گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
روزنامههای صبح امروز در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل داخلی و بین المللی پرداختند.
روزنامههای صبح امروز در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل داخلی و بین المللی پرداختند.
كیهان
«روكش نظامی بر عملیات روانی!» عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم حسام الدین برومند است كه در آن میخوانید:
درباره چرایی اهانت به ساحت نورانی پیامبر اسلام(ص) تاملات و پرسشهای متعددی مطرح است.
بی تردید این اهانت كه از طریق انتشار یك فیلم موهن آمریكایی- صهیونیستی ساماندهی و تدارك شد یك پروژه تعریف شده با سناریوی از پیش طراحی شده است.
شواهد و قرائن غیرقابل خدشه، نشان میدهد تصادفی و اتفاقی پنداشتن این اقدام وقیح و وهن آلود به قول اهل منطق ممتنع الوجود است.
اطلاعات موثق و غیرقابل انكار حاكی از آن است كه این فیلم موهن، ماهها قبل ساخته شده است و برای جمع محدودی به نمایش درآمده بود؛ خب، سؤال این است كه چرا همان ایام در سطح گسترده توزیع نشد؟
سؤال بعدی این است كه چرا این فیلم همزمان با سالگرد حادثه 11سپتامبر پخش و منتشر میشود؟
نكته دیگری كه از رصد اخبار به دست میآید تلاشها و تحركات گسترده و سازماندهی شده برای توزیع و انتشار این فیلم موهن است. چرا كسی چون تری جونز كشیش بدسابقه و افراطی آمریكایی عهده دار توزیع و انعكاس این فیلم سخیف میشود؟
ناگفته پیداست انتشار این فیلم در تایم 13 دقیقهای حاوی «خشونت» و «صحنههای ابتذال»، اهانت و جسارت به مقدسات را دنبال میكرده است!!
توزیع گسترده و انتشار اینترنتی این فیلم موهن و وقیحانه در حالی است كه پس از چندین روز و در پی واكنشهای غیرقابل پیش بینی و خروش میلیونی اعتراضها نسبت به آن، شركتهای گوگل و یاهو و... این فیلم اهانت آمیز را حذف و یا فیلتر نكردند و حتی گوگل طی بیانیهای اعلام میكند؛ «انتشار گسترده این فیلم با قوانین ما همخوانی دارد و بنابراین دریوتیوب باقی میماند...»!
اكنون پس از اشارهای به شواهد و قرائنی كه در بالا آمد و حاكی از آن است كه انتشار این فیلم موهن یك پروژه است؛ باید دید هدف از این اهانت و گستاخی به مقدسات اسلام چه بوده است؟ دشمنان اسلام و جبهه جاه طلبان و سلطه گران چه سناریویی را پیگیری و رهگیری مینمایند؟
آیا قرار است در گام بعد از این پروژه مشمئزكننده آمریكایی- صهیونیستی، اتفاق دیگری رقم بخورد؟
هرچند سؤالات و پرسشهای دیگری درباره چرایی این دسیسه پلشت وجود دارد و هركدام در سطحی قابل تحلیل و اعتناست ولی در این میان كه «چرایی» و «هدف نهایی» اهانت به پیامبر اسلام(ص) از طریق یك فیلم موهن چیست؛ یك گمانه و احتمال این روزها از سوی برخی محافل بیشتر پیش كشیده میشود و از قضا یادداشت پیش روی میكوشد این گمانه را مورد بررسی قرار دهد. رسانههای صهیونیستی اصرار بر انتشار این توهم دارند كه بوی یك جنگ و درگیری نظامی در منطقه به مشام میرسد.
به طور خلاصه علت این گمانه و احتمال بدین صورت توجیه میشود كه اولا: حادثه اهانت به پیامبر اسلام(ص) مانند حادثه 11 سپتامبر در سال 2001 است كه این بار پس از 11 سال در 11 سپتامبر 2012 این پروژه كلید زده شده است. معنای این مقایسه این است كه نظام سلطه، درصدد بوده تا واكنش و خروش اعتراض آمیز مسلمانان علیه اهانت به پیامبر اسلام(ص) را در یك عملیات فریبكارانه و رسانه ای، «خشونت»! و «تروریسم»! معنا كرده و آن را در سطح گسترده پمپاژ میكند تا زمینه و بستر شروع یك جنگ را برای مقابله با اقدامات مسلمانان در پهنه افكار عمومی مشروعیت ببخشد.
ثانیا و در همین راستا؛ رزمایش اخیر در خلیج فارس كه به كارگردانی آمریكاییها چند روز پس از اهانت به پیامبر(ص) آغاز شده و اكنون نیز در حال برگزاری است. به عنوان نشانهای برای آن فرضیه احتمالی- جنگ در منطقه- ارزیابی میشود.
خاطرنشان میشود كه برخی از منابع رسانهای غربی- مانند روزنامه لاستامپا ایتالیا- در گزارشهای خود رزمایش 30 كشور به رهبری آمریكا در خلیج فارس را در مقابله با تهدید ایران دانستهاند.
این منابع رسانهای با اذعان به اینكه ایران قادر است و میتواند در صورت هرگونه درگیری نظامی، تنگه هرمز را ببندد، هدف از رزمایش 12روزه مورد اشاره را كشف مینهای دریایی و استفاده از برخی از فناوریها برای گشودن معابر دریایی اعلام كردهاند.
اكنون لازم است بطور مشخص به این موضوع پرداخته شود كه آیا سناریوی اهانت به ساحت ملكوتی پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) از یكسو و برگزاری رزمایش آمریكاییها در منطقه خلیج فارس از سوی دیگر، برای شروع یك حمله و جنگ نظامی است؟
خراسان
«ماجرای مرتضوی و گلایهای جدی از قوه قضاییه» عنوان یادداشت سردبیر روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است كه در آن میخوانید:
«ماجرای مرتضوی این قدر که برخی نمایندگان یا رسانهها به آن میپردازند از اهمیت زیادی برخوردار نیست و مجلسیها نباید برسرآن بین قوه مقننه و مجریه کشور اختلاف بیندازند» این جمله خلاصه مطلبی است که برخی از جریانهای فکری آن را مطرح میکنند. سوال اینجا است که این ادعا تا چه میزان درست است؟
واقعیت این است که ریشه اختلاف بین کسانی که ماجرای مرتضوی را مثل نویسنده این یادداشت بسیار مهم میدانند و آن عدهای که این موضوع را از مسائل درجه دو و سه کشور میدانند برمی گردد به تفاوت نگاهی که به وقایع پس از انتخابات 88 وجود دارد. آن عده وقایع پس از انتخابات را فتنهای میدانند که دشمنان داخلی و خارجی علیه نظام طراحی و پیاده سازی کردند بدون آن که در آن وقایع قائل به نقاط ضعفی هم در نظام باشند یا اگر قائل هم باشند برای این نقاط ضعف درجه اهمیت بسیار اندکی متصورند اما در باور ما که مدعی هستیم بیشتر بر رهنمودهای رهبری نظام تطبیق دارد، دشمن خارجی با کمک برخی عناصر داخلی با غبارآلود کردن فضا و سوءاستفاده از نقاط ضعف نظام، توانست بر زمینههای اجتماعی موجود سوار شود و عده قابل توجهی از مردم و بخشی از معترضان را با خود علیه منافع مردم، همراه کند که به مرور زمان و به دلیل تدبیرهای صورت گرفته و فرونشستن غبارآلودگیهای سیاسی و شفاف شدن بسیاری مسائل، بخش اصلی از این معترضان از همراهی با معاندان نظام بازایستادند.
