انتقاد از مردم به معنای توهین نیست، یادآوری بخشی از تاریخ است
جلسه نقد و بررسی فیلم «دونده زمین» عصر روز گذشته (یکشنبه ۳۰ فروردین ماه) در خانه هنرمندان با حضورعوامل فیلم برگزار شد.
به گزارش ایلنا؛ کمال تبریزی بعد از نمایش فیلم گفت: قصدمان از ساخت فیلم دونده زمین توهین به مردم نبوده و این تعبیری است که ممکن است برخی از مخاطبان داشته باشند. در خیلی از فیلمها به ویژه فیلمهایی که دوران به خصوصی از غرب را میخواهد نمایش دهد، مثل «ماجرای نیم روز» ساخته زینمان میبینیم که یک آدمی وارد شهری میشود که بیدر و پیکر و بیقانون است، ظالمان ظلم میکنند و اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است و مردم شهر قبول کردهاند که این اتفاقات برایشان بیفتد.
وی ادامه داد : از این جنس نقادی مثل فیلمهای «ماجرای نیم روز» یا «صلوه ظهر» هم نقد به مردم را میبینیم یعنی یک قهرمانی که در مقابل روش و عملکرد آنجامعه کوچک قرار میگیرد. این به هیچ وجه به معنای توهین نیست. در واقع بخشی از تاریخ را دوباره گفتن است و بیان اینکه در مقطعی از تاریخ جامعه ما دچار این معضل شده است.
این کارگردان اظهار کرد: در هنگام ساخت فیلم فکر میکردم که باید چنین چیزی را بگویم و تصورم این بود که ممکن است در ایران هیچ وقت کسی موفق به دیدن این فیلم نشود و واقعا انتظار داشتم که غیرقابل نمایش باشد، ولی فکر میکردم فیلمسازان مانند نگارندگان تاریخ هستند و نسبت به شرایط موجود عکسالعمل نشان میدهند و سعی میکنند آن را بنویسند.
تبریزی افزود : اگر من میخواستم از آن دوران ۸ ساله یک یادداشتی در دفترچهام بنویسم تقریبا به همین موارد و بهت وحیرتی که داشتم، اشاره میکردم. شاید عصبانیت کلمه درستی نباشد بیشتر یک نوع مبهوت بودن نسبت به این است که چرا چنین عکسالعملی در جامعه وجود دارد و چرا چنین رفتاری در برههای از تاریخ میبینیم.
وی ادامه داد: در جنگ جهانی دوم وقتی هیتلر روی راس کار میآید همه جامعه آلمان به او عشق میورزیدند. ممکن است عدهای هم وجود داشتند که بعدها در فیلمها نشان داده شد که یک مخالفتها و مقاومتهایی داشتهاند اما واقعیت این است که همه دستشان را بالا میبردند و به چنین شخصیتی ادای احترام میکردند. این اتفاقی است که مختص جامعه ما نیست در خیلی جاهای دیگر دنیا هم رخ داده و تاکید و صحبت کردن در مورد آن به نسلهای بعدی و جوانهایی که در آینده وارد این جامعه میشوند و خیلی از امور را به دست میگیرند، یک نوع بینش، آگاهی و نسبت به آینده هشدار میدهد که دوباره شاهد چنین وقایعی نباشیم.
کارگردان لیلی با من است افزود :برآیند حرکت مردم همیشه یک مسیر درستی را میرود ولی ممکن است یک جاهایی در دستانداز بیفتد، ما میخواستیم راجع به این دستانداز توضیح دهیم و بگوییم که امیدواریم در آینده از این دستاندازها نداشته باشیم یا خیلی کم داشته باشیم.
علیرضا شجاع نوری در مورد بخش سفر هازاما کامپه و مرتبط شدن فیلمنامه به او و سفرش توضیح داد: آقای کامپه یک سوپراستار تلویزیونی در ژاپن است که صبحها برنامهای «صبح به خیر ژاپن» دارد که همه در سراسر ژاپن میبینند و خیلی هم محبوب است. او در زندگی واقعیاش نذر میکند که وقتی ۶۰ ساله شد، دور دنیا را بدود. وقتی که به زمان ادای نذرش نزدیک میشود به آن شبکه تلویزیونی اعلام میکند که من میخواهم بروم و نذرم را ادا کنم و دیگر نیستم. آن شبکه به لحاظ محبویتی که داشته از او میخواهد که برنامه را قطع نکند و برای این ماراتن دور دنیا اسپانسر میشود و در طول مسیر امکاناتی را برای او فراهم میکنند که هر روز صبح این «صبح به خیر ژاپن» را در سراسر جهان انجام دهد. با هماهنگیهایی که صورت گرفته بود در تمام کشورها این اتفاق میافتاد و از ما هم خواستند که در ایران این کار را انجام دهیم و شرایطی را فراهم کنیم که او بتواند «صبح به خیر ژاپن» را اجرا کند.
وی ادامه داد: من و آقای تبریزی تجربه مشترک «فرش باد» را داشتیم که هر سهما، یعنی ما و ژاپنیها از آن همکاری خیلی خوشحال و راضی بودیم. وقتی چنین پیشنهادی شد یک جرقهای به ذهنمان خورد که ما که کشور سینما هستیم و یکی از شاخصههای کشورمان سینما است، مثل کشورهای دیگر صرفا ارائه خدمات ندهیم، بلکه یک فیلم سینمایی در این رابطه بسازیم.
