حکمتیار پدیدهای است که از سلفیگری و دموکراسی همزمان صحبت میکند
سفیر پیشین ایران در هند و پاکستان در گفتوگویی به بررسی توافق صلح حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار با دولت این کشور پرداخته است.
به گزارش ایلنا، مشروح گفتوگوی میرمحمود موسوی، سفیر پیشین ایران در هند و پاکستان با روزنامه اعتماد در ادامه میآید:
یکی از هفت رهبر سنی جهادی افغانستان، 69 ساله، 15 سال گذشته را در انزوا و دور از کابل گذرانده است. رهبر حزب اسلامی کار است. روزگاری نخست وزیر افغانستان بوده و سالهای بیشماری جنگ سالاری که گاه علیه دشمنی به نام اتحاد جماهیر شوروی سابق ایستاده است و گاه مقابل مردمان خود. در دو دهه گذشته شاهد افول حزبی بود که برای افغانستان بهتر به راه انداخته بود. برخی فرماندهانش از او جدا شدند و انشعابهایی در حزب به وجود آوردند و عدهای به طالبان پیوستند. برخی همقطاران سابق که از حکمتیار جدا شدهاند و به دولت در این سالها پیوستهاند تلاش میکنند فاصله خود با جنگ سالار را حفظ کنند و زمانی که از آنها سوال میشود از چه زمانی با حکمتیار در ارتباط نبودهاید، میگویند از زمانی که برای صلح کار میکنیم. حکمتیار دولت را مزدور میخواند و مخالف سرسخت حضور نیروهای بیگانه به خصوص امریکایی است هرچند که بر اساس بسیاری از آمار موجود بیشترین کمکها در میان گروههای جهادی در گذشته را از امریکا دریافت کرده است. رییس حزب اسلامی که هیچگاه مخالف مذاکره نبود این روزها شاهد امضای توافقنامه صلح حزبش با دولت وحدت ملی است. گفته میشود که اگر آب از آب تکان نخورد حکمتیار پس از دریافت مصونیتهای لازم و لغو تحریمهای داخلی و بینالمللی با عزت و احترام وارد کابل میشود و توافقنامه نهایی را با اشرف غنی امضا میکند. شاید همین عزت و احترام، آروزیی است که حکمتیار در سالهای اخیر از آن محروم بوده است و حالا در روزهای کهنه کاری در عالم سیاست و پس از چشیدن سرد و گرمهای شبهنظامیگری به دنبال آن است. از رهبران جهادی آن روزها تنها حکمتیار است که از چنین عزت و احترامی محروم مانده است. احمدشاه مسعود را قهرمان ملی افغانستان میدانند. برهانالدین ربانی رییس شورای عالی صلح بود تا اینکه در سال 2011 کشته شد و لقب شهید صلح را گرفت. عبدالرب رسول سیاف، در 15 سال گذشته از دولتمردان ارشد بوده و در بسیاری از تصمیمگیریها نظر او را جویا شدهاند. صبغتالله مجددی و سید احمد گیلانی نیز در این سالها از احترام ویژهای برخوردار بودهاند. نام حکمتیار اما در لیست سیاه شورای امنیت و سازمان ملل است و همچنین در 15 سال گذشته توسط دولت افغانستان و امریکا هم تحت پیگرد قرار داشته است. محدودیتهایی که قرار است همگی در سایه توافقنامه صلح حزب اسلامی با دولت وحدت ملی از میان برداشته شوند. با میرمحمود موسوی، سفیر پیشین ایران در پاکستان و هندوستان که سابقه رایزنیهای دیپلماتیک بیشمار با گلبدین حکمتیار را هم در کارنامه فعالیتهای منطقهای خود در وزارت امور خارجه دارد در خصوص چرایی رجوع حکمتیار به مصالحه سیاسی، تاثیر این توافقنامه بر رویکرد سایر گروههای شبهنظامی مانند طالبانی و حقانی، اهداف پیدا و پنهان حکمتیار از این توافق و نگاه امریکاییها به آن گفتوگویی داشتیم که به شرح زیر است:
*به نظر میرسد که با توافق اولیه صورت گرفته میتوان گفت که سرانجام گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی افغانستان پس از 15 سال مقاومت در برابر دولت این کشور در سر میز مذاکره به توافقنامه صلحی با دولت رسید. چه عواملی جنگ سالار سابق را به سمت حرکتهای سیاسی و ترک رویکرد نظامی سوق داد؟