برای روشن تر شدن موضوع میتوان گفت، اختلاف اصلی ما در برداشت مان از تعریف "فتنه" است. در برداشت آن ها، "فتنه" مفهومی تقریباً معادل "دشمنی" پیدا میکند اما در نگاه ما "فتنه" به همان تعریف معروفی که مولا علی(ع) توصیف کردهاند برمی گردد یعنی سوءاستفاده دشمن از حرفهای "حقی" که در جهت اهداف "باطل" استفاده میشود به این شکل که حرفهای "حقی" وجود دارد که دشمن این حرفهای حق را به گونهای با حرفهای "باطل" مخلوط میکند که تشخیص حق و باطل دشوار میشود. در این نگاه وجود حرفهای حق معترضان "پذیرفته" شده است و به آن "مشروعیت" و حتی "اهمیت" داده میشود نه آنکه با قلب ماهیت مفهوم "فتنه" سخن معترضان عاری از هرحقیقتی تصویر شود.
در این نگاه برای "بصیرت" افزایی برنامههای تلویزیونی مشابه «دیروز امروز فردا» نه تنها کاربردی نداشت بلکه کمک به غبارآلودتر کردن فضا محسوب میشد براین اساس بصیرت افزایی یعنی اقناع و اقناع آن گاه ایجاد میشود که حرفهای حق منتقدان شنیده و پذیرفته شود و "اقدامات اصلاحی" برای برطرف کردن نقطه ضعفهای نظام صورت گیرد تا بتوان بین این حرفهای حق و ادعاهای ناحق تفکیک ایجاد کرد و در نتیجه این شفاف شدن، غبارآلودگی "فتنه" جای خود را به شفافیت "بصیرت" دهد.
اهمیت ماجرای مرتضوی قاضی تعلیق شده از آنجا بسیار اهمیت دارد که به یکی از مهمترین حرفهای حق معترضان یعنی ماجرای کهریزک برمی گردد به همین دلیل ماجراهایی مثل کهریزک و کوی دانشگاه فقط پروندهای مهم که در آن چند قاضی تعلیق شده باشند محسوب نمیشود بلکه به صورتی کاملاً مستقیم به "اعتماد گروهی به نظام" وابسته است و در نتیجه به ثبات و اقتدار نظام در آینده برمی گردد. ما براساس تاکیدات صریح رهبر عزیزمان براین باوریم که برخی در این ماجرا و موضوع کوی دانشگاه اشتباهاتی کردند که ایشان نام "جنایت" را برآن گذاشتند و همه حجت ما این بوده است که به دلیل نگاه و تاکیدات علنی و غیرعلنی رهبری، نظام بنای برخورد با این اشتباهات را داشته و دارد حال اگر بعد از این که بیش از سه سال از آن ماجرا میگذرد و یکی از متهمین اصلی آن پرونده به جای اینکه به اتهامش رسیدگی شود مسئولیتهای متعددی در دولت بگیرد چگونه اگر خدای نکرده شرایط فتنه آلود مشابهی ایجاد شود میتوان ابهامها را برطرف کرد با این توضیح براین باورم که در فرعی و اصلی کردن مسائل، ماجراهای کهریزک و کوی دانشگاه جزو مسائل اصلی نظام محسوب میشود و دولت در این راستا مستقیم به اعتبار نظام لطمه زده است اما به نظر میرسد در شرایط موجود مخصوصاً با توجه به دغدغههای اقتصادی مردم، اتفاق اصلی که مجلس باید به دنبال آن باشد ماجرای مسئولیت آقای مرتضوی در تامین اجتماعی نیست چرا که تمرکز بیش از حد براین مساله، جز ایجاد احساس اختلاف و درنظرنگرفتن مشکلات جاری برای قشرعمومی مردم به نتیجه عملی نخواهد رسید.
به نظر میرسد آنچه باید مورد مطالبه نمایندگان مردم و رسانهها باشد تعیین تکلیف هرچه سریع تر پرونده کهریزک و کوی دانشگاه توسط قوه قضائیه است به عبارت روشن تر به نظر میرسد اگر قوه قضاییه که در دوره جدید بی اغراق تحولی عظیم در دستگاه قضایی ایجاد کرده است و مایه امید مردم شده است، درباره این پرونده نیز به درستی عمل میکرد و بعد از سه سال این مطالبه رهبری و دلسوزان نظام را به سرانجام مطلوب میرساند دیگر امکان این همه سوء تدبیر و لجبازیهای دولت وجود نداشت و با تعیین تکلیف پرونده کهریزک و شفاف شدن وضعیت کاری آقای مرتضوی این اتفاقاتی که باعث شده است در این مقطع حساس ذهن مردم نسبت به دولت و برخی نمایندگان دچار ابهام شود روی نمیداد.
جمهوری اسلامی
«تحلیل سیاسی هفته» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید:
هفته جاری با حوادث پرفراز و نشیبی همراه بود و توطئهای كه قرار بود توسط آمریكائیها و صهیونیستها برای توهین به پیامبر اسلام عملیاتی شود، با خشم توفنده ملتهای مسلمان خنثی شد و آتش آن به دامن خود آمریكائیها افتاد.
صهیونیسم بین الملل و استكبار جهانی به سركردگی امریكا، با توسل به سخیفترین روشها، مقدسترین و نورانیترین چهره میان مقدسات عالم یعنی پیامبر اكرم اسلام(ص) را هدف قرار دادند تا اندكی وحشت روزافزون خود از توسعه و گسترش فرهنگ غنی، بشردوستانه و سرشار از معنویت و سعادت اسلام عزیز را چاره كنند و با راهاندازی تفرقه و آشوبی دیگر، حركت مذبوحانهای را در برابر موج بیداری اسلامی و اقبال جوانان به اسلام دست و پا نمایند.
ساخت فیلمی توهین آمیز نسبت به مقدسات اسلامی و شخصیت گرانقدر رسول گرامی اسلام(ص)، در مقطعی كه كشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه با رواج بیداری اسلامی، مسیری متفاوت نسبت به گذشته را میپیمایند و روز به روز از گستره نفوذ استكبار در این كشورها كم میشود و همچنین در سالگرد حادثه مشكوك 11 سپتامبر، نمیتواند اقدامی انفرادی و شخصی، تنها از سوی یك كارگردان اسرائیلی - امریكایی باشد. قطعاً این حركت شوم، اقدامی حساب شده از سوی طراحان آشوب و فتنه در میان جوامع اسلامی بود و اگر چنین نبود، همانطور كه رهبر معظم انقلاب فرمودند، "سیاستمداران امریكا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند، باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را كه دل ملتهای مسلمان را به درد آوردهاند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند" ولی ملتهای مسلمان با حركت توفنده خود، این توطئه را به سر طراحانش آوار كردند و سفیر آمریكا در لیبی و سه دیپلمات آمریكایی را در آتش خشم خویش سوزاندند. علاوه بر این در هفته جاری سفارتخانههای آمریكا در تمامی كشورهای اسلامی به محاصره مسلمانان در آمد و پرچم آمریكا و تصاویر اوباما طعمه آتش شد.
