گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
روزنامههای صبح امروز سرمقالههای خود را به مهمترین مسائل داخلی و بین المللی اختصاص دادند.
كیهان
«چه كسانی باید شرمنده باشند؟!» عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم حسین شریعتمداری است كه در آن میخوانید:
1- برداشت اولیه آن بود كه این یادداشت نوشتنی نیست و عبور از آن بایسته تر به نظر میرسید، اما رخدادهای این روزها نكته بااهمیت دیگری را به موضوع یادداشت پیش روی اضافه كرد، نكتهای كه تاب مستوری نداشت و نمیتوانست ناگفته باقی بماند و آن، «رنج مشترك» و آمیخته به «خشم» دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها نظیر مدعیان اصلاحات، اصحاب فتنه 88 و حلقه انحرافی از بصیرت و هوشیاری مردم است كه نگاه به امام و مقتدای خود دارند و با چرخش یا لغزش این یا آن مسئول به لغزش و چرخش نمیآیند و راه خویش را در بستری كه راهبر الهی ترسیم كرده است میپیمایند. مردمی كه با مسئولان بالادستی، حتی بلندپایه ترین آنها دست اخوت به شرط پیروی از رهبر الهی و مقتدای خود دادهاند و با هیچكس عهدی نبستهاند كه در صورت زاویه گرفتن آنها از بستر تعریف شده انقلاب نیز، دست نخورده بماند. و این برجسته ترین امتیاز حزب الله است كه حق گراست و قبیله گرا نیست. همان واقعیت شیرینی كه چند ماه قبل، روزنامه آمریكایی «یو. اس. ای تودی» به نقل از مؤسسه آمریكن اینترپرایز، به تلخی از آن یاد كرده و آورده بود «بزرگترین مشكل آمریكا در ایران، حضور یك ابرحریف- SUPER OPPONENT- به نام [آیت الله] خامنهای است كه نقشه راه ما را میشناسد و مردم به او اعتماد آمیخته به اعتقاد دارند».
2- این روزها، در پی فاصلهای كه حلقه انحرافی و نفوذ كرده در دولت محترم با برخی از آموزههای شناخته شده خط امام و رهبری پدید آورده است، مجموعه مشتركی از دشمنان بیرونی، مدعیان اصلاحات و اصحاب فتنه آمریكایی- اسرائیلی 88 با استناد به حمایت گسترده و فراگیر تودههای مردمی و وفادار به نظام از دكتر احمدی نژاد كه به انتخاب ایشان با رأی بی نظیر 25میلیونی انجامید، زبان به ملامت حزب الله گشودهاند كه مثلا، فلان فاصله دولت كنونی با فلان معیار تعریف شده و پذیرفته شده انقلابی، نتیجه و حاصل حمایت گسترده اصولگرایان- به معنی واقعی كلمه و نه فلان جبهه و فلان گروه- از رئیس جمهور محترم است و به زعم خود، طعنه میزنند كه حزب الله در حمایت آن روز خود به خطا رفته است! و در همان حال به كنایه و تلویح میكوشند بر وطن فروشی و خیانت آشكار خود در فتنه آمریكایی- اسرائیلی 88 و نقشی كه به عنوان ستون پنجم مثلث آمریكا، اسرائیل و انگلیس برعهده داشتهاند، سرپوش بگذارند. آنچه این جماعت و مدیران بیرونی فتنه با عنوان خطای حزب الله از آن یاد میكنند- آنگونه كه خواهد آمد- نه فقط خطا نبوده و نیست، بلكه یكی از افتخارآمیزترین ویژگی حزب الله است و به وضوح نشان میدهد، حزب الله فقط در بستر اسلام و انقلاب و خط امام و رهبری حركت میكند.
هرجا از حق و اصول نشانهای دید به حمایت از آن برمی خیزد و چنانچه شخصیت و یا گروهی كه مورد حمایتش بود، پای از بستر اصلی بیرون بگذارد و یا از برخی آموزههای انقلابی فاصله بگیرد، بدون كمترین ملاحظه و تردید، حمایت قبلی خود را پس میگیرد. به بیان دیگر، حزب الله- بخوانید تودههای عظیم و حماسه آفرین مردم- برخلاف برخی از جریانات سیاسی و از جمله مدعیان اصلاحات، «گروه گرا» و «قبیله گرا» نیست كه وابستگیها و منافع شخصی و حزبی خود را بر حركت در بستر انقلاب و تامین منافع مردم ترجیح بدهد. آیا، این ویژگی حزب الله، افتخارآفرین و تحسین برانگیز نیست؟ از حضرت امیر علیه السلام است كه افراد را با حق بسنجید و نه حق را با افراد. و حزب الله از مولای خود حضرت امیرالمومنین(ع) و علی زمان پیروی كرده و میكند. آنچه امروزه به «درد مشترك» دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها تبدیل شده، همین ویژگی حزب الله است كه گروه گرا و قبیله گرا نیست.
3- بدون آن كه قصد مقایسهای در میان باشد و تنها به عنوان یك مثال و نمونه درس آموز تاریخی باید پرسید؛ آیا طلحه و زبیر، آن هنگام كه در ركاب رسول خدا(ص) و برای مقابله با دشمنان اسلام شمشیر میزدند و از جان خود مایه میگذاشتند، قابل تقدیر نبودند؟ و آیا مولای بزرگوار ما حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آنان حمایت نمیكرد؟ اما وقتی همین طلحه و زبیر كه آن همه مورد حمایت و تقدیر بودند پای از صراط مستقیم بیرون نهادند و پیمان شكسته و به اصحاب شام پیوستند و در آوردگاه فریب جمل به تخاصم و كینه توزی لشگر آراستند، حضرت امیر(ع) ابتدا بهاندرز و نصیحت آنان پرداخت و عهدی را كه بسته و شكسته بودند یادآور شد اما هنگامی كه اصرار آنها به مقابله را مشاهده فرمود، با آنان به نبرد پرداخت.
اكنون باید به كسانی كه داعیه اسلام و تشیع و پیروی از مولای متقیان را دارند گفت؛ كدام اقدام حضرت امیر علیه السلام را- نستجیربالله- «خطا»! میدانید؟! حمایتش از طلحه و زبیر یا مقابله حضرت با آنان را؟!
حزب الله افتخار میكند و این افتخار را به حساب لطف خداوند تبارك و تعالی و پیروی از ولی امر خود كه در طول پیروی از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام است مینویسد كه از آقای هاشمی رفسنجانی در مقابل ملی گراها، سكولارها و شماری از مدعیان اصلاح طلبی دفاع جانانه كرد. و افتخار میكند در حالی كه از مواضع آقای خاتمی نگرانیهای جدی داشت، از وی در مقابل هجوم افراطیونی كه در پوشش اصلاح طلبی به مقابله با او آمده و امروزه آشكارا به آمریكا و اروپا و اسرائیل پناه بردهاند، حمایت كرد. حزب الله افتخار میكند از آقای احمدی نژاد قبل از آن كه متاسفانه حلقه انحرافی به درون كابینه نفوذ كند، در مقابل اصحاب فتنه آمریكایی- اسرائیلی 88 دفاع كرد و با رای بی نظیر 25 میلیونی او را به ریاست دولت برگزید.
و اما، حزب الله باز هم افتخار میكند هر جا مشاهده كرده است، مواضع و عملكرد افراد و شخصیتهایی كه از آنها حمایت كرده بود با خط اصیل انقلاب زاویه گرفته، به همان اندازه و متناسب با آن زاویه به انتقاد از آنان پرداخته است.
حالا باید از جریاناتی كه این روزها به حزب الله طعنه میزنند پرسید؛ «قبیله گرایی» شما كه ناشی از پشت پا زدن به «درك و شعور» و ترجمان دیگری از جاهلیت و ارتجاع قرون وسطایی است، شرم آور و قابل ملامت است یا «حق گرایی» و عدالت جویی حزب الله كه برخاسته از درك عمیق و نگاه حق طلبانه آنهاست؟!