گلبدین حکمتیار شخصیت توانمندی است که در صحنه سیاسی تجربیات زیادی را در این چهار دهه کسب کرده و در صحنهها و شرایط مختلف حضور داشته است. علاوه بر فعالیت در عرصه سیاسی در صحنههای نظامی نیز فعالیتهای زیادی داشته است و در همین زمینه تجربیات بسیار بالایی را دارد. این ویژگیها از او در مجموعه افغانستان چهرهای میسازد که لوازم اولیه برای فعال بودن را در اختیار داشته باشد. در چهاردهه گذشته صحنه افغانستان دایم به شکل موازی روی شاخههای سیاسی و نظامی حرکت کرده و طبیعتا در چنین فضایی ما شاهد حرکتهای نظامی و سیاسی جریانهای مختلف و فعالیت شخصیتهای مختلف بودهایم. هر چند که بعضی شخصیتهای حاضر در صحنه افغانستان، صرفا شخصیتهای سیاسی هستند، مانند رییسجمهور فعلی محمد اشرف غنی که یک شخصیت سیاسی است. اما افرادی مانند حکمتیار، رسول سیاف و مرحوم ربانی، کسانی بودند که سابقه نظامیگری یا فعالیت نظامی داشتهاند. همچنین در درون حاکمیت فعلی میتوان به ژنرال دوستم اشاره کرد که هم فعالیت نظامی گسترده داشته و هم در عالم سیاست سهم گرفته است.
در حال حاضر یکی از راهبردهای اصلی دولت فعلی افغانستان، توجه به مخالفان و باز کردن دریچههای مذاکره و گفتوگو است. حکمتیار هم از این قاعده مستثنی نبوده و به عنوان یکی از جریانهای معارضه ارتباطاتی داشته و به دنبال استفاده از فرصت گفتوگو بوده است. در طول چند سال گذشته رفت و آمدها و مذاکرات بین دولت و حکمتیار و جریانهای مختلف، جاری و ساری بوده است. منتهی معمولا این نوع گفتوگوها در پس پرده انجام و در مراحل و مراتبی علنی میشود که احتمال نتیجهبخش بودن آن وجود دارد.
گلبدین حکمتیار هیچگاه حتی در روزهای جنگ و فعالیتهای نظامی گسترده نیز از مذاکره به دور نبوده است. به خاطر دارم که در بیش از دو دهه پیش در کابل جنگ بود. در یک طرف برهانالدین ربانی و احمد شاه مسعود در کابل و در یک طرف دیگر حکمتیار در بیرون از کابل در حال جنگ با هم بودند و به هم حمله میکردند اما درهمان زمان از طریق بیسیم، باهم مذاکره میکردند و من نیز این گفتوگوها را دنبال میکردم. چهرههای اینچنینی متوجه موضوع هستند که یکی از ابزارهای نزدیک شدن به قدرت مذاکره و گفتوگو است. حکمتیار هم از این امر مستثنی نیست و همیشه از این وسیله استفاده کرده است.
*تحلیلهای بسیاری در خصوص چند و چون رابطه حزب اسلامی با طالبان در 15 سال گذشته وجود دارد. برخی منابع میگویند که همکاریهایی میان این دو وجود داشته است. در چنین فضایی که مذاکره دولت با طالبان عملا ره به جایی نبرده است این توافقنامه با حزب اسلامی میتواند تاثیری بر آن مذاکره، سرعتگیری یا کند شدن آن داشته باشد؟
در این خصوص باید دو مساله متفاوت را در نظر داشت: یک مساله جناحی است که حکمتیار در آن قرار دارد و مساله دوم ارتباط گلبدین حکمتیار با تشکیلات طالبان است. زمانی که صحبت از معارضه افغانستان پس از ورود امریکاییها به این کشور در سال 2001 میشود باید از سه گروه نام برد: طالبان، حقانی، حکمتیار. در این گردونه ضعیفترین گروه هم گروه حزب اسلامی متعلق به حکمتیار بوده و گروههای طالبان و حقانی، فعالتر بودهاند. از سوی دیگر کشورهای منطقه هرکدام دستگاههای اطلاعاتی داشتهاند و دارند که با این گروهها کار میکنند و در ارتباط با آنها هستند. با توجه به این نکات و جایگاه حزب اسلامی و حکمتیار میبینیم که میل و نیل به قدرت، مذاکره، مبارزه، جنگ، همکاری و همیاری و یارگیری هم در وی توامان وجود داشته و دارد. باز هم تکرار میکنم که حکمتیار آدم مجربی است و از همه این ابزارها، در جای خودشان استفاده کرده و میکند. با طالبان بودن هم در این چار چوب بوده است. منافع گروهی برای هر کدام از جریانات تعیینکننده است هرچند که طالبان و حکمتیار تفاوتهای زیادی با هم دارند.