تهیهکننده دونده زمین افزود: این نکته با جنونی که وجود داشت خیلی عملی به نظر میرسید ولی ژاپنیها باور نمیکردند که چنین چیزی امکان داشته باشد. ما گفتیم که یک قصه را با حضور او میسازیم. شرطهایی که ژاپنیها داشتند این بود که کامپه به هیچ وجه به عقب برنگردد و مدت زمانی بیش از یکی دو روز در یک جا نماند مگر برای معالجه مثل شرایطی که در ترکیه پیش آمد و او برای مدتی در آنجا بستری شده بود.
وی ادامه داد : زمانی که ما تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم کامپه هنوز سرطان نداشت و اوایل دویدنش در اروپا بود. در ابتدا قصهای که در نظر گرفته بودیم طرح و شکل دیگری داشت و همه چیز را مثل یک مانور آماده کرده بودیم که با مقتضیات جلو برود اما در یک زمانی دیدیم که دیگر هیچ خبری از او نیست و «صبح به خیر ژاپن» هم قطع شده بود. پس از پیگیریهایی که انجام دادیم متوجه شدیم که او در ترکیه فهمیده که دچار سرطان لنف شده و آن مدتی که ناپدید شده بود به این دلیل بوده است.
وی افزود: پس از آن کامپه تصمیم گرفت با سرطانش مبارزه کند و دوباره راه بیفتد و راه افتاد و وارد ایران شد. در آن مقطع ما طی مدتی کمتر از دو هفته و در کمال ناباوری ژاپنیها، یک فیلم سینمایی در قالب یک اتفاق مستند را ساختیم. در حقیقت ما میخواستیم امتحان کنیم که آیا ما که یک کشور سینمایی هستیم میتوانیم در یک شرایط بحرانی که هیچ چیز تحت کنترل نیست و نمیتوانی هیچ چیزی را متوقف کنی یک فیلم بسازیم، که این اتفاق افتاد.
شجاع نوری در ادامه و در پی اشاره کثیریان به بیربط بودن اشاره به حافظ و شعرش در پایان فیلم، گفت: آنچه در زمان فیلمبرداری در حال رخ دادن بود، عصبانیت نبود. اصل قضیه این بود که مردمی هستند که چیزهای ارزشمندشان را فراموش کردهاند. آنها لبخند زدن و خندیدن را فراموش کرده بودند، کلیدی که در نزد خودشان بود و تمام آن ارزشهایشان را فراموش کرده و از آن فاصله گرفته و به خواب فرو رفته بودند. حافظ یک تمثیل کوچک در پایان فیلم بود، اما آنچه در حقیقت اتفاق افتاد انرژی بود که کامپه از مردم بیدار شده گرفت.
سحر دولتشاهی بیان کرد: من فکر میکنم همانگونه که یک کلید برای خندیدن آدمها در نظر گرفته شده، کامپه هم قبل از اینکه دونده باشد یک کمدین است و انرژی آنجایی که او میتواند یک آدمی را بخنداند به او منتقل میشود. از نظر من هم معلم در واقع یک تماشاگر است و شاید اگر این تحولات در روستا اتفاق نمیافتاد او هم به آنها میپیوست و یا در نهایت از آنجا بیرون آمده و فقط خودش را نجات میداد. معلم لزوما کسی نیست که آمده چیزی را عوض کند.
حبیب رضایی نیز بیان کرد: به نظر من تاثیر و تاثر قابل اندازهگیری و انگشتگذاری نیست. ممکن است پیشگویی که در خواب اتفاق میافتد ممکن است هشدار یا اخطار و یا یک پیشگویی مستند باشد. وقتی ما این کد را میگذاریم و به عنوان یک موتیو کاملا قابل اعتنا به آن میپردازیم، همه تاثیر و تاثرها را داریم به شکل دیگری معنی میکنیم. معلم فکر میکند که ممکن است آموزش از طریق من به شکل بدی مثل بستن با طناب صورت بگیرد و یا ممکن است بتوانم با خنده تاثیرگذار باشم. چیزی که قرار است در فردا اتفاق بیفتد، فردایی که از ما رد میشود و ما آن را نمیبینیم. من همچنان معتقدم همه فیلمها لازم نیست زمان نداشته باشند، برخی فیلمها لازم است که روایتگر یک مقطعی باشند و خیلی مهم است به ویژه الان که یک سری اتفاقاتی در مقاطعی میافتد لازم است در جایی ثبت شود تا بعدا بشود در مورد آنها فکر کرد.
وی افزود: «دورنده زمین» آدمها را متوجه میکند که این آینده، آینده خیلی زودی برای ما خواهد بود اگر متوجه آن نباشیم و اصلا چیز عجیب و سخت و دوری نیست. اگر حواسمان نباشد خیلی ساده میتوانیم به برفکهای تلویزیون خیره بمانیم. اگر حواسمان نباشد به راحتی میتوانیم فعل و انفعالات منطقی و روزانه و عادی خودمان را فراموش کنیم و توجهمان را به چیزهای دیگری جلب کنند. این هشدار است و اگر حتی به برخی افراد بر بخورد اشکالی ندارد.
رضایی ادامه داد: من همیشه وقتی حرف از سیاهنمایی میشود میگویم مثلا آیا اگر یک شخصی یک تومور خیلی گستردهای در بخش مهمی از بدنش داشته باشد و به او بگوییم، سیاهنمایی است؟ به نظرم در بحث جامعه هم همین اتفاق میافتد. تشخیص یک سری بیماریها و عارضهها و گفتن بیپرده آنها اصلا سیاهنمایی نیست بلکه یک هشدار است که هر کسی میتواند برداشت خودش را داشته باشد.