در پی اهانت نفرت انگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم(ص) رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای در پیامی به ملت ایران و امت بزرگ اسلام، پشت صحنه این حركت شرارتبار را، سیاستهای خصمانه صهیونیسم، امریكا و دیگر سران استكبار جهانی خواندند و با تشریح دلایل كینه ورزی صهیونیستها نسبت به اسلام و قرآن، تاكید كردند: "دست پلید دشمنان بار دیگر با اهانت به پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله و سلم كینه عمیق خود را آشكار ساخت و با اقدامی جنون آمیز و نفرتانگیز، خشم مجموعههای خبیث صهیونیستی را از تلالؤ روزافزون اسلام و قرآن در جهان كنونی نشان داد. در روسیاهی عاملان این جنایت و گناه بزرگ همین بس كه مقدسترین و نورانیترین چهره میان مقدسات عالم را آماج یاوههای مشمئز كننده خویش ساختهاند. پشت صحنه این حركت شرارتبار، سیاستهای خصمانه صهیونیسم و امریكا و دیگر سران استكبار جهانی است كه به خیال باطل خود میخواهند مقدسات اسلامی را در چشم نسلهای جوان در دنیای اسلام از جایگاه رفیع خود فروافكنده و احساسات دینی آنان را خاموش كنند. اگر از حلقههای قبلی این زنجیره پلید یعنی سلمان رشدی و كاریكاتوریست دانماركی و كشیشهای امریكایی آتش زننده قرآن حمایت نمیكردند و دهها فیلم ضد اسلام را در بنگاههای وابسته به سرمایهداران صهیونیست سفارش نمیدادند، امروز كار به این گناه عظیم و غیرقابل بخشش نمیرسید. متهم اول در این جنایت، صهیونیسم و دولت امریكاست. "
در هفته جاری فرمانده معظم كل قوا در مراسم دانش آموختگی و اعطای سردوشی دانشجویان دانشگاه افسری ارتش در نوشهر حضور یافته و تاكید كردند "احساس عقب ماندگی دشمنان اسلام در رویارویی با حركت خروشان بیداری اسلامی باعث شده كه دشمنان اسلام به كارهای دیوانه واری همچون توهین به پیامبر اسلام دست بزنند. " ایشان، این حادثه را از جمله عبرتهای ماندگار تاریخ دانسته و خاطرنشان كردند: "سردمداران نظامهای استكباری، درحالی كه از محكوم كردن این جنایت خودداری میكنند و وظایف خود را در مقابله با این جرم بزرگ انجام نمیدهند، ادعا میكنند در این حادثه دخیل نبودهاند. البته ما اصراری نداریم دست داشتن آنها را در این جنایت اثبات كنیم اما شیوههای سیاستمداران امریكا و برخی اروپاییها، آنان را در افكار عمومی ملتها، مقصر كرده است و آنها باید نه با زبان، بلكه با عمل، خود را از این جرم سنگین تبرئه كنند. " رهبری با یادآوری انگیزههای ضداسلامی در دستگاههای استكباری افزودند: "به علت همین انگیزه هاست كه مستكبران جلوی اهانت به اسلام و مقدسات را نگرفتهاند و نخواهند گرفت. "
در این هفته صدور قطعنامه شورای حكام آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره فعالیتهای هستهای ایران كه بازتابی از مواضع ضد ایرانی 1+5 بود، انعكاس ویژهای در رسانهها داشت و بار دیگر دستمایه تبلیغات باج خواهانه علیه جمهوری اسلامی ایران شد. در این قطعنامه، ادعای وجود ابعاد نظامی احتمالی در برنامه هستهای ایران یا همان "مطالعات ادعایی"، موضوعی است كه با هدف وارونه جلوه دادن فعالیتهای صلح آمیز هستهای كشورمان دنبال شده و متأسفانه همكاری مستمر ایران با آژانس طی ده سال گذشته این توقع بیجا را در میان تنظیم كنندگان غربی این قطعنامه ایجاد كرده كه آنها میتوانند گام به گام جلوتر آمده و به سیاستهای باج خواهانه خود ادامه دهند، اما ملت ایران هرگز حاضر به تمكین در برابر خواستههای غیرقانونی آنها كه خلاف قانون و كلیه مقررات ناشی از معاهده "ان. پی. تی" است نخواهد شد.
واپسین روز از هفته جاری، یادآور خاطره بزرگ پایداری و جوانمردی جوانان این مرز و بوم در دفاع از تمامیت ارضی كشور و آغاز هفته دفاع مقدس است. فردا، تاریخ این سرزمین، وارد سی و یكمین سالروز تهاجم رژیم بعثی عراق به سركردگی صدام و ایستادگی شجاعانه ملت ایران در برابر این تهاجم میشود و ملت ایران حق دارد كه افتخارات دفاع مقدس را بر همیشه تاریخ گرامی بدارد و به رشادتهای فرزندان شجاع این آب و خاك در دفاع از كیان و استقلال میهن اسلامی افتخار كند.
در این هفته موضوع بیكفایتی دولت در مدیریت ارزی كشور و كاهش شدید ارزش پول ملی به سوژه اصلی افكار عمومی تبدیل شد، به حدی كه نمایندگان مجلس مجبور شدند مدیران ارزی و اقتصادی را به جلسه غیرعلنی احضار كنند كه مطابق معمول با بیمسئولیتی و عدم پاسخگویی وزرا و مسئولان مربوط مواجه شدند كه البته این سنت سیئهای است كه دولت در ارتباط با مجلس در پیش گرفته و خود را حاضر به پاسخگویی منطقی در مقابل نمایندگان ملت نمیداند. به گونهای كه جلسه دیروز مجلس اینگونه در رسانهها بازتاب یافت كه "وزیر اقتصاد در مقام پاسخگویی به سیاستهای ارزی دولت، مجلس را پیچاند. "
به هر حال دولت هر سفسطهای را كه برای شانه خالی كردن از مسئولیتهای اقتصادی و حمایت از ارزش پول ملی در پیش گرفته باشد، نمیتواند صورت مسأله واقعیتهای تلخ موجود را تغییر داده و وعده چند ماه پیش معاون اول رئیسجمهور را از اذهان پاك كند كه شعار داده بود "بمب ارزی دولت برای كاهش قیمت ارز طی روزهای آتی منفجر خواهد شد". لابد زمان این اقدام دولت برای كاهش قیمت ارز كه از آن به "انفجار بمب ارزی" تعبیر شده، نرسیده و یا اگر انفجاری صورت گرفته، تأثیر منفی و مخرب برجا گذاشته است.
رسالت
«دفاعی که مقدس شد» عنوان سرمكقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است كه در آن میخوانید:
فردا 31 شهریور آغاز هفته دفاع مقدس است. دفاعی که مقدس شد چون دری از درهای بهشت را به روی ملت شایسته ایران گشود. امام علیعلیه السلام فرمودند:"إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ، جهاد دری از درهای بهشت است كه خداوند آن را بر روی اولیای خاص خود گشوده است. " ملت ایران در 8 سال جنگ تحمیلی در زمره اولیاء خاص خداوند متعال قرار گرفت تا شرافت یابد از دین خدا دفاع کند. ملتی که به نام خدا انقلاب کرده بود 2887 روز در بوته امتحان پایداری و استقامت قرار گرفت تا ثابت کند شایستگی بهشت موعود را دارد.
32 سال پیش در 31 شهریور 1359 رژیم تا بن دندان مسلح بعث که مستظهر به حمایت غرب و شرق بود با چراغ سبز آمریکا در رویای تسخیر سه روزه تهران از زمین و آسمان و دریا به ایران حمله کرد و مردم ایران را در معرض یک امتحان الهی قرار داد. ابتلایی که پس از 8 سال عیار ملت ایران را بالا و بالاتر برد و جماعتی را به درجه اولیای الهی رساند.
در آن ایام سخت آغاز جنگ ارتش منسجم و سپاه وفاداری چون امروز برای دفاع از کشور وجود نداشت. برخی مقامات عالی کشور نظیر رئیس جمهور وقت به جای هدایت جبهه خودی در صف دشمن بودند و ویروس نفاق در کالبد جوان انقلاب تولید بیماری کرده بود.
