هرگز نخواستم جهان را تغییر دهم
سومین نشست از سلسله نشستهای یک فنجان فرهنگ با حضور آیدین آغداشلو شامگاه دوشنبه ۱۵ آذرماه در شهرکتاب مرکزی برگزار شد.
به گزارش ایلنا، آغداشلو در ابتدا با اشاره به دوره کودکی و محل زندگیاش گفت: پدرم مهندس راه بود و زیاد به ماموریت میرفت و زمانی که ماموریتش در رشت بود، من به دنیا آمدم، جایی که مهمترین اتفاقات زندگیام در آنجا گذشت و رخ داد. به خصوص که پدرم با نقاشان طراز اول در رشت رفت و آمد داشت و من هم همه جا دنبال او میرفتم. به غیر از این، مدرسهای که میرفتم، بارانهای یکسرهای که میبارید و ساختمانهای سفالی آن زمان و حیاط خانهمان با درخت انجیرش، همه در یاد من مانده است. با همه اینها هربار که به جایی که در آن زندگی کرده بودم، برمیگردم و یکبار دیگر آن را تماشا میکنم، اهمیت سابق را برایم ندارد، انگار که ما بودهایم که به آن مکانها ارزش دادهایم ولی هنوز هم جاهای قدیمی رشت زیباست.
وی درباره پدرش و شکست سیاسی او نیز گفت: با اینکه پدرم تواناییهای بسیار زیادی داشت و به پنج زبان مسلط بود ولی از آنجاکه میخواستند او را ترور کنند، مجبور شد به ایران بیاید و کارمند دون پایه وزارت راه شود که هم برای او ایام سختی بود و هم برای من و مادرم. اساسا شریک شدن با ناکامی و یاس و دیدن آدمها در این شرایط غمانگیز است و این اندوه در سراسر زندگی با من بوده است.
آغداشلو ادامه داد: وقتی پدرم فوت کرد، بلاتکلیف بودیم و حتی مستمری او هم نبود که بتوانیم با آن زندگی کنیم. به همین دلیل هم شوهر خالهام ما را به خانه خودش برد و دو سال آنجا بودیم تا مقرری پدرم برقرار شد و توانستیم به خانه مستقلی برویم و من آن دوره فقر و سختی را فراموش نکردم و نمیکنم درعین حال هرگز اجازه ندادم این اندوه در کارهایم تاثیر بگذارد.
او در پاسخ به این سوال که زمانی که با هنرمندانی مثل کیارستمی و شایگان همنشین بوده، چه تصویری از آینده در ذهن داشته، گفت: مطمئنا اینها در زندگیام تاثیر داشتند اما در آن زمان، تصویر روشنی از آینده نداشتم. به اضافه اینکه آن سالها سالهای سختی در زندگیام بودند و سوالهایی داشتم که هیچ جوابی برایش پیدا نمیکردم، حتی وقتی وارد دانشگاه شدم. البته نمیخواهم بگویم کسانی که امروز زندگی میکنند، خوشبختتر از من هستند، من خوشبختیهایی داشتم که جوانان امروز آن را تجربه نکردهاند و نمیکنند ولی در دوره عجیب و در عین حال خوبی زندگی کردم.
این نقاش در پاسخ به این سوال که چرا به دانشکده هنرهای زیبا رفت، نیز اظهار داشت: اولین دلیلم برای دانشگاه رفتن این بود که میخواستم سربازی نروم و نرفتم. صبر کردم تا مادرم ۶۰ ساله شد و فردای آن روز، نامه بلندبالایی به مهندس سیحون نوشتم که دانشگاه جای مزخرفی است و آنجا احمق پروری میکنند در حالی که همهاش دروغ بود و از دانشگاه بیرون آمدم.
وی ادامه داد: دلیل دیگرم برای دانشگاه رفتن این بود که دانشجو بودن افتخار بود و مرتبت اجتماعی به همراه میآورد، هنوز هم میآورد. به علاوه برای من به شخصه، دانشگاه رفتن مفید بود. همین حالا هم به جوانانی که در این باره با من مشورت میکنند، توصیه میکنم که حتما به دانشگاه بروند و درسشان را هم حتما تمام کنند.
آغداشلو درباره اقداماتش برای راهاندازی موزه نیز گفت: اشتباه کردم و اعتراف و استغفار میکنم که اشتباه کردم چون مدیریت فرهنگی، کار من نبود و نیست. من نقاش بودم و هستم. نتیجه ورودم به این عرصه، این بود که دو سال نقاشی نکشیدم و زمان را از دست دادم.
این هنرمند در بخش دیگری از سخنانش گفت: من نمایشگاه نقاشی برپا نکردم چون دچار مشکلاتی بودم مثل اینکه در دهه ۴۰ شمسی زندگی کردم که مدرنیسم در ایران جا افتاده بود. نقاشی برجسته در آن دوره، یا به سبک سقاخانهای بود یا خطنقاشی که من جزو هیچکدام اینها نبودم و کار خودم را میکردم و جهان شخصیام را شکل میدادم.