*البته استفاده حکمتیار از اهرم مذاکره تاکنون چندین بار به حصول توافقنامه نزدیک شده بود که در دقیقه نود ورق برگشت. اینبار هم برخی پیشبینیهای منفی در خصوص آن وجود دارد. به خصوص آنکه حکمتیار توانسته در این توافقنامه برگههای بسیاری را به نفع خود جذب کند.
بله. گاهی اوقات با توجه به شرایط موجود در صحنه و ورود یا خروج یک عامل یا جریان، مذاکرات با وجود آنکه به نقطه مشخصی میرسد با عقبنشینیهایی روبه رو میشود. در چنین شرایطی یکی از طرفین عقبنشینی میکند تا بتواند امتیازات بیشتری را کسب کند. مذاکره دولت با آقای حکمتیار چیز جدیدی نیست و از مدتها پیش شروع شده بود. تصور بنده این است که ما اینجا را نمیتوانیم آخر خط و این توافقنامه را قطعی بدانیم. تجربه در افغانستان میگوید که تمام جریانها در این کشور ائتلاف پذیر هستند. همه گروهها در افغانستان براساس منافع گروهی خودشان میتوانند با یکدیگر همکاری داشته باشند. حزب اسلامی و شخص حکمتیار هم از این قاعده مستثنی نیستند.
*آیا همین در رده سوم بودن و قرار گرفتن پس از طالبان و حقانی و فشارهای ناشی از این ضعف نبود که حکمتیار را وادار به مذاکره کرد؟
بله. این عامل هم کمی دخالت دارد. باید توجه داشت که حکمتیار در حال حاضر با توجه به موقعیت خود، درباره وضعیت اعضای حزب اسلامی چه از منظر تعداد و چه قدرت و تواناییهای مالی و امنیت جانی آنها است که مذاکره میکند و در حقیقت همه این شرایط تعیین میکنند که در حال حاضر حکمتیار چه امتیازاتی را بگیرد و چه امتیازاتی را بدهد. تمام این بده و بستانها در موافقتنامهای که متن آن علنی شده نیز درج شده است.
*احیای قدرت سیاسی یا حفظ شأن سیاسی در سالهای کهنسالی حکمتیار به قول شما مجرب را به پای میز مذاکره کشاند؟
به نظر میرسد حکمتیار به دنبال این است که شأن و مقام ایشان در افغانستان حفظ شود و همزمان بتواند فعالیت سیاسی داشته باشد. بر همین اساس به نظر میرسد مقداری از خواستههای گذشته خود عدول کرده است. بنده نمیخواهم بگویم که این خواستهها درست یا غلط بودهاند که بحث دیگری است اما از یک بخشی از آن خواستهها عدول کرده اما در مقابل هم یک امتیازاتی دریافت کرده است.