اوضاع نابسامان و آشفته سالهای اول انقلاب اسلامی بعضا موجب غفلتهایی شده بود تا برخی تحرکات منطقهای علیه منافع و امنیت ملی نادیده انگاشته شود. از برخی از این غفلتها مثل تلاش برای انحلال ارتش بوی خیانت نیز بلند بود. غفلت تاریخی 31 شهریور1359 از تحرکات دشمن بعثی در مرزهای غربی و جنوبی کشور و تبانی قدرتهای بزرگ برای ناکام گذاشتن نهال نوپای انقلاب، ایران اسلامی را آماج جنگ ناجوانمردانهای کرد که هر چند در نهایت با رشادت رزمندگان اسلام و از جان گذشتگی جوانان این مرز و بوم، مظلومیت و حقانیت ملت ایران به اثبات رسید و حتی یک وجب از خاک کشور به تاراج نرفت اما هشت سال رنج و مرارت در شرایط نابرابر و خسارتهای جبران ناپذیری را بر کشورمان تحمیل کرد. هوشیاری و آمادگی همیشگی ملت و دولت ایران در برابر شرارتهای احتمالی دشمن تجربه گرانبهایی است که از 8 سال مقاومت مومنانه و جسورانه در برابر استکبار جهانی به دست آمده است. امروز که بار دیگر به دلیل استقامت و اصرار مسئولان نظام بر مبانی انقلاب اسلامی و عزت کم سابقه جمهوری اسلامی به عنوان یک ابرقدرت منطقهای به خصوص با بهانه جوییها و کارشکنی برخی از قدرتها در برنامه هستهای صلح آمیز کشورمان، شرایط حساسی بر روابط ایران با کشورهای استکباری به خصوص آمریکا حاکم است لزوم هوشیاری و بیداری مسئولان و مردم در قبال تحرکات و شرارتهای احتمالی دشمن به مراتب بیشتر و حیاتی تراست.
تهدیدات اخیر صهیونیستها اگر چه بیشتر شبیه یک بازی کودکانه است اما دلیلی بر عدم هوشیاری مقامات سیاسی و نظامی ایران نیست.
لفاظیها و بلوف حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران توسط صهیونیستها طی چند ماه گذشته آنقدر بی مبنا و تمسخر آمیز بوده که تحلیلهای عجیب و غریبی را در بین تحلیل گران بین المللی برتابیده است. «اندیشکده استراتفور» در مقالهای به نوشته «جورج فرایدمن» آورده است: بجای دیدن اینکه «نتانیاهو» تلاش دارد آمریکا را وادار به حمله کند بهتر است لفاظی او را برای استراتژی آمریکا ارزشمند ببینیم. اسرائیل و آمریکا به لحاظ ژئوپولیتیکی با هم همسو هستند. جنگطلبی اسرائیل به معنی قریبالوقوع بودن یک حمله نیست، بلکه به معنی حمایت از دستورکار آمریکا برای منزوی کردن و حفظ فشار روی ایران است.
«فارن پالیسی» نیز در گزارشی به نوشته «یوهان گالتونگ» نوشت:اسرائیل با حمله به ایران بیش از پیش منزوی خواهد شد و زخم جدی خواهد خورد و غرب با بسته شدن تنگه هرمز مواجه خواهد شد که بحران عمیق اقتصادی آن را عمیقتر خواهد کرد.
این ژورنال آمریکایی تاکید کرد:اسرائیل اگر این ضربالمثل قدیمی یهودی را مورد توجه قرار دهد بهتر خواهد بود: «بهترین راه برای خلاصی از دشمنان، دوست شدن با آنها است.»
با این حال دشمنان انقلاب اسلامی باید بدانند که ایران امروز به لحاظ توان نظامی و امنیتی به هیچ وجه قابل مقایسه با سالهای آغازین انقلاب نیست. مقامات ارشد سیاسی و نظامی ایران نیز به مراتب هوشیار تر و مصمم تر در دفاع از کشور هستند. فرض محال محال نیست اما از نظر مقامات ایران حمله احتمالی صهیونیستها بدون چراغ سبز آمریکا غیر ممکن است و جمهوری اسلامی به صراحت و بدون تعارف اعلام کرده نه تنها خط قرمزی برای خود نمیشناسد بلکه در صورت کوچکترین تحرک نظامی علیه ایران، منافع آمریکا در فواصل مختلف مکانی مورد هدف موشکهای میانبرد و دوربرد قرار خواهد گرفت.
حضور مقتدرانه رهبر معظم انقلاب در میان دلاورمردان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی و حضور در تمرینهای نظامی این نیروی راهبردی در آستانه هفته دفاع مقدس حکایت از آمادگی و عزم ملت ایران در دفاع از تمامیت ارضی و حضور در آبهای منطقهای و رصد تحرکات قدرتهای بین المللی دارد.
تهران امروز
«اتحاد ادیان؛ پاسخ قاطع به هتاكیها» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم دكتر محمد مهدی مظاهری است كه در آن میخوانید:
پخش اینترنتی فیلمی علیه ساحت نورانی پیامبر اعظم (ص) با واكنش مسلمانان و ملل آزاده جهان روبهرو شده است و البته مسلمانان مدتهاست كه در اقصی نقاط گیتی تحت فشار نئوكانهای آمریكایی و صهیونیستهای افراطیاند و همواره باورهای دینی آنان مورد هجمه همهجانبه قرار دارد. بهطوریكه زنان مسلمان در كشورهای مدعی آزادی حقوق بشر، بهدلیل پوشش اسلامی مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.
این در حالی است كه عدهای از سلفیون و وهابیهای همپیمان غربی نیز در برخی از كشورهای مسلمان برای مخدوش نمودن چهره اسلام راستین با اقدامات خشونتآمیز از جمله گروگانگیری و قتل و كشتار، آب به آسیاب دشمن میریزند. بیشك، آیین مبین اسلام همواره بر اخلاقمداری و گفتوگو با ادیان مختلف استوار است و حضرت رسول اكرم(ص) نیز به عنوان پیام آور اصلح و برگزیده هر دو جهان، حتی در قبال گستاخیها و بیادبی دشمنان خود همواره با گذشت، عطوفت و رحمت رفتار میكردند، بنابراین فرهنگ اسلام، فرهنگ خشونت و افشاندن بذر تخم نفاق و تفرقه نبوده، بلكه فرهنگ غنی اسلام بر اصلاح امور و مودت و دوستی پایدار بین ادیان الهی بوده است.
لذا اگرچه اقدام كنندگان و حامیان این جنایت بزرگ و هتاكان به ساحت مقدس حضرت رسول اكرم (ص) باید از طریق الزامات قانونی و حقوقی تحت پیگرد دادگاههای صالحه بینالمللی قرار گیرند و در این مسیر اتمام حجت با حامیان این افكار شوم در جهان غرب الزامی به نظر میرسد با این وجود، جهان اسلام نیز با حفظ وحدت درونی و اتخاذ وحدت رویه در قبال این حركت زشت و موهن، باید از گسترش خشونت و بر هم خوردن آرامش موجود آرامش ظاهری جلوگیری نماید. بیتردید، قصد اهانت كنندگان به مقدسات اسلام ایجاد تشویش و آزمون اراده ملتهای مسلمان و تمام وجدانهای بیدار دیگر كشورها بوده، لذا با توجه واكنش سریع و خشم خروشان مردم مسلمان و اعتراضات گسترده آنان، باید با ادله محكم و منطقی چهرههای واقعی افراد پشت پرده این اقدام هتاكانه را بر همگان افشا نمود.