خراسان
«چرا مخالفان آتش بس عیدانه را دوست ندارند؟» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم سیدمحمد اسلامی است كه در آن میخوانید:
فردا آخرین روز از "آتش بس عیدانه" در سوریه است. طرحی که امید میرفت بتواند فقط "وقفه ای" در تراژدی خونریزی و کشتار در سوریه ایجاد کند. با این حال خبرگزاریهای غربی و عربی از ادامه درگیریها در سوریه میگویند. فرمانده مخالفان مسلح در شهر حلب هم به خبرگزاری فرانسه گفته است: «طرح اخضر ابراهیمی از همان ابتدا مرده به دنیا آمد.» طرح آتش بس چرا به سرانجام نرسید؟!
موانع «میکرو ـ استراتژی عیدانه»
هرچند خبرها در روزهای گذشته از بمب گذاری در دمشق و دیرالزور حکایت داشته و مخالفان مسلح هم اعلام کردهاند که درگیریها ادامه یافته است، اما نمیتوان با قطعیت کاهش نسبی درگیریها را رد کرد و مدعی شد که هیچ تغییری در میزان درگیریها رخ نداده است. با این حال میتوان گفت که انتظارها از طرحی که از آن به عنوان "میکرو-استراتژی" سازمان ملل و کشورهای منطقه در چارچوب طرح 6 مادهای عنان یاد میشد، برآورده نشده است. به نظر میرسد سرانجام طرح اخضر ابراهیمی منافع مخالفان سوری را تامین نمیکرد. از جمله ایرادهایی که به این طرح گرفته شده این است که در آن برنامه مشخصی برای "فردای" پس از آتش بس عیدانه موجود نیست. البته پیچیدگی بحران سوریه تدوین چنین برنامهای را هم دشوار کرده است. با این حال میکرواستراتژی عیدانه در عمل راه برای راه حل سیاسی در بحران سوریه باز میکرد.
دوری راه یمنی از سوریه
در حالت کلی راه حل سیاسی برای بحران سوریه 2 حالت بیشتر ندارد. حالت اول این است بحران با یک "توافق سیاسی" به پایان برسد. چیزی شبیه به آن چه در یمن روی داد. یعنی کشورهای منطقه یا اخضر ابراهیمی، در سایه آتش بس بتوانند با میانجیگری و ریش سفیدی و با معامله و مرافقههای پیدا و پنهان، "دولت انتقالی" را ایجاد کنند. اما این راه به 2 دلیل در شرایط کنونی به جایی نمیرسد. اول اینکه مخالفان دولت سوریه بسیار متفرق هستند. نشستهای متعدد آنها در یک سال گذشته در ترکیه، فرانسه، مصر و قطر نشان داده است که آنها به همان اندازه که با بشار اسد مشکل دارند، با یکدیگر هم اختلاف دارند. حتی مخالفان مسلح دولت هم فرماندهی واحدی ندارند. بنابراین مخالفان دولت سوریه فاقد یک سازماندهی واحد است که بتواند یک توافق سیاسی را مدیریت کند. از سوی دیگر در هر راه حل مبتنی بر توافق سیاسی، طرف دیگر دولت سوریه است. دولت دمشق هرچند گفته است که حاضر به مذاکره است، اما پایه هر توافقی را حضور بشار اسد در دولت انتقالی میداند. شرطی که آن را نمیپذیرند. بنابراین مخالفان میدانند که اگر قرار است آتش بس به راه حلی این چنینی ختم شود، آنها سودی نخواهند برد.
انتخابات آزاد و مشکل مخالفان
حالت دیگر راه حل سیاسی، برگزاری "انتخابات آزاد" است. مخالفان دولت در این راه حل هم چیزی عایدشان نمیشود. آنها نامزد واحد و شاخصی ندارند. بنابراین آرای متفرق در چنین انتخاباتی نیز برای آنها جز شکست نخواهد بود. مضافا اینکه راه دموکراتیک برای تغییر، آدابی دارد مانند آن چه در مصر شاهد بودیم. انتخابات پارلمانی و انتخابات ریاست جمهوری بدون وجود قانون اساسی جدید و تامین امنیت کشور نیازمند افرادی است که راه و رسم سیاست را به خوبی بدانند دقیقا همان چیزی که مخالفان سوری از آن بهرهای نبردهاند! پس راه حل دوم سیاسی نیز چیزی عاید مخالفان نمیکند.
مخالفان آتش بس را دوست ندارند
بنابراین مخالفان مسلح دولت سوریه دلیلی برای پایبندی به آتش بس نداشتهاند. آنها ادامه جنگ چریکی به امید تضعیف دولت را انتخاب کردهاند. انتخابی که برنده اش معلوم نیست اما تردیدی وجود ندارد که بازنده اش مردم بیگناه سوریه خواهند بود. در این میان باید به چند مشکل دیگر هم اشاره کرد که مانع موفقیت طرح آتش بس عیدانه بودهاند:
* بخش قابل توجهی از جنگجویان مسلح در سوریه افراد مسلح بیگانه و خارجی هستند. کسانی که با تفکرات تکفیری به نیت جهاد به سوریه آمدهاند و از سوی القاعده و برخی کشورهای منطقه حمایت میشوند. این افراد هم دلیلی برای پذیرفتن یا پایبندی به آتش بس ندارند.
* امروز همه میدانند که در جبهه نظامی و سیاسی پیش روی دولت سوریه، مجموعه کشورهای اروپایی و آمریکا حضور دارند. این کشورها بارها نشان دادهاند که به رغم ادعای حمایت از مردم بیگناه سوریه، تمایلی به پایان بحران این کشور ندارند. جدیدترین نمونه آن وتوی قطعنامه پیشنهادی روسیه برای لزوم آتش بس در سوریه در شورای امنیت است. تحلیل گران بر این باورند که بهترین حالت برای آمریکا و اروپاییها ادامه بحران به گونهای است که سوریه کشوری بی رمق و بدون تاثیر در تحولات بماند و توجه و توان ایران و حزب ا... به جای مصر و یمن و تونس و... معطوف و محدود به بحران دمشق بماند.
جمهوری اسلامی
«اردوغان، محاصره از داخل» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید:
تركیه این روزها خبرسازتر از گذشته شده است. به نظر میرسد رجب طیب اردوغان، كه باده قدرت او را سرمست كرده، با بلندپروازیهایش تركیه را به لب پرتگاه برده است.
بعد از آنكه نخستوزیر تركیه شیپور جنگ علیه سوریه را به صدا در آورد و رئیسجمهور روسیه به او اخطار داد كه اگر به سوریه حمله نظامی كند مستقیماً با ولادیمیر پوتین طرف است، اكنون این خبر منتشر شده است كه رهبر زندانی حزب كارگران كردستان تركیه دستور آماده باش 50 هزار نیروی كرد را برای مبارزه با دولت تركیه تا بهار سال آینده صادر كرده است. عبدالله اوجالان، رهبر حزب كارگران كردستان تركیه (پ. ك. ك) كه سالهاست در زندان اردوغان به سر میبرد اعلام كرده كه 10 هزار جنگجوی كرد برای جنگ با تركیه كم است و این تعداد باید به 50 هزار برسد و همه باید تا بهار آینده به حالت آمادهباش درآیند.
ماجرا اینگونه آغاز شد كه در 31 شهریور گذشته دولت تركیه، محمد، برادر عبدالله اوجالان، را برای دیدار با وی به زندان فرستاد تا با او مذاكره كند. اوجالان بعد از آنكه متوجه شد اردوغان درصدد مذاكره كردن با كردهای تركیه برای خریدن زمان است، به برادر خود گفت: مذاكره با اردوغان، خونریزیها را متوقف نخواهد كرد، زیرا دولتمردان تركیه قبل از هر چیز باید به حقوق كردها پایبند باشند و سیاستهای درست تنها با انجام اقدامات درست محقق میشود.
در همین دیدار بود كه اوجالان از طریق برادرش محمد به صلاح الدین دیمیرطاش، رهبر حزب كردی "صلح و دموكراسی" پیام داد با كردها و مسئولان دولتی تركیه دیدار و گفت و گو كند و زمینههای لازم را برای دستیابی به نتیجهای موثر فراهم سازد. وی افزود چون بعید است مذاكره با دولت به نتیجه برسد، به نظر میرسد چارهای جز جنگ نباشد و باید برای آن آماده شد. اوجالان افزود: درصورت وقوع چنین جنگی، درگیریها طی سه ماه به پایان میرسد.