*حکمتیار را با گذشته توامان سیاسی و نظامی که به آن اشاره کردید فرد قابل اعتمادی در این بدهوبستان میدانید؟
در حال حاضر در افغانستان نیز یک گروهی، تعدادی، یا جریاناتی بر این اعتقاد هستند که حکمتیار فرد مناسبی برای تعامل نیست. حکمتیار در گذشته سابقه حمله به کابل، بمباران و موشکباران پایتخت را داشته و تعداد زیادی هم در این حملات کشته شدهاند. برخی با اشاره به این سابقه او را فرد مناسبی برای تعامل نمیدانند. همزمان با امضای نخست این توافقنامه نیز گروههایی با شعارهای مختلف در کابل به تظاهرات پرداختند و مخالفت خود را با این توافقنامه اعلام کردند. اما تصور میکنم زمانی که دموکراسی و نمایندگی از دولت باشد، چنین توافقی میتواند قدم مثبتی رو به جلو محسوب شود. این اقدامها میتواند دیگر گروهها مانند طالبان و حقانی را هم تشویق کند.
*باید به این تشویق امیدوار بود؟ خوشبینانه نیست؟
به هرحال میتواند عامل مشوقی برای آنها نیز باشد که در همین مسیر گام بردارند. البته نمیتوان و نباید چندان هم خوشبینانه به این مساله تکیه کرد چرا که عوامل مشکلات منطقه هنوز در جای خود قرار دارند و امروز نمیتوانیم بگوییم که به نتیجهگیری نزدیک شدهایم. ولی کل این حرکت، میتواند حرکت مثبتی باشد. یک قدم به جلو در یک مسیر طولانی برداشته شده است.
*شما به این اشاره کردید که حکمتیار در بین برخی مردم افغانستان چندان خوشنام نیست. عدهای او را جلاد کابل میدانند. پس از این توافقنامه هم دیدبان حقوق بشر در بیانیهای تند اعلام کرد که کابل حق اعطای مصونیت قضایی به وی را نداشته است. فکر میکنید پانزده سال پس از حمله امریکاییها به افغانستان، مردم به این حد از درک رسیدهاند که جنگ سالاران را در ساختار سیاسی خود بپذیرند؟
اتفاق نظری در این خصوص وجود ندارد. در افغانستان نیز تنوع و تکثر مانند هر نقطه دیگری هست. گروهی اعتقاد دارند به این دلیل که دست این افراد به خون آلوده است نباید با آنها تعاملی صورت بگیرد. از سوی دیگر برخی اعتقاد دارند که بله، در گذشته اتفاقهای ناخوشایندی رخ داده اما برای آینده کشور، ملت و جامعه باید چشم خود را بر بخشهایی از این تاریخ ببندیم تا بتوانیم به جلو حرکت کنیم.
جریان سومی هم وجود دارد که میگویند افرادی مانند حکمتیار در گذشته فعالیتهای جهادی داشتهاند و بعد از آن هم در سال 2001 که امریکاییها به افغانستان آمدند در حقیقت کشور در اشغال بوده و آنها هم با این اشغال مبارزه کردهاند. این طیف تبعات این اقدامها و قضایا را متوجه طالبان و حکمتیار نمیکنند.
*در چنین شرایطی این توافقنامه به شکاف سیاسی بیشتر در افغانستان میان این سه گروه منتهی نمیشود؟
به تصور بنده این واقعیتی در جامعه افغانستان است و باید برای هر سه نظریه احترام قایل شد. این مردم و نمایندگان هستند که باید تصمیم بگیرند. دموکراسی باید حاکم و پاسخگو باشد. چارهای غیر از این نیست. امکان راضی کردن تمامی آحاد مردم افغانستان، نه در خصوص این مساله و نه مسائل دیگر فراهم نیست.
*حکمتیار که عدهای از هموطنان خود را در کابل به گلوله بست امروز به این نتیجه رسیده که باید دموکراسی در افغانستان حاکم باشد؟
اتفاقا خاطرهای در خصوص این سوال شمادارم. در سال 1366 یا 1367 در اسلامآباد جلسهای داشتم که هفت رهبر مجاهدان اهل تسنن افغانستان در آن حضور داشتند: برهانالدین ربانی، گلبدین حکمتیار، یونس خالص، رسول سیاف، پیر احمد گیلانی، صبغتالله مجددی و محمدنبی محمدی. موضوع جلسه آینده سیاسی افغانستان بود. بحثی در خصوص دموکراسی پیش آمد و برای من بسیار جالب بود که در آن زمان در آن جمع کسی که اسم از دموکراسی برد، حکمتیار بود. او در آن زمان و در میانه جنگ و دعوا از دموکراسی صحبت میکرد که صحبت دوری بود. ما خوشبخت هستیم که خداوند این عمر را به ما داده است که امروز شاهد شکلگیری و درجهای از دموکراسی در افغانستان باشیم. در همان جمع یکی از رهبران جملهای را بیان کرد که درست نقطه مقابل صحبتهای حکمتیار بود. زمانی که اختلاف بر سر سهم شیعیان و تسنن بود یکی از همین رهبران گفت که اگر شیعیان نپذیرند، آنها را کنار جوی آب میگذاریم و سر آنها را میبریم. ما در این جامعه دچار چنین تنوع فکری هستیم. امیدوار هستیم که این جامعه به رهآوردهای بشری که بخش بزرگی از دموکراسی است توجه کند و از طریق توجه به آرای عمومی بتواند مسائل و مشکلات خود را حل کند.