شایسته است كشورهای اسلامی نیز با فعال نمودن سازمان همكاری اسلامی و غیر متعهدها (نم) برگزاری نشست فوقالعاده و راهكارهای حقوقی با مجازات عاملان تهیه این فیلم غیراخلاقی و ضد فرهنگی و سپردن عاملان آن به دست دادگاه عادل و صالح جلوی اقدامات خودسرانه و خشونتطلب و غیر معقول نسبت به مراكز سیاسی و دیپلماتیك غرب را مدیریت نمایند. باید دانست كه قصد تهیه و تولید و انتشار فیلم موهن علیه نبی مكرم مسلمانان (ص) جهان زنده كردن جنگهای صلیبی است كه با مدیریت و هدایت مستقیم صهیونیسم جهانی و طیف حامیان آن (آیپك) در آمریكاست. از این رو، انسجام و اتحاد تمام ادیان توحیدی در قبال این توطئه شوم الزامی است.
حمایت
«آزادی بیان فرانسوی» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است كه در آن میخوانید:
پس از گذشت یك هفته از انتشار فیلم موهن آمریكایی علیه پیامبر اسلام (ص) دیروز یک نشریه فرانسوی در اقدامی ضد اسلامی اقدام به انتشار كاریكاتورهای موهن دیگری نموده است. این اقدام ضد اسلامی كه میتوان آن را اقدامی از سوی فرانسه برای كاهش اعتراضها به آمریكا با معطوف سازی افكار عمومی به فرانسه دانست در حالی صورت گرفته است كه واكنش مقامات فرانسوی به این اقدام موهن امری قابل توجه است.
هر چند كه دولتمردان این كشور از جمله اولاند ادعا كردهاند كه با انتشار این كاریكاتور موافق نبودهاند و تقابلی میان اسلام و غرب وجود ندارد اما رفتار عملی سران فرانسه حقایقی دیگر را آشكار میسازد. نخست وزیر فرانسه با این ادعا كه ساخت فیلم و انتشار كاریكاتور بر اساس اصل آزادی بیان صورت میگیرد بر برخورد شدید با تظاهرات مسلمانان و معترضان به این هتاكیها به اسلام تاكید كرده است. توجیه آزادی بیان از سوی سران فرانسه در حالی مطرح شده كه در این زمینه چند نكته قابل بررسی است.
اولا آزادی بیان امری واقعی در فرانسه است چرا مسلمانان حق اعتراض به اهانتهای صورت گرفته به مقدساتشان را ندارند. مگر بیان دیدگاه و نظرات جزء آزادی بیان نمیشود چرا باید این محدودیتها فقط برای مسلمانان باشد چنانكه اگر كسی سوالی درباره افسانه هولوكاست مطرح كند صهیونیستها حق شكایت به عالی ترین مراجع قضایی فرانسه را دارند. حال چگونه است كه مسلمانان حتی حق برگزاری راهپیمایی برای بیان اعتراضشان به هتاكیهای صورت گرفته به مقدساتشان را ندارند.
ثانیا، اگر آزادی بیان در فرانسه وجود دارد چرا در برابر اقدام نشریه فرانسوی مبنی بر انتشار تصاویری از نوه ملكه انگلیس و همسرش از این قاعده استفاده نشده و عاملان آن از سوی دادگاه مورد بازخواست قرار گرفتند و دولتمردان فرانسه مخالفت خود را با انتشار چنین تصاویری اعلام داشتهاند. این گونه مسائل و صدها تناقض رفتاری دیگر از سوی سران فرانسه درباره آزادی بیان نشان میدهد كه برای سران این كشور آزادی بیان تا بدانجا است كه به اسلام ستیزی و البته نقض حقوق رنگین پوستان منجر شود.
ساختار فرانسه نشان میدهد كه دولتمردان این كشور در مقابله با اسلام و رنگین پوستان هرگونه آزادی بیانی را مجاز میدانند اما برای احقاق حقوق این افراد هیچ مفهومی به نام آزادی بیان وجود ندارد چنانكه اكنون نیز مسلمانان این كشور به جرم حراست از اصول دینی بازداشت و مورد محاكمه قرار گرفتهاند.
با توجه به این شرایط میتوان گفت كه آزادی بیان فرانسوی نمودی دیگر از آزادی آمریكایی است كه محور آن را اسلام ستیزی تشكیل میدهد چنانكه فرانسویها اكنون برای كاهش توجهات و فشارها بر آمریكا انتشار كاریكاتورهای موهن درباره پیامبر اسلام (ص) را اجرا كردهاند.
مردم سالاری
«ترکیه؛ آیا ژنرالها باز خواهند گشت؟» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم کرم محمدی است كه در آن میخوانید:
سومین دوره متوالی است که حزب اسلامگرای عدالت و توسعه در کشور ترکیه قدرت اجرایی و اکثریت کرسیهای پارلمان را با رویکرد مثبت رایدهندگان در اختیار دارند. اقدامات اصلاحی در زمینههای سیاسی و اقتصادی دولت اسلامگرای حزب عدالت و توسعه به رهبری آقای اردوغان در ترکیه بر کسی پوشیده نیست. به خاطر همین عملکردهای مثبت است که طی سالهای اخیر در جامعه ترکیه این حزب از جایگاه و محبوبیت قابل قبولی برخوردار بوده است.
اما مدتی است این درخشش به سوی کم رنگ شدن سیر مینماید. از زمانی که دولت حاکم بر ترکیه و شخص آقای اردوغان به صراحت و تمام قد از مخالفان نظام حاکم بر سوریه برخواست؛ مشکلاتی فراروی حزب عدالت و توسعه بروز نموده به نحوی که هم اکنون اوضاع سیاسی و امنیتی ترکیه را به چالش کشیده است.
علیرغم اختلاف شدید دولت فعلی با ژنرالهای ارتش و نیروهای انتظامی که در نهایت منجر به دستگیری و بازنشسته نمودن تعدادی از ژنرالها گردید؛ وضعیت امنیتی در ترکیه در مدت زمامداری اسلامگرایان نسبتا خوب و پایدار و رضایت بخش بود. اما طی چند ماه اخیر به موازات حمایت از مخالفان مسلح دولت بشاراسد در سوریه؛ نفوذ گروههای چریکی کرد در مناطق مختلف ترکیه بیشاز پیش نمود پیدا کرده است. حملات مکرر به پاسگاههای مرزی؛ پایگاههای انتظامی؛ حمله به ستونهای ارتش و مینگذاریهای صورت گرفته توسط چریکهای پ. ک. ک تائیدی برای این مدعا است.
بروز ناامنیها که منجر به کشته و مجروح شدن اعضای نیروهای مسلح و انتظامی ترکیه میگردد؛ دستآویز مناسبی است تا مخالفان دولت آقای اردوغان را بیشاز گذشته به تحرک وادار نماید. علاوه بر آنچه در مطبوعات ترکیه بازتاب مییابد و به صراحت سیاست دولت در حمایت از مخالفان بشاراسد را نشانه گرفته است؛ اینک اعتراضات خیابانی نیز در برخی از شهرهای ترکیه در مخالفت با سیاست فرامرزی آنکارا شکل گرفته است.