با توجه به تجربیاتی كه حزب كارگران كردستان تركیه (پ. ك. ك) دارد، اكنون عبدالله اوجالان، رهبر این حزب معتقد است اردوغان در سخنان خود درخصوص راه حل مساله كردها صادق نبوده و خواهان این است كه این دولت تا سه ماه دیگر حسن نیت خود را اثبات كند و حتی اگر بخواهد میتواند این كار را طی یك ماه انجام دهد.
انتشار این خبر در این زمان نشان میدهد حزب كارگران كرد تركیه شرایط خاص دولت اردوغان و حساسیت زمان را دریافته و میداند با توجه به گرفتاریهائی كه نخستوزیر تركیه از طریق درگیر شدن با دولت سوریه و طرف حساب كردن خود با ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه برای خود و دولت و كشورش پدید آورده، اكنون زمان مناسبی برای تسویه حساب است. رهبر حزب كارگران كردستان تركیه در محاسبات خود باید به این نتیجه رسیده باشد كه دولت اردوغان درحال حاضر دوران ضعف خود را طی میكند و با توجه به دردسرهائی كه برای خود فراهم ساخته این ضعف همچنان رو به افزایش است و درست در چنین شرایطی است كه كردها میتوانند مطالبات خود را پی گیری نمایند و به آن برسند.
از شوربختی اردوغان، كردهای سوریه نیز در مقطع حساس كنونی كه دولت بشار اسد با بحران مواجه است با شورشیان و با اردوغان همراهی نمیكنند و رابطه خوبی با دولت سوریه دارند. بدین ترتیب، دولت اردوغان نه تنها از درگیر شدن با بشار اسد طرفی نبسته بلكه خود را در گردابی فرو برده كه خارج شدن از آن به آسانی میسر نیست. اردوغان، بعد از 20 ماه حمایت از شورشیان سوریه و همكاری با آمریكا و رژیم صهیونیستی و عربستان و قطر اكنون خود را از هر طرف در محاصره میبیند و در پی راه خروجی آبرومندانه از این بحران خود ساخته است. در داخل تركیه، از یكطرف كردها، از طرف دیگر احزاب سیاسی و از جانب سوم علویها با سیاستهای اردوغان مخالفند و هر سه به صورت همزمان ساز مخالفت كوك كردهاند. علاوه بر اینها، افكار عمومی مردم تركیه نیز با جنگ و درگیری بشدت مخالف است به ویژه از اینكه اردوغان به جریانی پیوسته كه رژیم صهیونیستی و دولت آمریكا و ارتجاع عرب در آن حضور دارند و فعالند بشدت ناراضی هستند.
تظاهرات متعددی كه مردم تركیه در شهرهای مختلف از جمله در آنكارا و در برابر سفارت آمریكا علیه سیاستهای اردوغان در موضع سوریه برگزار كردند، فشار مضاعفی بود كه بر دولت تركیه وارد آمد و تا حدودی نیز در تعدیل تندرویهای جناح جنگ طلب دولت مؤثر بود.
در جناح جنگ طلب دولت تركیه، داود اوغلو نقش اصلی را برعهده دارد. داود اوغلو، از جایگاه خود در وزارت امور خارجه حداكثر استفاده را برای فرو بردن تركیه در گرداب سوریه به عمل میآورد. اردوغان نیز با مشورت دادنهای داود اوغلو تا وسط این گرداب به پیش رفته و اكنون احساس میكند خارج شدن از آن بسیار سخت است. شاید كنار كشیدن از ماجرای سوریه برای اردوغان كار چندان مشكلی نباشد، اما به نظر میرسد تبعات این كنار كشیدن است كه برای او به صورت یك كابوس درآمده و سد راه بازگشتش شده است. سرزنشهای احزاب، مطالبات كردها، شكاف در دولت و بازخواستهای آمریكا و ناتو، از مصادیق این تبعات هستند.
علاوه بر اینها، آرزوهای شخصی و حزبی اردوغان كه در فكر تجدید حیات امپراطوری عثمانی و تشكیل هلال اخوانی به همراه هم مسلكهای اخوان المسلمین خود از جهان عرب تا تركیه و شمال آفریقا بود و برای تحقق همین آرزو وارد گرداب سوریه شد نیز عامل دیگری است كه او را رها نمیكند و مانع بازگشت وی از این راه میشود. افسوس كه اردوغان در محاسبات خود، نقشه راه آمریكا و صهیونیستها را برای منطقه و از جمله شخص اردوغان و حزبش در نظر نمیگیرد.
آنها میخواهند اردوغان را تا آخر خط ببرند و در نهایت او را از چشم مردم تركیه بیاندازند و دولت مورد نظر خود را به حكومت برسانند. در این طرح، قرار است اردوغان و حزب و دولت وی فقط ابزاری باشند برای خنثی سازی انقلابهای مردمی جهان عرب و معطوف شدن توجه ملتهای عرب به جنگی كه در سوریه شعله ور میشود و البته تركیه نیز در آتش میسوزد، جنگی كه دود آن به چشم ملتهای مسلمان عرب و تركیه میرود و سودش را آمریكا و رژیم صهیونیستی خواهند برد.
رسالت
«جایگاه احزاب سیاسی در قانون انتخابات» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است كه در آن میخوانید:
اشاره: در قسمت پیشین این نوشتار اولین ملاحظه در خصوص تنظیم سیاستهای کلی انتخابات با عنوان " جامع نگری در تصویب قانون انتخابات" از نظرتان گذشت. در این قسمت در خصوص یکی دیگر از ملاحظات که ناظر به برخی متغیرهای جدید در ساختار نظام سیاسی و پویش شکل گرفته مبنی بر نوسازی نظام سیاسی است میپردازیم.
یکی از مهمترین خلاهای قانون انتخابات در کشور ما تعریف نقش و جایگاه احزاب سیاسی در انتخابات است. البته این تعریف مسبوق به پاسخ این پرسش است که آیا اساسا نظام جمهوری اسلامی میخواهد احزاب بازیگران اصلی صحنه سیاست باشند و یا نه داب نظام مردمسالاری دینی بر آن است تا آنجا که ممکن است از قدرت یابی احزاب سیاسی بکاهد تا نقش مردم کم رنگ نشود؟
در اغلب جوامع مردمسالار رابطه مستقیمی بین قوانین انتخابات و احزاب سیاسی وجود دارد. بلیس و کارتی در سال 1991 ضمن تحقیقی به بررسی 509 مورد انتخابات در 20 کشور مختلف پرداختند و با مقایسه قوانین انتخاباتی این کشورها نتیجه گرفتند که در نظامهای انتخاباتی یک مرحلهای بهطور میانگین 5 حزب، در نظامهای اکثریّتی دو مرحلهای و در نظامهای تناسبی 8 حزب در صحنه انتخابات با یکدیگر در حال مبارزه و رقابت انتخاباتی میباشند.
در واقع امکانات و امتناعات قوانین انتخاباتی به طور مستقیم میتواند مقوم و یا تضعیف کننده جایگاه احزاب در یک کشور باشد. به عنوان نمونه اگر قانون گذار موافق تقویت جایگاه احزاب در یک کشور باشد معمولا به سمت نظامهای انتخاباتی "تناسبی و لیستی بسته" پیش میرود.