او افزود: من این بخت را داشتم که در سیلاب مدرنیسم و سیلاب ایدئولوژیای که از هرسو روان بود، در مقابل جریان چپ سیاسی، به عنوان یک جوان هنرجو ایستادم و نه مدرنیسم شدم، نه تودهای و نه در آن دوره، کاری به کار هنرهای سنتی ایران داشتم. فکر میکردم حرفی برای گفتن دارم و باید سعی کنم جهانم را بسازم و در قبال همه کارهایی که انجام دادم، نقدهای شفاهی تند و تیزی را هم دریافت کردم. بنابراین اگر اعتباری برای خودم قائل شوم، به دلیل وجود آن جوان ۲۳-۳۴ سالهای است که تن به هیچ جریانی نداد.
آغداشلو همچنین اظهار داشت: من اساسا و اصولا آدم تاریخبنیانی بودم و «گذشته» برایم مشغله و مساله بود؛ طوری که از ۱۴ سالگی هفتهای سه بار به موزه ایران باستان میرفتم و همه چیز را با جزئیات ثبت و ضبط میکردم یا نثرهای سنگین میخواندم. بنابراین چیزی را ابداع نکردم و همچنین سعی نکردم که فکرم بر عملم پیشی بگیرد. تنها کاری که کردم این بود که خودم را در برابر مجموعهای که روبرویم بود، در ابتدا رها، و بعد راه بروز و ظهور آن را پیدا کردم.
وی با بیان اینکه نقاش سورئال نیست، گفت: صدها بار این را شنیدهام که از کارهایم به عنوان آثار سورئال یاد شده در حالی که نقاش سورئال، خواب میبیند و نقاشی میکند یا وقتی از او درباره نقاشیهایش میپرسید، نمیداند یا نمیگوید.
آغداشلو درباره اینکه مطالعاتش در آن دوره چه نوع کتابهایی بوده است، نیز گفت: من همه چیز میخواندم، از رمان رابعه و خاطرات اصغر قاطر گرفته تا روزنامهای که در آن گوشت گذاشته بودند. به نوعی نشانههای یک آدم دیوانه را داشتم که در دورهای از حرمان، فقر و اشتیاق بیش از حد زندگی میکند.
او درباره تاثیر و تاثرات فرهنگی در زندگی خصوصیاش با شهره آغداشلو نیز اظهار داشت: شهره آغداشلو لطف زیادی به من دارد اما او بیشتر از من یاد گرفت تا من از او. چیزی که من از او یاد گرفتم، این بود که چه قدر خوب است انسان به دیگران بدون چشمداشت و بیدریغ خدمت کند بی آنکه انتظار بازگشت آن را داشته باشد.
این نقاش تاکید کرد: من هیچ وقت نخواستم در زندگیام، جهان را تغییر دهم. همواره معتقد بودم که اگر کارم را به درستی انجام دهم، شاید چیزی در جهان تغییر کند اما به قصد و نیت تغییر دنیا، کاری نکردم.
وی همچنین درخصوص ریتم خواندن و نوشتنش گفت: در حال حاضر برنامه خواندنم در حوزه تخصصیام است. البته همیشه دوست داشتم ادبیات معاصر ایران را دنبال کنم اما از زمانی که کتابها سانسور میشوند، چه یک کلمه چه یک فصل، تصمیم گرفتهام در این جنایت شریک نشوم بنابراین فقط ادبیات معاصر دنیا را به زبان اصلی میخوانم. درباره نوشتن هم هر آنچه را فکر میکردم باید بنویسم، نوشتم و در این مسیر هم محتاط نبودم اما چندی است که تصمیم گرفتهام نقد ننویسم چون میخواهم به همه آدمها مهر بورزم و با همه مهربان باشم در حالی که نقد نوشتن، دل آدمها را میشکند. عباس کیارستمی هم خیلی آقا بود که در پاسخ نقدهای من سکوت میکرد. اما در بخش دیگری از اوقاتم، خاطرات زندگیام را مینویسم با اینکه میدانم هرگز منتشر نمیشود. بعد هم شبی یک فیلم میبینم. شب گذشته هم فیلم آخر وودی آلن را دوباره دیدم با این نیت که شاید اگر یک بار دیگر آن را ببینم، دوستش داشته باشم اما باز هم از آن خوشم نیامد!
در ادامه، حضار سوالاتی را از او درباره شعر معاصر ایران، آینده نقاشی ایران و سلایقش درخصوص کتاب و شعر و داستان پرسیدند و جشن امضای تازه ترین کتاب او با عنوان «خانهای با شیروانی قرمز» در کافه کتاب شهر کتاب مرکزی برگزار شد.