مخالفان سیاسی وقوع درگیریهای نظامی و حملات چریکهای پ. ک. ک را نشانه ضعف و ناتوانی دولت مرکزی دانسته و مداخله ترکیه در سوریه را دلیل اصلی این درگیرها میدانند. آنچه از ظواهر امر پیداست این است که در صورت تداوم وضعیت کنونی؛ اقدامات و عملکرد مثبت حزب عدالت و توسعه در ترکیه میرود تا تحتالشعاع مسایل فراسوی مرزهای این کشور قرار گرفته و توسط رقبای سیاسی این حزب به عنوان پاشنه آشیل سیاستهای اردوغان نشانه گرفته شود. مروری بر کودتاهای نظامی در ترکیه نشان میدهد که عموما نظامیان به بهانه حفظ امنیت و یکپارچگی کشور دست به کودتا زده و دولتهای غیرنظامی را سرنگون کردهاند.
آیا گسترش دامنه درگیریها و بمبگذاریها میتواند زمینهساز بازگشت دوباره حکومت نظامیان در ترکیه باشد؟ این سوالی است که این روزها ذهن بسیاری از سیاستمداران داخلی و بینالمللی ترکیه را به خود مشغول نموده است. سکوت نسبی توام با تعادل در رفتار مقامات آنکارا در باب مسائل سوریه طی روزهای اخیر را میتوان نوعی عاقبت اندیشی برآورد کرد.
آفرینش
«فوتبال آماتور با نام حرفه ای!!» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم مهدی شكری است كه در آن میخوانید:
این روزها از فوتبال لیگ برتر استقبال شایسته و بایسته صورت نمیگیردو تماشاگر بعنوان هدف اصلی ورزش از دیدن یک رقابت ورزشی لذت
نمی برد.
در واقع، با توجه به ضعف آشکار فنی و ساختاری در شکل و اجرای مسابقات لیگ برتر، سوالی که این روزها ذهن بسیاری از علاقه مندان به ورزش فوتبال را مشغول کرده این است:
آیاراهاندازی لیگ حرفهای فوتبال باشگاهی، بدون پشت سرگذاردن مرحله نیمه حرفهای کار درستی بود؟
قبل از قضاوت لازم است به این مقدمات بیندیشیم که:
- آیا دخل ما برای اداره لیگ 18 تیمی کافیست؟
- آیا منابع انسانی با کیفیت بهاندازه 18 باشگاه داریم؟
- آیا متخصصان هدایت) مربیان(، کادر پزشکی برای محافظت از سلامت و برگشت بهنگام بازیکن به میدان، مربیان بدنسازماهر، مربیان تمرین دهنده به نام، دروازه بان، بازیکن، ورزشگاه، و حتی عنصری به نام زمان (بدلیل شرایط آب و هوایی و مناسبتهای مذهبی وکثرت تعطیلات) برای برگزاری با کیفیت مسابقات فوتبال باشگاهی در اختیار داریم؟
پاسخ جملگی این پرسشها منفی است.
سوال دیگر این است:
برای اینکه ما در راه ناشناخته قدم نگذاریم و مشکلات مان را قابل
پیش بینی کنیم آیا مدلی را که انتخاب کرده ایم با شرایط و پتانسیل فوتبال ما سنخیت دارد؟
باز هم پاسخ منفی است.
مثلا ما در آسیا هستیم اما کمیت و کیفیت برگزاری لیگ مان با تقویم کشورهای اروپایی منطبق است در حالیکه رقبایمان با برنامه ریزی بومی خود با برنامههای قارهای (آسیا) منطبق هستند.
نتیجه این میشود تیمی که از کشورمان در لیگ قهرمانان آسیا شرکت میکند با یک ترکیب شروع میکند و در صورت صعود به مرحله بالاتر، مجبور است با ترکیب فصل جدید در این رقابتها شرکت کند(مانند شرایط کنونی سپاهان که سال گذشته با ترکیب دیگری مسابقات آسیایی را آغاز کرد و به مرحله یک چهارم نهایی مسابقات فوتبال لیگ قهرمانان باشگاههای آسیا صعود کرد و در حال حاضر با ترکیب متفاوتی ادامه همان بازیها را برگزار میکند) که در چنین وضعیتی کسب هر نتیجه ای، اتفاقی بیش نیست.
(توضیح اینکه برونو سزار، سیدجلال حسینی، محسن بنگر، فابیو جانو آریو، رحمان احمدی، مهدی کریمیان، سیدمهدی سیدصالحی و... در این فصل از سپاهان جدا شدند و سپاهان بدون این نفرات در بازی رفت با الاهلی بازی کرد)
در این راستا به نظر میرسد برنامه ریزان فوتبال ملی ما میتوانستند لیگی که با 12 تیم شروع شده بود تا حداکثر به 14 تیم افزایش دهند تا مختصر امکاناتی که داشته و داریم، و نیز گذر از مرحله نیمه حرفهای به حرفهای با موفقیت سپری میشد.
به گواه امتیازات کنفدراسیون فوتبال آسیا، لیگ ژاپن یا همان جی لیگ به عنوان معتبرترین و کامل ترین لیگ آسیا شناخته میشود.
فرق ژاپن با ما در این است که آنها دوسال قبل از راهاندازی لیگ حرفهای، سازمان لیگ حرفهای را راهاندازی کردند تا بستر کار، فرمول اداره مسابقات، شرایط تیمها، اسپانسرینگ و.... را فراهم کنند، سپس دو سال بعد با ده تیم شروع کردند و گام به گام جلو آمدند تا در پایان سال دهم فوتبال حرفهای شان در لیگ قهرمانان چهار سهمیه قطعی داشته باشد.
در واقع میتوان گفت:
برای رسیدن به نتیجه مطلوب راه این است که بیاییم اول امکانات و پتانسیل خود را یکبار دیگر ارزیابی کنیم و بعد از باز تعریف وضعیت باشگاه و باشگاه داری حرفهای و استعداد انسانی و منابع مالی مان، تعداد تیمها را در یک پروسه سه ساله به عدد 14 برسانیم تا هم گردش مالی را بهینه کنیم، هم از گران شدن و افزایش هزینهها خود داری کنیم، هم از ورود بازیکنان و مربیان بی کیفیت خارجی جلوگیری کنیم، هم زمان مناسبی داشته باشیم و هر سه روز مسابقه برگزار نکنیم بلکه به تیمها فرصت دهیم یک هفته روی حریف بعدی خود تمرکز کنند آنالیز کنند تاکتیک هایشان را مرور کنند و بازی با کیفیتی ارایه کنند تا تماشاگر بعنوان هدف اصلی ورزش از دیدن یک رقابت ورزشی لذت ببرد.
و البته میتوانیم با اصرار کار نادرست فعلی(18تیم که دست کم 4یا5 تیمش بی کیفیت و زنگ تفریح است) را به درست ترین شیوه ممکن انجام دهیم در اینصورت یعنی انجامِ کارنادرست، به شیوه درست.
در این شرایط انتظار نداشته باشیم که دیگران کار ما را تایید کنند و به آن جایزه دهند. وگرنه بازهم باید منتظر ناکامی فوتبال باشگاهی مان باشیم، چه با 4سهمیه قبلی و چه با سهمیه فعلی، با این شیوه ره به جایی نخواهیم برد.
دنیای اقتصاد
«ضرورت اعتماد سازی ارزی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدرضا فرهادیپور است كه در آن میخوانید:
شغل رییس بانک مرکزی شبیه به آتشنشانی است که وارد ساختمانی شده که آتش گرفته است. در یک اتاق، کودکی در تختخواب است و در اتاقی دیگر مادری بیهوش افتاده. آتشنشان تنها میتواند یکی را نجات دهد.