در نظامهای انتخاباتی "تناسبی" بر خلاف نظامهای "اکثریتی" که گروههای اقلیت که آرای کمتری را به دست آوردهاند از گردونه اداره کشور حذف میشوند احزاب کوچک نیز به تناسب آرای خود دارای کرسیهایی در مجلس یا دولت میشوند. در نظامهای انتخاباتی "لیستی بسته" نیز که در کشورهایی نظیر آرژانتین، آلمان، ژاپن، ایتالیا و برزیل متداول است"رأی دهندگان از میان فهرستهای مختلف، تنها حق انتخاب یكی از آنها را همان گونه كه هست، دارند و نمیتوانند هیچ گونه دخل و تصرفی در فهرستها به عمل آورند. در نظام فهرست بسته، رأی دهندگان در حقیقت به احزاب سیاسی رای میدهند، نه به نامزدهای خاص. این نوع انتخابات موجب میگردد احزاب سیاسی و به ویژه رهبران آنها كارگردان اصلی صحنههای سیاسی باشند. "
در واقع این دو مولفه در قوانین و نظامها انتخاباتی به طور کاملا مستقیم مقوم نقش و جایگاه احزاب سیاسی هستند. جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یک نظام مردمسالار دینی بر اساس اصل 26 قانون اساسی فعالیت آزادانه احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی وانجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی را به رسمیت میشناسد مشروط بر اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی واساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. مقام معظم رهبری نیز در سفری که سال گذشته به کرمانشاه داشتند ضمن آغاز بحث جدیدی در فضای نخبگی کشور تحت عنوان نوسازی نظام سیاسی بر این مهم که جمهوری اسلامی با تحزب مخالف نیست، تاکید کردند و فرمودند:"حزبی كه مورد نظر ماست، عبارت است از یك تشكیلاتی كه نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت یك آرمانهایی ایفاء میكند. " ایشان افزودند: "حزب عبارت است از كانالكشی برای هدایتهای فكری؛ حالا چه فكری به معنای سیاسی، چه فكری به معنای دینی و عقیدتی... البته كسانی كه یك چنین تواناییای داشته باشند، به طور طبیعی در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیكن این هدفشان نیست. "
در حقیقت مردمسالاری دینی نه تنها با تحزب مخالف نیست بلکه نهاد سازی در قالب احزاب اسلامی برای سازماندهی فعالیتهای سیاسی در نظام مردمسالاری دینی مبتنی بر تعریف رهبر معظم انقلاب در كرمانشاه یعنی كانالكشی برای هدایتهای فكری و یا یك تشكیلاتی كه نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت آرمانهای انقلاب اسلامی را ایفاء میكند را یک ضرورت میداند. منتهی با این تفاوت که حزب در فرهنگ سیاسی اسلامی کلوب قدرت به منظور سهم خواهی نیست. انگیزه اصلی احزاب اسلامی برای حضور در انتخابات در فضای جمهوری اسلامی، همان تقرب الهی یا كمك به استمرار ولایت خدا در زمین است. در واقع احزاب در مردمسالاری دینی بازوی نظام اسلامی و كانالكشی برای هدایتهای فكری، سیاسی و عقیدتی به منظور افزایش کیفیت حیات مادی و معنوی شهروندان است.
اجزاب اسلامی دعوت به خدا میکنند و نه دعوت به خود و همین دعوت به خدا به طور طبیعی اقبال و پویشی مردمی در حمایت از این احزاب را به وجود میآورد. با این وصف هنوز سئوالات بسیاری در خصوص جایگاه تحزب در هندسه قدرت در ایران وجود دارد که طبیعتا پاسخ به برخی از این پرسشها در اولویت بندی در سیاستهای کلی انتخابات مشخص میشود. پرسشهایی نظیر اینکه:
تهران امروز
«پشت تولید را خالی نكنیم» عنوان یادداشت روز روزنامه تهرام امروز به قلم سیدعلی امامی است كه در آن میخوانید:
اقتصاد ایران در حال گذراندن دوران سختی است. افزایش شتابان نرخ ارز و رشد قیمتها توانی برای بخش واقعی اقتصاد ایران نگذاشته و آسیبهایی را بر فضای کسب و کار تحمیل کرده است. بهگونهای که هم اکنون اکثر فعالان اقتصادی قادر نیستند طبق اولویتها و برنامههای ترسیم شده خود حرکت کنندو بسیاری از آنها عافیت بلند مدت خود را قربانی سودهای کوتاه مدت میکنند. رفتار و تصمیمات لحظهای عاملین تولید و تجارت زمانی خطرناکتر میشود که بدانیم عقبه این عملکرد، تهی شدن توان اقتصاد کشور و لاغری اندام نحیف تولید است. در حال حاضر در پس سودهای کلان کوتاه مدتی که برخی عاملین اقتصادی کسب میکنند افقی نامطمئن و لرزان در حوزه کسب و کار به چشم میآید. میتوان کاهش موجودی کالا و مواد اولیه را شاهدی برای موضوع بیان شده عنوان کرد.
بهجز کالای اساسی و ضروری کشور که بهطور گسترده ذخیره شده و بنا به گفته مسئولین تا دوسال آینده نیاز کشور در انبارها و سردخانهها موجود میباشد تقریبا سایر کالاها و محصولات اعم از کالای نهایی یا واسطهای، اولیه یا سرمایهای در حال کاهش است به طوری که صاحبان آن کالاها هر چند محصولات خودرا با نرخ دلار ارزان قیمت در گذشته وارد کردند حالا آن را با قیمتهای جدید عرضه میکنند و از این رهگذر سود سرشاری نصیب خود میکنند اما متاسفانه برای جایگزینی آن کالاها باهمان سرعت عمل نمیشود و بدین ترتیب آهسته، آهسته موجودیها کاهش یافته ودر یک فرآیند کوتاه مدت تامین آن بامشکل روبهرو میشود. در حقیقت رفتاری که برخی افراد به منظور سود بیشتر بدون توجه به آینده فعالیتشان در حال عمل کردن به آن هستند بیانگر ساخت بنا بهروی سطحی شنی است. آمارهای تولید وتجارت خارجی دلالت براین دارد که بخش اقتصاد حقیقی در حال ضعیف شدن است. بر اساس آمار اعلام شده از سوی گمرک ایران در شش ماهه نخست سال بهطور متوسط ماهانه 10درصد از حجم واردات کاسته شده است.
هرچند در نگاه اول این تصور ایجاد میشود که کاهش واردات نشانگر قوت اقتصاد است اما چنانچه به ترکیب اقلام وارداتی و لیست اقلامی که واردات آنها کاهش یافته توجه شود در خواهیم یافت که عمده کاهشها مربوط به اقلام سرمایهای و مواد اولیه است واگر این ارقام را کنار رشد منفی تولید کالا و سرمایهگذاری صنعتی در کشور بگذاریم نتایج نگرانکنندهای کسب خواهد شد. نتایجی که سرعت رشد اقتصادی را کند و توان تولید را در آینده ضعیف میکند در این شرایط راهاندازی مجدد چرخ تولید کاری بسیار سخت و طاقتفرساست.
این وضعیت یکبار نیز در سال 73تجربه شد. در آن ایام بهخاطر بحران ارزی-البته به دلیل بدهیهای خارجی- استفاده از ظرفیتهای تولید به حداقل رسید. رشد شتابان نرخ ارز اجازه نمیداد تامین مواد اولیه و کالاهای سرمایهای بر اساس ظرفیتهای موجود باشد، وانگهی عطش کشورهای استقلال یافته شوروی نیز مزید بر علت شد تا انبارها به سرعت از محصولات خالی شود و با وجود رکوردتاریخی صادرات غیرنفتی که تقریبا به دو برابر سال قبل رسید اما شرایط به گونهای پیش رفت که تقریبا کشور از کالا و محصول تهی شده بود بهطوری که اقتصاد ایران تا سال 78تبعات آن دوره را میداد و عملا اجازه صادرات آزادانه کالا داده نمیشد.
این شرایط آنچنان برتصمیمات سیاستگذاران تاثیر گذاشته بود که هر سیاست تولیدی و ارزی در دهه 70 برگرفته از آن تجربه تلخ بود. در سالهای بعداز73 صادرات کالا به نصف شرایط معمول رسید. مدتهای مدید طول کشید تا شرایط به حالت اولیه برگردد و آسیبهای به وجود آمده ترمیم شود.
اکنون نیز به نوعی دیگر همان شرایط را البته با توجه به علل و عوامل دیگر در حال تجربه کردن هستیم بااین حال آزموده را آزمودن خطاست. به نظر میرسد تجربه سال 73 در حوزه ارز ما را وامیدارد که رفتار عاملین اقتصادی را مدیریت کرده واجازه ندهیم منابع موجود تولید به آسانی تحلیل رود. مدیریت کلان موجودی کالا و مواد اولیه در شرایطی که بخش تولید کشور تشنه آن است و هم اکنون به واسطه عطش کاذبی که نرخ ارز ایجاد کرده است هر روز بیشتر و بیشتر میشود از ضروریات اقتصاد کشور است. لازم است مقامات اقتصادی توجه ویژه به موجودی کالاها در سطح کشور کرده و تعادل در این بازارها را مدیریت کنند.