*وضعیت میدانی گروههای شبهنظامی در افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟ عدهای میگویند دست پایین حزب اسلامی در میدان نظامی منجر شد به مصالحه سیاسی روی آورد. آیا این وضعیت در خصوص گروهی مانند طالبان و حقانی هم 15 سال پس از حمله امریکاییها مصداق دارد؟
بنده به صراحت میتوانم بگویم که شبهنظامیان هنوز قدرتمند هستند و حضور فعال دارند و نقش آنها در صحنه افغانستان تعیینکننده است. تصور نمیکنم که این تحول جدید، تحولی باشد که مسائل افغانستان را حل کند. این تحول تاثیرمثبت دارد اما نباید در خصوص آن اغراق شود و انتظارات از این تحول را بالا برد.
منباب تجربه میگویم که حکمتیار تا زمان حضور نیروهای شوروی در افغانستان، اصلیترین نیروی مجاهدی بود که در مقابل شوروی میجنگید و کمکهای زیادی از کشورهای خارجی به ایشان میشد. اما اندک اندک نیروهای ایشان جذب جریانهای دیگری شدند. در نتیجه شکل کمکها تغییر کرد و بعضی از کمکها قطع شد. حکمتیار پس از آن سالها بسیاری از نیروهای خود را از دست داد. بنده از شخص ایشان شنیدم که توانایی مالی چندانی نداشت و حتی برای مدتی ما در ایران میزبان ایشان بودیم و در همان زمان هم ایشان فعالیت نظامی سیاسی چندانی نداشت. تا اینکه اتفاقهای سال 2001 پیش آمد و در اثر فشارهای امریکا وی ناچار به ترک ایران شد و مجددا وارد صحنه نظامی یا شبهنظامی هر چند نه به شکل سابق شد چرا که تشکل طالبان، تشکلی بود که برای آن منظور خاص طراحی شده بود و حکمتیار نمیتوانست به آن ملبس شود. بنابر این از دیگران استفاده شد و در حال حاضر آن دیگران در صحنه قوی هستند، حضور دارند و تعیینکننده هم هستند. هر چند که قوت آن جریانات هم مستقلانه نیست و به جریانات دیگری در منطقه متکی هستند. این گروهها از مسائل دیگری تغذیه میکنند و اگر به آن مسائل توجه نشود تصور میکنم که ما شاهد حیات میلیشیایی و شبهنظامیگری در افغانستان و سایر مناطق خواهیم بود و حتی ممکن است اوضاع از این هم بدتر شود.
*فکر میکنید که تاثیر این توافق برجایگاه دولت وحدت ملی به خصوص بر شخص اشرف غنی چقدر است؟ عبدالله عبدالله ابتدا مخالف این توافق بود و در چند روز آخر موافقت خود را اعلام کرد. این توافقنامه تا چه حد میتواند دست دولت را از منظر سیاسی بالا ببرد؟
سر و صدای اولیه این تحول به زودی تمام خواهد شد. تاثیر آن چندان نیست و محدود است. عبدالله یا اشرف غنی، یا سایرینی که در دولت یا حاشیه حضور دارند و همچنین کسانی که در افغانستان هستند، میدانند که وزن آقای حکمتیار، بیشتر وزنی تاریخی است تا اینکه وزن اجرایی باشد. بنابر این همه این توافقنامه را یک قدم مثبت رو به جلو تلقی میکنند و این درست است. اما این قدم، قدم بلندی نیست. اینکه تصور کنیم این قدم، یک تحول جدی را در صحنه افغانستان به وجود خواهد آورد، چندان صحیح نیست.