هر تصمیمی بگیرد، توسط بعضی برای تصمیمگیری اشتباه سرزنش خواهد شد. كودك را نجات دهد یا مادرش را؟
1- در اقتصادهای مدرن حجم پول در حال گردش توسط بانك مركزی تعیین میشود. به عبارت دیگر بانك مركزی قدرت تاثیرگذاری بر سیاست پولی و تورم را دارد. اگر سیاستی نادرست از سوی بانك مركزی انتخاب شود، ممكن است خیلیها شغلشان را از دست بدهند و به عكس. تورم میتواند در نتیجه افزایش حجم پول بهطور مارپیچی از كنترل خارج شود و فشار طاقتفرسایی به مردم وارد كند.
همه این موارد است كه وظیفه بانك مركزی را دشوارتر میسازد. در برخی از اقتصادهای مدرن علاوه بر حجم پول، متغیر مهم دیگری مثل نرخ ارز هم تحت تاثیر مستقیم سیاستهای بانك مركزی است. علت این موضوع هم خیلی ساده است: به دلیل اینكه تنها عرضهكننده اصلی ارز، دولت و بانك مركزی است. معمولا اینطور است كه بانك مركزی در بازار ارز نقش متعادلكننده را بازی میكند و با خرید و فروش ارز آن را در یك فاصله تعادلی نگه میدارد.
اما اگر این نقش تغییر كند و بانك مركزی از خریدار- فروشنده تنها به فروشنده ارز تبدیل شود در بلندمدت دیگر نمیتواند آن نقش را به خوبی ایفا كند. یکی از مسائلی که این روزها پیش روی بانک مرکزی قرار گرفته این است كه با توجه به عرضه محدود ارز و تقاضای فراوان برای آن در بازار باید یك جیرهبندی (قیمتگذاری) روی ارز انجام شود. بانك مركزی کدام سیاست را انتخاب کند؟ این نوع جیرهبندی یا قیمتگذاری ارز ابزاری سیاستی برای شرایطی است كه بازار ارز با شوك روبهرو میشود. بانك مركزی در اینجا با این سوال مواجه است كه قیمت ارز را چگونه تعیین كند تا به گروه هدف مورد نظرش برسد. یا اصلا ارز را رها كند و تعیین قیمت آن را به بازار بسپارد؟ فرض كنید بانك مركزی مقداری ارز دارد و چهار گروه متقاضی آن هستند:
1- بیماران لاعلاج. 2- دانشجویانی كه با انجام تحصیلات عالی میتوانند دانشهای نوین را به كشور بیاورند و سبب توسعه كشور شوند. 3- متقاضیان سفرهای زیارتی و تفریحی. 4- واردكنندگان كالاهای ضروری مثل گوشت. سیاستگذار بانك مركزی چارهای ندارد جز اینكه تصمیمی بگیرد و گروهی را ناراحت كند. سیاستگذار پولی باید براساس یك اصل تصمیم بگیرد؛ اما كدام اصل؟ اصل تساوی میان متقاضیان ارز؟ اصل كیفیت زندگی در خصوص بیماران؟ یا اصل مطلوبیت و لذت بردن از زندگی در خصوص مسافران؟ یا اصل بقا در خصوص واردكنندگان كالاهای ضروری؟ مثلا بانك مركزی تصمیم گرفت تا ارز سفرهای تفریحی را حذف كند. قطعا در نتیجه این تصمیم گروهی آزردهخاطر میشوند. گرفتاری یا شاید بهتر بگوییم معمای دشواری است. بانک مرکزی هر کدام از گزینههای فوق را انتخاب کند از سوی گروه دیگر سرزنش میشود و با انتقاد مواجه خواهد شد.
اما بالاخره بانک مرکزی چه باید بکند؟ این سوالات تمامی ندارند و بانك مركزی درست همانند مسافران سفرهای تفریحی، متقاضیان ارز را به بازار ارجاع میدهد. اما ناگهان مشكل دیگری پیدا میشود؛ بازار مانند شرایط فعلی و با توجه به افزایش تقاضا گرفتار مارپیچ افزایش نرخ ارز شده و حكایت از این دارد كه اعتماد فعالان بازار ارز نسبت به تثبیت آن در یك فاصله تعادلی دچار خدشه شده است. احیای اعتماد در بازار ارز، مهمترین سیاست پیش روی بانك مركزی است.
2- مساله مهمتر، بازگرداندن اعتماد به بازار ارز است. نوسان نرخ ارز طی مدتی كوتاه تمامی واردكنندگان كالاهای وارداتی و صادركنندگان را با یك نااطمینانی از قیمت آتی ارز روبهرو ساخته است كه این امر میتواند موجب ركود در بازارهای مختلف شود. بسیاری از كاسبكاران بازار این روزها از انجام هر معاملهای پرهیز میكنند؛ زیرا اعتمادی ندارند كه نرخ ارز فردا چقدر خواهد بود.
وظیفه سیاستگذاری بانك مركزی این نیست كه قیمت ارز را تعیین كند، بلكه از آن مهمتر این است كه با اتخاذ سیاستهای درست در یك بزنگاه حیاتی نقش خود را در بازار ارز پررنگتر سازد و اعتماد را دوباره در میان فعالان بازار احیا كند. از دست رفتن اعتماد میتواند تبدیل به یک پیشگویی خودمتحقق و منجر به مارپیچ روبهپایینی در فعالیت اقتصادی شود که به رکود میانجامد.
پیشگویی خودمتحقق آن پیشگویی است که بهخودیخود باعث محققشدن میشود یا دیگران به نحوی واکنش نشان میدهند که شما پیشبینی میکنید و انتظار دارید واکنش نشان دهند یا فرد تحقق رفتار پیشبینیشده خود را به چشم میبیند. مثلا در سال ۱۹۲۹ در ایالات متحده آمریکا یک بحران مالی پیش آمد و شایعه شد که بانکها ورشکست خواهند شد. به همین دلیل مردم به بانکها هجوم بردند و پولهای خود را بیرون کشیدند.
همین موضوع باعث ورشکستگی بانکها شد یا در نمونه داخلی مدتی پیش بود كه همه میگفتند كه نرخ ارز میشود 2000 تومان. بعد هم همه آحاد جامعه از بقال و آرایشگر گرفته تا معلم و راننده تاكسی متقاضی ارز شدند و ارز 2000 تومان شد. افزایش نرخ ارز راه خود را به روان فعالان بازار ارز باز كرد؛ بهگونهای كه حركت روبه بالای نرخ ارز خودمتحقق شد. وقتی هجومی در مسیری اشتباه آغاز میشود، این امر به یک پیشگویی خودمتحقق تبدیل میشود که به سختی میتواند متوقف شود. در این شرایط سرمایهگذاران روی لبه صخره گام بر میدارند.
اعتماد سرمایهگذاران منفرد به بازار در این شرایط اهمیت زیادی دارد. گاهی اوقات عامل مستقل اعتماد است كه نوسان نرخ ارز در كوتاهمدت را تعیین میكند. اعتماد همانطور كه میتواند شدیدا سقوط كند، میتواند با سیاستگذاری مناسب و ارائه پاسخهای مناسب بالا هم برود.
آرمان
«چرا نظام ارزی نداریم؟» عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر عباس شاکری است كه در آن میخوانید:
مشکل اساسی اقتصاد ما در حوزه تجارت بینالملل این است که ما نظام ارزی نداریم، چون طرف عرضه بازار ارز ما عمدتا با درآمد ارزی حاصل از صادرات تکپایه نفت تامین میشود. ما از ابتدای برنامه اول توسعه تاکنون بهدلیل تامین رقابتپذیری بازاری و قیمتی بهطور مستمر نرخ ارز را افزایش دادهایم، اما بهدلیل نبود رقابتپذیری فنی و تامین نشدن استانداردهای کیفی، صادرات مجال گسترش نداشته است.