وطن امروز
«اوین، دفتر كار لاجوردی است» عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است كه در آن میخوانید:
جمهوریاسلامی آنقدر مقدس هست که تو وقتی میگویی «زندانبان»، من باز هم میگویم «شهید». زندان جمهوریاسلامی مرا یاد دوچرخهای میاندازد که 3 هزار میلیارد تومان نبود قیمتش.
نمیدانم 26 بود یا 28 اما خوب میدانم شهید لاجوردی پا به رکاب عدالت بود با یک لباس چند جیب که پر بود از نامههای زندانیان. لاجوردی خودش را تدارکاتچی نظام میدانست با 300 هزار شهید. نوکر مردم، لاجوردی بود که ماههای آخر خیال نکرد تدارکاتچی بودن، افت کلاس است. لاجوردی در همان ظرف زندانیان غذا میخورد و همان غذای زندان را میخورد! حتی از خانه غذا نمیآورد! چپ چپ نگاه میکرد لاجوردی، اگر میدید خورش غذایش را چربتر ریختهاند. در گوآنتانامو و ابوغریب، به بدن زندانی برق وصل میکنند اما در زندان جمهوریاسلامی سرعت اینترنت خیلی بالا نیست!
اوباما در مناظره با رامنی، به صهیونیستهای صاحب ابوغریب و گوآنتانامو آمار میدهد که دوره من 80 درصد ارزش پول ایران کاهش پیدا کرد! حال از کجا باید بازدید شود؟ دفتر بعضیها یا دفتر لاجوردی؟! شیعه را در زندان آلخلیفه، سعودیهای صهیونیست میکشند، در عوض عدهای دنبال تلمبه دوچرخه لاجوردی میگردند! کارمندان زندان جمهوریاسلامی سر برجی حقوق میگیرند که برج عاج نیست.
حقوق گرفتن سر برج عار نیست. روسای قوا خودشان حقوقبگیر خون شهدا هستند. ما را چاره چیست؟ این روزها باید با در زندان صحبت کنیم، بلکه دیوار دفتر رئیس فلان قوه بشنود. بودجه در این دیار، به برکت خون شهیدان بسته میشود. اگر کچویی و لاجوردی نبودند، حضرات از بستن کمربندشان عاجز بودند، چه رسد به بستن بودجه. برخی حتی بودجه را هم گروگان گرفتهاند، کأنه ارث پدرشان است. بودجه قوای سهگانه، ارثیه پدری نیست! بعضیها را رها کنی، حتی برای خدای روزیرسان هم کلاس بودجه میگذارند!
آقازادهها از دوبی به زندان اوین میروند. طرف از همان زندان، صفحه یک روزنامه را خالی میبندد. اصحاب فتنه از داخل زندان، نامههای آتشین مینویسند. چندتاییشان سایت خود را به روز میکنند. از همه بدتر، آن یکی که به ده اصلاحات راهش نمیدهند، سراغ کدخدا را میگیرد. سوخت دوچرخه لاجوردی شهید، بنزین نبود. آتش را نمیریخت به دامن اختلافات. مرد خلوت بود و بیریایی. بیادعایی. وصله پیراهنش را خودش میدوخت، بیشمع بیتالمال.
قسم به خون شهیدان لاجوردی و کچویی، من زندان جمهوریاسلامی را حتی از دفتر سران قوا مقدستر میدانم. لاجوردی چک تخلف نمیکشید. کچویی خودش زخم خورده اقتصاد بود. ساده زندگی میکرد. خاوری اول از همه، مدیر اصلاحطلبان بود. کارمندان زندان جمهوریاسلامی بچههای کوی نهجالبلاغهاند. ویلا ندارند هیچکدام در کانادا. در مکتب کمبوجیه بزرگ نشدهاند. کارمندان زندان جمهوریاسلامی کارشان را بلدند. اگر دیگران مشکلات اقتصادی را کم کنند، نیازی به بازدید از زندان اوین نیست. ناله زندانی چک، از زندانبان نیست؛ از بیکاری است. آه زندانی معیشت و فقر، از کچویی و لاجوردی نیست؛ از کسانی است که رجایی نیستند.
مسؤولان اگر جلوی تورم را بگیرند و نرخ ارز را مدیریت کنند، قطعا مشکلات زندانها کمتر خواهد شد. بعضیها تا اصحاب خود، بچههای خود را در زندان میبینند، یاد اوین میکنند اما لاجوردی به فکر همه زندانیان بود. راه اوین نیز از اقتصاد میگذرد. آنکه دلش برای زندانیان میسوزد، لطفا اصلاح کند اوضاع معیشت را که حق با مولای متقیان است؛ «فقر، فساد میآورد».
جمهوریاسلامی آنقدر مقدس هست که تو وقتی میگویی «زندانبان»، من باز هم میگویم «شهید». زندان جمهوریاسلامی مرا یاد دوچرخهای میاندازد که 3 هزار میلیارد تومان نبود قیمتش. نمیدانم 26 بود یا 28 اما خوب میدانم شهید لاجوردی پا به رکاب عدالت بود با یک لباس چند جیب که پر بود از نامههای زندانیان.
لاجوردی خودش را تدارکاتچی نظام میدانست با 300 هزار شهید. نوکر مردم، لاجوردی بود که ماههای آخر خیال نکرد تدارکاتچی بودن، افت کلاس است. لاجوردی در همان ظرف زندانیان غذا میخورد و همان غذای زندان را میخورد! حتی از خانه غذا نمیآورد! چپ چپ نگاه میکرد لاجوردی، اگر میدید خورش غذایش را چربتر ریختهاند. در گوآنتانامو و ابوغریب، به بدن زندانی برق وصل میکنند اما در زندان جمهوریاسلامی سرعت اینترنت خیلی بالا نیست! اوباما در مناظره با رامنی، به صهیونیستهای صاحب ابوغریب و گوآنتانامو آمار میدهد که دوره من 80 درصد ارزش پول ایران کاهش پیدا کرد! حال از کجا باید بازدید شود؟ دفتر بعضیها یا دفتر لاجوردی؟! شیعه را در زندان آلخلیفه، سعودیهای صهیونیست میکشند، در عوض عدهای دنبال تلمبه دوچرخه لاجوردی میگردند! کارمندان زندان جمهوریاسلامی سر برجی حقوق میگیرند که برج عاج نیست. حقوق گرفتن سر برج عار نیست.
روسای قوا خودشان حقوقبگیر خون شهدا هستند. ما را چاره چیست؟ این روزها باید با در زندان صحبت کنیم، بلکه دیوار دفتر رئیس فلان قوه بشنود. بودجه در این دیار، به برکت خون شهیدان بسته میشود. اگر کچویی و لاجوردی نبودند، حضرات از بستن کمربندشان عاجز بودند، چه رسد به بستن بودجه. برخی حتی بودجه را هم گروگان گرفتهاند، کأنه ارث پدرشان است. بودجه قوای سهگانه، ارثیه پدری نیست!
آفرینش
«افزایش مرگ و میرهای قلبی بر اثر مشكلات اجتماعی» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن میخوانید:
آمارها نشان میدهد که سن بروز سکته قلبی نسبت به دهههای قبل رو به کاهش است. اگر در گذشته سکته قلبی بیشتر در سنین 60 سال به بالا اتفاق میافتاد، امروزه بروز آن را به وفور در سنین بین 30 تا 40 سالگی نظاره میکنیم. آمارهای رسمی وزارت بهداشت نشان میدهد بیشترین علت مرگ و میر در کشور بعد از تصادفات، سکتههای قلبی است.
براساس آمار3/39 درصد کل مرگ و میرها ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی و5/19 درصد آن مربوط به سکتههای قلبی است.
در تصدیق این مدعا، وزارت بهداشت چندروز پیش اعلام كرد طی دو ماه پیش تا کنون 6 هزار سکته قلبی به ثبت رسیده است كه آمار بسیار بالایی است.