*به شکل سنتی و تاریخی هرتحولی در افغانستان رخ بدهد باید به دنبال ردپایی از پاکستان گشت. نگاه پاکستان به این توافقنامه و شخص حکمتیار چگونه است؟ میتوان ادعا کرد که رابطه با پاکستان تحت تاثیر این توافقنامه خواه به شکل مثبت و خواه منفی قرار میگیرد؟
سابقه این رابطه طولانی است. برای اینکه پاسخ دقیقی را ارایه دهم، ناچار هستم به روزهای سقوط کابل بازگردم. در زمان نجیبالله دولت جدیدی تشکیل میشد و مجاهدین شاکله دولت جدید را در اختیار داشتند و این کار توسط پاکستان صورت میگرفت. در آن زمان جلسهای در پیشاور پاکستان با آقای نواز شریف در این خصوص داشتیم و من به عنوان نماینده ایران در آن جلسه بودم. پاکستانیها و حکمتیار در آن مقطع نتوانستند به توافق برسند. انتظارات حکمتیار، انتظارات زیادی بود و در تقابل با پاکستانیها بود. از آن زمان ما شاهد نزول حکمتیار هستیم.
*همزمان با این افول رابطه پاکستان با حکمتیار رابطه سایر کشورهای منطقهای و فرامنطقهای نیز با او به سمت سردی رفت؟
بله. به خصوص امریکاییها هم که پیش از آن کمکهای زیادی را در صحنه افغانستان در مقابل شوروی داشتند، کمکهای خود را قطع کرده و به حداقل رسانده بودند. عربستان هم اهمیت گذشته را برای افغانستان قایل نبود. چون دیگر جنگ بین کمونیسم و اسلام مطرح نبود. در آن مقطع وضعیت حکومتهای وقت پاکستان هم با حکومتهای گذشته همچون ژنرال ضیاء الحق تفاوت کرده بود. بنابر این با تغییر شرایط، جایگاه حکمتیار هم از همان زمان تغییر کرد. بعد از آن آقای حکمتیار به اوج دوران جهاد برنگشت. چون کمکها و درآمدها به آن میزان نبود. البته این وضعیت همواره ثابت نبوده است. جریاناتی به ایشان وصل میشد یا ایشان با جریاناتی رابطه میگرفت. یا اینکه بعضی از اعضا و معاونان ایشان، از او جدا و گروههای دیگری را به وجود میآوردند. به این ترتیب این بدنه توانسته است به حیات خود ادامه دهد اما خیلی ضعیفتر از دهه شصت هجری شمسی است.
*چرا اروپا و امریکا از مدافعان سرسخت این توافقنامه بودند. اگرآقای حکمتیار بیشتر به گفته شما وزن تاریخی دارد و نه وزن اجرایی، چرا باید این اندازه اصرار بر جذب ایشان با وجود مخالفت گروههای حقوق بشری صورت بگیرد؟ امریکا 15 سال در افغاستان میجنگد در نهایت مستاصل میشود و برای همان جنگسالارهای سابق فرش قرمز پهن میکند؟
ظرفیت چهرهها با یکدیگر متفاوت است. اشرف غنی یا کرزای با اینکه چهرههای جهادی نیستند، در مجموعه دستگاه فکری غرب برای حکومت و صحنه سیاسی آدمهای مناسبی هستند اما حکمتیار غیر از این را نشان داده است. حداقل ارتباط ایشان با جهان غرب در صحنه نظامی و میلیشیایی بوده است. این دو قضیه، تفاوت این دو جریان را نشان میدهد. اما غرب، امریکاییها و اروپاییها مایل هستند که فاز نظامی در یک نقطهای تمام بشود. بنابر این هر کسی را که از این بدنه نظامی بیرون بکشند، یک امتیاز خواهد بود. خارج شدن حکمتیار از مجموعه سه شاخه حقانی، طالبان، حکمتیار، یک موفقیت و یک قدم رو به جلو است.