از سوی دیگر چون افزایش قیمت ارز با بیثباتی پولی هم همراه بوده است، هزینههای تولید صادرکنندگان را بهطور مستمر افزایش داده است. البته گسترش بخش نامولد در اقتصاد نیز در این ناسازگاری و تداوم آن نقش موثر داشته است. بیثباتی پول و قیمت تمامشده و معاملات گسترده و بیش از حد روی کالاهای نامرتبط با تولید ناخالص ملی عامل بازدارنده دیگر است.
از آنجا که تولید داخلی، قیمت کالاهای مصرفی وارداتی، رفاه مردم و انتظارات تورمی به تغییرات نرخ ارز وابستگی و حساسیت دارد، نمیتوان نرخ ارز را متناسب با تورم بالا برد تا صادرات علاوه بر موانع ساختاری و فنی، رقابتپذیری قیمتی و بازاری خود را هم از دست بدهد. مسلما برای از بین بردن این مشکل، با ایجاد شفافیت بیشتر در نظام بانکی، سروسامان دادن به ترازنامه بانک مرکزی و نظارت بر سازوکار خلق اعتبار و فعالیتهای بانکها و موسسات اعتباری و ایجاد شفافیت و انضباط بیشتر در بودجه دولت برای دستیابی به ثبات پولی را در پیش بگیریم.
در آن صورت تورم هم کنترل خواهد شد، ثبات قیمت تمامشده هم تامین خواهد شد. تضاد مقتضیات تولید داخل و صادرات هم آشکارا تشدید نخواهد شد، در چنین فضایی میتوان اصلاحات ساختاری، نهادی و فنی هم انجام داد تا کالای صادراتی متنوعتر، با کیفیتتر و با فناوری بالاتر تولید شود و بتوانیم به نظام ارزی دست پیدا کنیم.
همانطور که اشاره کردم، مشکل اساسی اقتصاد ما در حوزه تجارت بینالملل این است که ما نظام ارزی نداریم، چون طرف عرضه بازار ارز ما عمدتا با درآمد ارزی حاصل از صادرات تکپایه نفت تامین میشود. البته تا تحقق نظام ارزی مطلوب و بازار عمیق و رقابتی ارز درمواقع بحران ارزی باید به دور از فضای سوداگرانه و فسادآمیز نرخ ارز صادرات و واردات غیرضرور را با نرخ ارز مرتبط با تولید و رفاه جامعه متفاوت وضع کرد تا صادرات با مشکل بیشتر مواجه نشود و واردات غیرضرور و قاچاق هم محدود شود، از آن طرف تولید هم تحت فشار افزایش هزینههای نهادهای قرار نگیرد و انتظارات تورمی هم از این ناحیه تحت تاثیر واقع نشود.
نکته قابل ذکر در اینجا این است که نرخ ارز دوگانه یا چندگانه برای دوره گذار به وضع مطلوب (نظام ارزی) و در شرایط کمبود و بحران ارزی پیشنهاد میشود اما نه بهعنوان یک راهحل عمومی قاعدهمند بلکه با این همه این روش تنها درصورتی عمل میکند و بهطور موقت مشکل ما را حل میکند که فساد و سوداگریهای نامولد کنترل شده باشد وگرنه این هم جواب نمیدهد و توالی فاسدهای دارد که چه بسا همه اثرات مثبت آن را خنثی کند. بنابراین تنها یک دولت کارآمد و توسعهگرا است که میتواند با تفاهم و هماهنگی با بخش خصوصی و جامعه، سیاستهای فوق را اتخاذ و اجرا کند.
گسترش صنعت
«پیشنهاداتی برای موفقیت مسکن ویژه» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم بیتالله ستاریان است كه در آن میخوانید:
یکی از انتقاهایی که چند وقتی است بر مسکن ویژه (مسکن تهران) وارد است، به کمبود زمین در پایتخت مربوط میشود. اصولا با توجه به کمبودهایی که در این زمینه وجود دارد، نمیتوان خیلی به تاثیرگذاری این طرح بر قیمت مسکن امیدوار بود، البته چنانچه در زمینهای حاشیه شهر این طرح اجرایی شود، بهطور قطع قیمتها کاهش خواهد یافت.
از این قبیل برنامهها در بسیاری از کشورها اجرا شده است؛ بهعنوان نمونه پس از جنگ جهانی دوم مجموعهای از سازندگان مسکن قدرتمند در بخش خصوصی ایجاد شد که دولت زمینهایی با قیمت ارزان در اختیار آنها قرار میداد تا با سرمایه خود در بخش مسکن ساختوساز کنند و با قیمت مناسب به فروش برسانند. این دولتها میدانستند که اگر این سازندگان در سال اول ۲۰۰ واحد بسازند با توجه به تجربه و نیز پولی که به دست میآورند، در سالهای بعد میتوانند تعداد واحد بیشتری بسازند اما طرح مسکن ویژه با پول مردم پیش میرود نه سازنده مسکن و کسانی که بهعنوان سازندگان نقش دارند، فقط وظیفه پیمانکاری را انجام میدهند. از اینرو پیشنهاد میشود دولت در حوزه مسکن مدیریت و سیاستگذاری را برعهده بگیرد و نباید در اجرا و ساختوساز دخالت کند.
در این راستا نیز دولت باید نرمافزارها و قوانین لازم را فراهم کند تا سازندگان -که در ایران ۹۳ درصد تولید را در اختیار دارند- بهعنوان سازندگان کلان مطرح شوند و تسهیلات بگیرند. از سوی دیگر در حال حاضر انبوهسازی که دو تا سه هزار واحد را با سرمایه خود بسازد و در اختیار متقاضی بگذارد، نداریم. انبوهساز کسی است که جواز ساخت بگیرد، سرمایه خودش را وارد کند، اعتبارات بانکی و سرمایه مردم را جذب کند و به این ترتیب واحدهای مسکونی را در اختیار متقاضی قرار دهد و بتواند با استفاده از سود آن، کار خود را گسترش دهد. اگر دولت راهکارهایی برای ورود سرمایهگذاران واقعی ایجاد کند، بهطور قطع تا دو تا سه سال آینده انبوهسازان زیادی خواهیم داشت که به تعداد کافی ساخت و ساز انجام میدهند و قیمت مسکن بالا نمیرود.
به این ترتیب، کسانی که بهعنوان انبوهساز مطرح میشوند ۱۰درصد سود ناشی از واحدهای ساختمانی آنها را راضی میکند و به دنبال کسب ۱۰۰درصدی سود از واحدهای مسکونی در تعداد کم نخواهند بود. یکی از مولفههای تاثیرگذار بر کاهش قیمت مسکن، بالا بردن میزان عرضه در قبال تقاضاست؛ در شهر تهران با توجه به امکان جابهجایی درمناطق مختلف، ساخت مسکن در یک نقطه و بالا بردن میزان عرضه، میتواند مردم را از مناطق دیگر را به این منطقه بکشاند؛ بنابراین باز هم تقاضا از عرضه بیشتر خواهد بود که این یعنی تاثیری بر قیمت نخواهیم دید. البته باید این موضوع را نیز در نظر داشت که یکی دیگر از مولفههای کاهش قیمت مسکن، پایین آوردن ارزش یک منطقه است. در این راستا نیز دولت میتواند برنامههای متعددی را اجرا کند البته به این شرط که محوریت اجرای این برنامهها با بخشخصوصی باشد. ]