عواملی همچون استفاده بیش از حد از تلویزیون و اینترنت و كارهای اداری باعث عدم تحرك افراد میشود و این امر باعث بروز مشكلات قلبی در سنین پایین میگردد. به طور مثال در كشور كره و ژاپن كارمندان روزانه از 8 تا 12 ساعت درگیر كار روزانه هستند. اما مسئولان ادارات در روز دو نوبت تایم استراحت و ورزش برای كارمندان در نظر گرفتهاند و آنها را ملزم كردهاند دراین زمان مشخص به فعالیت بدنی بپردازند. این نشان از اهمیت مسولان به سلامت كاركنان و جامعه شان میباشد. در كشورما هم ساعت كار كارمندان كاسته شده، ولی تاثیری در سلامت جامعه ندارد و همچنان شاهد افزایش بیماریهای قلبی در جامعه هستیم.
البته باید یادآور شد مسائلی مانند آلودگی هوا نیز در ابتلا به این بیماریها اثرداشته، عاملی كه در سطح بالا در كشورما یافت میشود و هر روز بایك نوع آن رو به رو هستیم. یا آلودگی دود ماشینها تنفس مردم را تنگ میكند و یا گرد و غباری كه از كشورهای همسایه برایمان سوغات فرستاده میشود. البته این دو عامل قابل پیشگری است، به شرط اینكه این روند افزایش مرگ ومیرهای قلبی مورد توجه بیشتر مسولان قرارگیرد. اما عاملی كه امروزه درصد بالایی از ابتلا به بیماریهای قلبی به خود اختصاص داده، بحث مسائل عصبی و استرس زاست. درصورتی كه فرد به طور مداوم تحت استرس باشد احتمال ابتلای او به بیماریهای قلبی افزایش مییابد. شاید این عامل بیشتر از تغذیه آلودگی هوا گریبان گیرمردم باشد.
عدم امنیت شغلی، وضعیت تهیه مسكن، بالا و پایین شدن ناگهانی اقتصاد دركشور، مشكل گرانی و تورم وبسیاری دیگرمسائل، همگی از عواملی هستند كه باعث افزایش نگرانی و استرس درمیان افراد جامعه میگردد.
شاید به زعم برخی این نوشتار باید در صفحه پزشكی چاپ میشد اما درحقیقت بحث افزایش بیماریهای قلبی در كشور و میزان مرگ و میرهای حاصل از آن صرفاًَ یك موضوع پزشكی نیست كه تنها به دلیل برخی مشكلات فیزیكی ایجاد شود و با یك نسخه پزشك معالجه گردد. امروز عوامل اجتماعی كه باعث برهم ریختگی اعصاب و افزایش استرس در افراد شده، بیشترین تاثیررا در ایجاد این بیماریها دارد.
انتظار میرود تا مسولان محترم این موضوع راجدی بگیرند و ار راستای افزایش امنیت و آرامش در عرصههای مختلف كشور توجه یشتری داشته باشند تا با ایجاد سلامت روانی جامعه موجبات سلامت جسمانی هم فراهم شود.
حمایت
«تجاوز رژیم صهیونیستی به سودان و ضرورت واکنش جهانی» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است كه در آن میخوانید:
اواخر هفته گذشته خبری منتشر شد مبنی بر اینکه 4 هواپیمای رژیم صهیونیستی روز سه شنبه با گذشت از مسیر طولانی، بخشی از صنایع نظامی سودان را مورد بمباران قرار دادهاند. برخی رسانهها خبرهایی را منتشر کردند مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی پذیرفته است که این حمله مسلحانه را در خاک سودان انجام داده است.. همین رسانهها توجیهی را نیز به نقل ازصهیونیستها منعکس کردند و آن اینکه سلاح های کارخانه اسلحه سازی مورد حمله، بعضاً مورد استفاده حماس قرار گرفته یا می گیرد.
این حمله رژیم صهیونیستی به سودان برای بار اول نبود بلکه در سال 2009 نیز یک کاروان خودرو را در شمال سودان مورد هدف قرار داده بود، چنانچه حامی اول رژیم صهیونیستی یعنی آمریکا نیز در سال 1998 کارخانه داروسازی شفا در سودان را بمباران کرد و مدعی شد که تسلیحات شیمیایی در محل مورد حمله تولید می شده حال آنکه وقتی بازرسان سازمان ملل بعد از حمله از محل بازدید کردند اعلام داشتند که آنجا یک کارخانه معمولی داروسازی بوده که آسپرین و داروهای متعارف تولیدمی کرده است.
اقدام اخیر رژیم صهیونیستی آن گونه که اعلام شده علیه یک کارخانه تولید سلاح و مهمات سنتی و متعارف بنام یرموک انجام شده و در مجموع، نشان می دهد که بیش از محل مورد حمله، اصل اقدام مسلحانه تجاوزکارانه و جا انداختن این الگوی رفتاری با عنوان «حمله پیشدستانه» آن هم با تشخیص خود متجاوز، مورد نظر سران رژیم صهیونیستی و حامیان آمریکایی آنها بوده است.
نظر به اهمیت این رویداد جنایتکارانه، نکاتی در یادداشت امروز در این خصوص تقدیم مخاطبان ارجمند می شود، امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای حساسیت های عمومی در قبال بی عدالتی های موجود در صحنه جهانی مفید واقع شود. نکته اول اینکه بار دیگر به خاطر آوریم که برابر منشور ملل متحد، کلیه اعضای سازمان ملل از حاکمیت برابر برخوردارند و هیچ دولتی نباید آنها را مورد تهدید به زور قرار دهد یا از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی آنها استفاده کند. نهادی با عنوان شورای امنیت موظف است هر مورد عمل تجاوز را برابر ماده 39 منشور احراز و سپس برای حفظ یا اعاده صلح اقدامات لازم را معمول دارد.
متأسفانه در روزهای اخیر پس از تجاوز یک رژیم اشغالگر به کشوری مستقل و دارای حاکمیت، نه تنهاشورای امنیت هیچ واکنشی از خود نشان نداده و حتی بیانیه ای مطبوعاتی را منتشر نکرده است بلکه دیگر نهادهای ملل متحد ازجمله دبیرکل سازمان ملل نیز سکوت پیشه کردهاند گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
این رفتار درحالی برای چندمین بار تکرار می شود که گاه برای موضوعات بسیار فرعی تر شاهد واکنش های فوری شورای امنیت یا دبیرکل متحد بوده ایم. بر خلاف بی تحرکی نهادهای ذیربط سازمان ملل، جنبش عدم تعهد واتحادیه عرب بیانیه ای را منتشر کرد و این اقدام اسرائیل را محکوم نمودند و آنرا نقض فاحش اصول حقوق بین الملل دانستند.
البته واکنش رسانه ای دفتر هماهنگی جنبش عدم تعهد جای قدردانی دارد ولی این حد از واکنش قطعا کافی نیست ولازم است جنبش یاد شده واکنشهای مؤثرتری ازجمله مکاتبه با شورای امنیت و تقاضای اقدام مؤثر، تذکر به دبیرکل ملل متحد جهت تحرک بیشتر در دفاع از رعایت منشور ملل متحد، طرح موضوع در مجمع عمومی ملل متحد و اخذ نظر جمعی اعضای سازمان ملل در این خصوص را نیز در دستور کار قرار دهد.
نکته دوم که البته خیلی تلخ است و به نحوی حاکی از عدم کارائی مؤثر حقوق بین الملل در مدیریت بهینه جامعه بین المللی است، این واقعیت می باشد که حمله رژیم صهیونیستی به سودان، بار دیگر نشان داد که در روابط بین المللی اگر دولتها قوی نباشند و جنبه بازدارندگی لازم در مقابل طمع تجاوزگران را در خود ایجاد نکرده باشندهر آن ممکن است مورد تعرض قدرت های زورگو قرار گیرند.
با همین منطق است که برخی تحلیل گران درخصوص حمله اسرائیل به سودان بر این باورند که دولتمردان رژیم صهیونیستی و حامیان آنها چون جرأت حمله به ایران و یا حزب الله لبنان را نداشتهاند با حمله به یک دولت متحد ایران خواستهاند از حیث روانی نزد افکار عمومی جهانی چهره مخوف خود را حفظ کنند تا با تکیه بر همین چهره مخوف و تجاوزگر به حیات خود ادامه دهند و این ذهنیت بی پایه را در سطح جهانی جا بیندازند که چون اسرائیل قدرت زیادی دارد فلذا در مقابل جنایات و زورگویی های این رژیم کاری نمی شود کرد و باید تحمل کرد. نادرستی این ذهنیت را البته قدرت مقاومت جنبش های مبارز فلسطین و جنبش مقاومت لبنان به اثبات رساندهاند و این گونه دست و پا زدنها ثمری برای متجاوزین ندارد.