*البته میتوان گفت که در پس این شکافها سرانجام پس از 15 سال ناتو و امریکا میتوانند به خارج کردن نیروها از افغانستان فکر کنند. یعنی به دنبال شکاف در همان شبهنظامیانی هستند که دو دهه پیش خودشان به وجود آوردند.
بله. قطعا آنها مایل نیستند این هزینهها ادامه پیدا کند. به گفته یک مقام امریکایی در کابل امریکاییها بیش از صد میلیارد دلار به افغانستان کمک کردهاند. بسیار بیش از این هم هزینه کردهاند و راضی به تداوم آن نیستند. امریکاییها به دنبال این هستند که قضیه افغانستان در چارچوب اصولی که دارند به یک نحو مطلوبی خاتمه پیدا کند و جریانهای نظامی جایگاه خود را به جریانهای سیاسی بدهند. امریکاییها امیدوار هستند که این فعل جدا شدن موجب شود که دو جریان دیگر هم به این قضیه فکر کنند.
*حکمتیار میتواند کمک اجرایی در این مسیر بکند؟
نحوه رفتار حاکمیت با حکمتیار قطعا با در نظر گرفتن این مساله خواهد بود که بخواهند حقانی و طالبان را هم به سمت خودشان جذب کنند. به تصور بنده، بخشی از امتیازاتی که داده شده است، متوجه همین قضیه است. اما همان طور که عرض کردم، خیلی امیدوار نیستم این اتفاق بیفتد. به دلیل اینکه همیشه باور داشتهام که مشکلات منطقه در صحنه جنگ نیست. ریشههای تاریخی دارد و مسائل عرضی و مرزی است و تا زمانی که آنها حل نشود این مبارزات، جنگها و اختلافات در اشکال جدیدتری بروز پیدا میکنند.
*حکمتیار نگاه اخوانی دارد؟ میتوان انتظار روابط جدیدی میان او که در کابل مینشیند با اردوغان در ترکیه را داشت؟
حکمتیار و ربانی هر دو نگاه اخوانی داشتهاند. حکمتیار با آقای ربانی در جمعیت اسلامی در دهه 50 هجری شمسی کار میکرده است اما در زمان دانشجویی از یکدیگر جدا میشوند و بعد حکمتیار حزب اسلامی را تاسیس میکند. حزب اسلامی در پاکستان هم گرایشهای اخوانی داشته است. حکمتیار گرایشهای اخوانی دارد اما در حال حاضر این گرایشها کم رنگتر شده است. در بعضی از موضعگیریهای حکمتیار موضعگیریهای سلفیگری مشاهده میشود.
*جالب است همان مردی که میگویید در سال 1367 از دموکراسی در جمع رهبران جهادی حمایت میکند و شما را متعجب میکند گرایشهای سلفیگری هم دارد.
بله. حکمتیار چنین پدیدهای است. هم میتواند صحبت از دموکراسی کند و هم میتواند صحبت از سلفیگری کند. بیشترین کمکها را به اعتراف دستگاههای اطلاعاتی امریکا در دهه 60 از امریکا بگیرد و بعد مقابل امریکا بایستد. در آن سالها در بین هفت گروه جهادی که در افغانستان فعال بودهاند، قویترین گروه مبارز، گروه حکمتیار بودند که علیه شوروی میجنگید. هر چند که در جنگ آن سالها، احمد شاه مسعود شهرت بیشتری پیدا کرد ولی او در مناطق شمال بود و در مناطق جنوب حکمتیار و فرماندهان او حضور داشتند.
*بنابراین از آن شاخهها و افکار اخوانی تقریبا چیز زیادی نمانده است.
خیر. اخوانیگری به خصوص در سالهای اخیر، دچار تنوع و تکثر شده است. اگر به ترکیه بروید، اردوغان را مشابه امیر اخوانالمسلمین در مصر نمیبینید. در خصوص جریان اخوان در پاکستان و هند نیز همین تکثر و تنوع را شاهد هستیم. موضوعاتی که به عنوان نمونه اخوان سوریه یا مصر یا ترکیه دنبال میکند با موضوعات مورد نظر اخوانیها در اروپا متفاوت است.