکه‌های اجتماعی گسترش پیدا کرده‌اند و هر شخصی تنها با استفاده از یک گوشی تلفن همراه می‌تواند تصاویر را ضبط کرده و بلافاصله آن را منتشر کند که در دهه‌های اخیر اینگونه نبود و اگر اتفاقی می‌افتاد، نهایاً آن واقعه در سطح محلی و نهایتاً در ایالات منتشر می‌شد و اگر مهم جلوه داده می‌شد، در سطح ایالات متحده گسترش پیدا می‌کرد که در حالت کنونی این موضوع کهنه شده و ظرف چند دقیقه، جهان از آن ماجرا با خبر می‌شوند مانند اخبار بالتیمور و فرگوسن. لذا همین موضوع باعث می‌شود در جامعه‌ای که ملتهب است، یک اقدامی که می‌توانست عادی تلقی شود به یک مساله ملی تبدیل شد و دیده شد با چه وضعیتی از گارد و ارتشیان استفاده شد.

مشکل اصلی؛ سلاح گرم است

نه تنها در پرونده بالتیمور بلکه در پرونده‌های خشونت و کشتار شهری که در سال ۲۰۱۵ در آمریکا رخ داد یکی از بحث‌های اصلی و مهم استفاده از سلاح گرم برای پلیس و حتی افراد غیر نظامی است. بحث استفاده مکرر از سلاح گرم در آمریکا یکی از معضلات اجتماعی در این کشور محسوب می‌شود که موجب شده تا سالیانه بیش از ۲۰ هزار نفر بر اثر شلیک گلوله و استفاده از سلاح گرم کشته شوند. دلیل آن هم این است که جامعه آمریکا مسلح است و به ازای هر سه نفر، دو نفر از آن‌ها سلاح گرم حمل می‌کنند که برخی از این سلاح‌ها به قدری مدرن بوده و از آخرین محصولات کمپانی‌ها هستند که شاید نمونه آن‌ها در ارتش سایر کشور‌ها وجود نداشته باشد.

در کنار بازار رسمی خرید و فروش سلاح، یک بازار سیاه هم وجود دارد که به جای مراجعه به بازار اصلی و رسمی سلاح به این بازار مراجعه می‌کنند و با پرداخت چند صد دلار و حتی در برخی مواقع با پرداخت رقم زیر ۱۰۰ دلار می‌توانند سلاح خریداری کنند. مشکل زمانی به اوج خود می‌رسد که این تسلیحات در اختیار بیماران روانی جنایتکاران و بزهکاران اجتماعی قرار می‌گیرد که به شکل بی‌دلیلی افراد را مورد حمله قرار می‌دهند. در تمامی جوامع ممکن است این موضوع رخ دهد که بر اثر تیراندازی، افرادی کشته شوند که بین افرادی مانند خلافکاران و جنایتکاران یا حتی انسان‌های معمولی رخ می‌دهد اما تنها در کشوری مانند ایالات متحده است که فردی بی‌دلیل وارد یک فروشگاه، مدرسه، سینما یا دانشگاه می‌شود و بدون این‌که خصومتی با قربانیان داشته باشد، اقدام به تیراندازی می‌کند و علاوه بر کشتن تعداد زیادی از افراد عادی، در انتها اقدام به خودکشی می‌کند و در اسنادی که از خود بر جا می‌گذارد اذعان می‌کند که مشکل روحی و روانی داشته و از همین منظر نوعی کشتار کور در آمریکا به راه افتاده است.

باید در نظر داشت که در ایالات متحده بر اساس متمم دوم قانون اساسی، خرید و فروش و حمل سلاح تضمین شده است. نویسندگان قانون اساسی در قرن هجدهم این بند را به این دلیل در متن قانون جای دادند که اگر دولت فدرال به سمت ستمگری حرکت کند و بخواهد حقوق شهرندان را پایمال کند، افراد از توان سرنگونی دولت مستقر برخوردار باشند. آنها نمی‌خواستند شرایط اروپا در آنجا حاکم شود و قیام مسلحانه علیه حکومت ظالم از بین برود اما از این موضوع رفته رفته سوء استفاده شد و به دلیل اینکه فروش و حمل سلاح در آمریکا آزاد است، کمپانی‌های حمل سلاح سودهای کلانی از تولید سلاح می برند که نهایتاً منجر به فروش ۲۰۰ میلیون قبضه سلاح در آمریکا شد که یک گردش مالی عظیمی را به نمایش گذاشت.