نکته سوم اینکه رژیم صهیونیستی در روزهای اخیر به جز حمله به کشور سودان، حملاتی را علیه مردم بی گناه غزه نیز از سر گرفته که همین امر با واکنش جنبش مقاومت فلسطین مواجه شده و آنها نیز در مقام دفاع موشک هایی را روانه مناطق اشغالی فلسطین نمودهاند. آسیب پذیری روز افزون رژیم صهیونیستی در قبال اقدامات دفاعی مبارزان فلسطین واقعیتی غیرقابل انکار است.
در چنین وضعیتی، رژیم صهیونیستی برای فرار از آسیب های بیشتر، اقدامات ناجوانمردانه متعددی را در دستور کار قرار داده ازجمله ایجاد حادثه انفجاری در لبنان برای شکل دهی منازعات بین گروه های مختلف لبنانی و دخالت عوامل خارجی در این کشور، توسعه نقش حمایتی مستقیم یا غیر مستقیم از تروریستها در سوریه برای گسترش دامنه منازعات مسلحانه در جهت زمین گیر کردن دولت سوریه و عدم حضور مؤثر این دولت در تقویت جنبش مقاومت ضدصهیونیستی، بهره گیری از برخی سران سازش کار عرب برای ایفای نقش چند چهره به نحوی که هم آنها مدافع فلسطین معرفی شوند و هم به کمک آنها این امکان فراهم باشد که مبارزین و توده مردم ضد صهیونیست را مهار کرد. سفر هفته قبل امیر قطر به غزه شاید از همین منظر بود که با موافقت پشت صحنه صهیونیستها مواجه گردید و الا آنها نزدیکی یک کشتی صلح طلب ایتالیایی به غزه را اخیرا بر نتابیدند و واکنش قهرآمیز داشتند.
جوان
«توبه، تنها راه پیشروی اصلاحطلبان» عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم محمد ودود حیدری است كه در آن میخوانید:
این روزها اصلاحطلبان یا همان تجدیدنظرطلبان خیلی فعال شدهاند یا بهتر است بگوییم تظاهر به فعالیت دارند و به قول بچههای دانشجو اكتیوبازی در میآورند! همانانی كه اهل تجدید نظر هستند در اصول و آرمانها و هر آنچه كه مردم مسلمان و انقلابی ایران زمین به آن اعتقاد دارند.
هنوز مدت زیادی از آتش افروزی این بهاصطلاح اصلاحطلبان در دوران ننگین دولت اصلاحات و فتنهگریهایشان در سالهای ۷۸ و ۸۸ نگذشته و حافظه تاریخی مردم آن قدرها ضعیف نشده است كه حوادث و خیانتهای این به ظاهر روشنفكران دینستیز و انقلاب گریز را نتوانند به خاطر بیاورند.
در روزهای اخیر گاه و بیگاه تعدادی از چهرههای اصلاحطلب كه نمیتوان گفت سودای رئیس شدن بر جمهور را در سر ندارند مصاحبه میكنند و افاضاتی از خود بروز میدهند كهاندكی كه چه عرض كنم بسیار قابل تأمل و دقت است! با واكاوی این قبیل مصاحبهها، هم به وضوح اختلاف نظر میان این نمایندگان خودخوانده جریان اصلاحات مشهود است و هم تلاش عجولانه برای بهرهگیری از فرصت به دست آمده برای ایشان از انتقاد بخشی از اصولگرایان به دولت جناب آقای دكتر احمدینژاد.
با مروری كوتاه بر دوران سیاه اصلاحات به خاطر میآورم كه چگونه احزاب اصلاحطلب و هواداران ایشان متعصبانه از دولت اصلاحات دفاع مینمودند و نه تنها حاضر به پذیرش كوچكترین نقصی در این دولت نبودند بلكه حتی نقد عملكرد دولت را نیز بر نمیتافتند. اینان كه امروز به انتقاد اصولگرایان از دولت خرده میگیرند و آن را راهی برای ملامت اصولگرایان میدانند از این نكته غافلند كه اتفاقاً یكی از تفاوتهای اصلی اصولگرایان با اصلاحطلبان همین آزاداندیشی، حریت، شاخص محوری در اظهارنظرها و رعایت اصول گفتمان انقلاب اسلامی است. اصولگرایان با مبانی برگرفته از ابعاد مختلف گفتمان اصیل انقلاب هیچگاه حاضر به نگاه تعصبآمیز به افراد، هر چند این افراد از همحزبیها و همجهتهای ایشان باشند، نیستند.
اصولگرایان نه تنها در حمایت از آقای دكتر احمدینژاد مغبون و پشیمان نیستند بلكه به بسیاری از عملكردها، تلاشها و خدمات دولتهای نهم و دهم مفتخرند، یعنی همان چیزی كه به هیچوجه اصلاحطلبان در خصوص آن كارنامه درخشان و روشنی ندارند. بدون تردید هر منصف آگاهی اذعان دارد كه مجموعه زحمات شبانهروزی و خدمات ارائه شده در دولت نهم به تنهایی حتی قابل قیاس با دوران ۱۶ ساله قبل از آن نیست.
اصلاحطلبان بر خلاف آنچه امروز ادعای واهی مینمایند نه تیم اقتصادی دارند و نه توانایی اداره كشور در خصوص مباحث عمرانی و خدمات عمومی را، كه اگر از این توانایی برخوردار بودند كارنامه اجرایی و عملكردی دولت اصلاحات اینگونه سیاه خودنمایی نمیكرد؛ دورانی كه مسائل فرعی اولویت اصلی نشان داده میشد و مسئله اصلی معیشتی مردم و عمرانی كشور به دلیل عدم اشراف رئیسجمهور به كناری گذارده شده یا به اطرافیان واگذار گردیده بود.
زمانی كه هر روز از صدقه سر آقایان مسئولان كشور بحرانی داشتیم و روزی نبود كه به مقدسات و اعتقادات ملت در روزنامههای زنجیرهای مورد حمایت دولت اهانتی تازه صورت نگیرد. نان شب مردم گفتمانهای جدید سیاسی پرانده شده از زبان رئیس دولت تعریف میشد و دغدغهای به جز حركت در راستای خواست دشمنان و بدخواهان انقلاب وجود نداشت. به هر حال دیدن چهره این روزهای اصلاح طلبان و شعف ایشان از انتقادهای بخشی از اصولگرایان به دولت دیدنی و همراه با لبخند ملامت است. آری، انتقاد از دولت نیز در برهههایی بیان میشود اما این به هیچ وجه به معنی ندیدن خدمات و خطشكنیها و توانمندیهای دولت نیست. یاد گرفتهایم كه منصف باشیم نه متعصب، شاخص محور باشیم نه حزب محور و آرمانگرا باشیم نه فردگرا.
اینها همه و همه دلایل حمایت از آقای دكتر احمدینژاد و انتقاد همزمان به ایشان است كه اگر این دو كنار هم نباشند باید به نیت حمایتكنندگان و انتقادكنندگان تردید نمود.
در آخر بحث حیف است كه تأكید همیشگی را نیاورم و آن اینكه اصلاح طلبان با خیانتی كه در برابر نظام اسلامی از خود نشان دادهاند هیچ راهی به جز توبه به درگاه الهی و عذرخواهی از مردم شریف ایران اسلامی پیش روی خویش ندارند.
ملت ما
«تبعات حقوقی حمله صهیونیستها به سودان» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمدطاهر كنعانی است كه در آن میخوانید:
حمله روز چهارشنبه رژیم صهیونیستی به سودان اگرچه در گذشته نیز صورت گرفته بود اما نگاهی به ابعاد حقوقی این حمله لزوم اقدام جدی سازمانهای جهانی و حقوقی علیه اقدام اخیر صهیونیستها را یادآور میشود. رژیم صهیونیستی با حمله به یكی از مراكز تسلیحاتی سودان، به بهانه ارسال محمولههای سلاح از خاك سودان برای گروههای مقاومت فلسطین، حاكمیت ملی و تمامیت ارضی سودان را نقض كرده و اقدامی مغایر با قوانین بینالمللی را انجام داده است.