سیاستمداران و تجارت اسلحه

سود عظیم گردش مالی حاصل از خرید و فروش سلاح در آمریکا نهایتاً به جیب کمپانی‌های اسلحه‌سازی ریخته می‌شود و آنها هم بخش زیادی از این سود را بین سیاستمداران توزیع کرده و خصوصاً هزینه‌های انتخاباتی عده زیادی از آنها را تقبل می‌کنند. به گونه‌ای که در کنگره آمریکا قوانین برای محدودسازی آزادی حمل سلاح به شکل بسیار دشوار و سختی به تصویب می‌رسد. نکته دیگر این است که تلاش‌های زیادی برای کنترل این مساله صورت گرفته است اما اصل مساله حمل آزادانه سلاح موضوعی است که در متن قانون اساسی آمریکا به آن اشاره شده و حتی بخشی از هویت آمریکایی قلمداد می‌شود. به عنوان مثال باراک اوباما علناً تاکید کرده است که آزادی حمل سلاح بخشی از هویت آمریکایی است و نمی‌توان با آن مقابله کرد.   

پس از حادثه ایالت «کنتیکت» که در جریان آن حدود ۲۴ کودک در مدرسه‌ای کشته شدند، دولت اوباما تلاش کرد قانونی را به تصویب برساند تا از فروش سلاح‌هایی با ظرفیت خشاب‌های ۱۰ – ۱۵ فشنگ به بالا جلوگیری شود و افراد زمانی که درصدد دریافت مجوز هستند، صلاحیت‌شان بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد و حتی تولید برخی سلاح‌ها ممنوع شود که این قضیه هم به تصویب نرسید. اوباما اعلام کرده بود که خرید یک سلاح از دسترسی به یک کتاب هم آسان‌تر است و در حقیقت این باعث می‌شود میزان تیراندازی‌ها افزایش پیدا کند. به طوری که چند ماه گذشته کودکی در حال بازی با اسلحه مادرش بوده که ناگهان تیری شلیک شده و منجر به مرگ آن مادر شده است. لذا این مساله نشان می‌دهد که این مشکل به این راحتی حل نخواهد شد. حتی عده‌ای از شهروندان آمریکا معتقدند که اسلحه برای حفاظت از جان خود در برابر خطرات در ایالت‌های جنگلی و کوهستانی و دور افتاده است اما به هر حال در کنار این دیدگاه ما شاهد سوءاستفاده از این ابزار کشنده هستیم که نا‌امنی را حتی به فروشگاه‌ها، سینما، پارک‌ها و دانشگاه‌ها کشانده است.

تلاش‌ها برای مقابله با این موضوع تاکنون موفق نبوده است. چراکه پیوند بین پول و سیاست محدودسازی این تجارت را دشوار کرده و حتی در داخل حزب دموکرات هم دیدگاه‌ها در این خصوص یک‌دست نیست. به عنوان مثال شخصی مانند برنی سندرز که به طیف چپ حزب دموکرات تعلق دارد، در یکی از مناظره‌های انتخاباتی خود از طرح محدودسازی استفاده از سلاح انتقاد کرد و این در حالی بود که هیلاری کلینتون که به طیف میانه و راست حزب دموکرات تعلق دارد، از سیاست‌های اوباما حمایت کرد. در حزب جمهوری‌خواه هم اکثراً موافق استفاده از سلاح هستند و جالب اینجا است که زمانی که تیراندازی در جایی رخ می‌دهد، علاوه بر اینکه هیچ ترتیب اثری برای جلوگیری از این مشکل داده نمی شود، به یکباره شاهد افزایش تقاضای خرید سلاح از سوی شهروندان می‌شویم و حتی در برخی از مدارس به معلمان اجازه داده شده تا با سلاح گرم وارد کلاس شوند تا اگر کسی قصد تیراندازی داشت با وی مقابله شود و این مساله در راستای این نظریه است که می‌گویند "با یک فرد دیوانه باید همانند خودش رفتار شود».

گفت‌وگو: فرشاد گلزاری

کد خبر : ۳۳۳۰۰۹