طبق بند 4 ماده 2 منشور ملل متحد هیچ كشوری در روابط بینالملل حق ندارد كه به زور متوسل شود وبه تمامیت ارضی یک کشور تجاوز کند. همچنین برطبق اساسنامه دادگاه كیفری بینالمللی رم تجاوز به یك كشور جرم بینالمللی محسوب میشود. بدینترتیب صهیونیستها در سه سطح استراتژیك، عملیاتی و تاكتیكی مجرم شناخته میشوند و این امری است كه سازمانهای حقوقی جهانی باید آن را مدنظر داشته باشند. از اینرو سازمان ملل باید این حمله را به عنوان تجاوز و تعرض به یكی از كشورهای عضو این سازمان محكوم كند.
اگر این موضوع در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح شود تنها به محكومیت رژیم صهیونیستی منجر میشود و قطعنامههای صادر شده قدرت اجرایی ندارند. اما اگر شورای امنیت این حمله را به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی محسوب كند اقدامات جدیتری علیه این رژیم صورت میگیرد. با این حال نباید این نكته را فراموش كرد كه امریكا به عنوان یكی از همپیمانان رژیم صهیونیستی هرگونه قطعنامه علیه این كشور را وتو خواهد كرد و امیدی به صدور قطعنامههای الزامآور علیه این رژیم وجود ندارد.
اما كشورهای اسلامی عضو سازمان ملل باید محكومیت این حمله را از سوی سازمان ملل و اتخاذ مواضع مستحكم در قبال تجاوز رژیم صهیونیستی به یك كشور مسلمان خواستار شوند. اما بسیار تاسفبرانگیز است كه براساس شواهد و قرائن یكی از كشورهای مسلمان منطقه یعنی مصر یا عربستان در این حمله نقش داشتهاند.
در حمله به سودان حتما باید یكی از دو كشور عرب كه حدفاصل میان فلسطین و سودان هستند، اجازه پرواز به جنگندههای اسرائیلی را بدهند این دو كشور مصر و عربستان هستند اما تاكنون هیچ كدام از این دو كشور واكنشی از خود نشان ندادهاند. اگرچه اجازه پرواز به جنگندههای یك كشور برخلاف قانون نیست اما از این منظر كه یك كشور اسلامی با رژیم صهیونیستی همكاری نظامی داشته است، تاسفبرانگیز و به دور از اصول اخلاقی است.
ابتكار
«توبه فرمایانی که توبه میکنند، اما صدایش را در نمیآورند» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن میخوانید:
«توبه» یکی از فرصتهایی است که در آموزههای دینی مسلمانان به عنوان راهی برای بازگشت و اصلاح خطاهای عمدی و سهوی مطرح میشود. در حقیقت دوربرگردانی است در بزرگراهی برای راننده خطاکاری که قصد اصلاح مسیر خود را دارد. این اصطلاح طلایی چندسالی است که در ادبیات سیاسی یک جناح خاص رایج شده و به فراوانی نقل ونبات استفاده میشود.
پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری خرداد88، جناح سیاسی اصولگرا که خود را پیروز بی رقیب میدان سیاست ایران میدانست در کنار مواضعی مانند، تهمت و تحقیر و سرزنش که نسبت به رقیب زمین خورده خود(اصلاح طلبان) روا میدارد، گاه از در لطف (!) و گاه نیز از سر تفرعن، از آنان میخواهد که «توبه» کنند و به مسیر برگردند تا فرصت حضور در نظام سیاسی را پیدا کنند. این گروه البته چندان که مینماید از سر امر به معروف این کار را نمیکنند.
در امر به معروفی مانند توبه معمولا از بنده خطاکار خواسته میشود که به درگاه خدا توبه کند، اما در این فقره، اصولگرایان اگرچه به نام امر به معروف این کار را میکنند، اما از خطارکاران(!) عرصه سیاست میخواهند تا با آنان همنوا شوند. این توبه فرمایان در حقیقت رفتار ومنش سیاسی خود را ملاک و شاخصی معرفی میکنند که توسل به آن راهی به رستگاری میگشاید.
دو جناح سیاسی ایران چندسال پس از انقلاب شکل گرفت و هر کدام سلوک و روش خاص خود را برای فعالیت سیاسی و نحوه ارتباط با مرم و مسائل کشور برگزیدهاند و در طول سه دهه به صورت رویه ثابت آنان درآمده است. اما در حوادث پس از انتخابات خرداد 88 که اصولگرایان خود را یکه تاز میدان میدانستند و سوار بر خر مراد میراندند، از رقیب پیاده و رنجورشده، می خواهند که همه سلوک و منش سی ساله خود را کنار گذاشته و به مانند آنان عمل کنند. آنان راهی که پس از توبه، به اصلاح طلبان نشان میدهند روش و سلوک سیاسی خودشان است.
نقطهای که در اولین سالهای پس از انقلاب موجب انشعاب و تشکیل دو جناح اصلی کشور شد.
توبه فرمایان اصولگرا در سه سال و چندماه گذشته، روش سیاسی خود را ملاک قرار دادهاند که هرکس از آن تخطی کند، اگر در جناح رقیب باشد«فتنه گر» ش میخوانند و اگر در اردوگاه خودی باشد«منحرف». در این میان خودیهای دیروز هرچه ازآنان بیشتر فاصله بگیرند، به فتنه نزدیک تر میشوند.
در حقیقت خود را شاقولی میدانند که هرکس میخواهد در ایران فعالیت سیاسی کند باید خود را با آنان هماهنگ کند.
آنان خود را از هر خطایی مبرا میدانند و هر اشتباهی که از آنان سربزند، نه تنها تصحیح نمیشود، بلکه تا حد امکان تلاش میشود به مدد رسانههای قدرتمندی که در اختیار دارند، عین صواب معرفی شود. بنگرید به تبلیغات شدیدی که در اولین روزهای پس از انتخابات 88 پیرامون محمود احمدی نژاد سازمان داده بودند.
او را احیاگر گفتمان انقلاب اسلامی وآرمانهای بنیانگذار آن میدانستند؛ مردی از جنس مردم که برای نجات کشور از دست فاسدان و رانت خواران به میدان آمده و در عصر پایان معجرات، «معجزه هزاره سوم» اش خواندند. هرکس مخالف این موضوع میاندیشد در نگاه آنان کوردلی بود که آفتاب را در وسط آسمان ظهر تابستان نمیدید. او را رئیس جمهوری میدانستند که از دل گفتمان اصولگرایی به قدرت رسیده بود. پس همه ابزارهای نظام رادر اختیارش قرار دادند. اهرمهای نظارتی مجلس را از کارانداختند تا مبادا مزاحم برنامههای عدالت محورش شود. مصوبه ساخت یک مدرسه سه کلاسه در روستایی دورافتاده را گاه تصمیمی بزرگ میدانستند که با برخی از پروژههای سدسازی دو رئیس جمهور قبلی برابری میکند.
آنان همه اعتبار سی ساله خود را خرج دولتی کرده بودند که فکر میکردند غنایم بسیاری به اردوگاهشان خواهد آورد. حرفهای منتقدان را به هیچ میانگاشتند و آنان را حسودانی میدانستند که آفتاب را انکار میکنند والبته در همه احوال آنان را به توبه و بازگشت به مسیر خودشان فرا میخواندند.
آرمان
«انتخاباتی متفاوت با انتخاباتهای گذشته» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم ناصر ایمانی است كه در آن میخوانید:
این روزها تلاشهای جریان اصولگرا برای ایجاد وحدت در حالی صورت میگیرد که در مورد انتخابات ریاستجمهوری آینده بدون شک ایجاد وحدت در میان هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا کار سختی است و بعید به نظر میرسد که بتوان کاری کرد که هر کدام از این جناحها یک کاندیدای واحد و یا حتی کاندیداهای کمتری داشته باشند.
در میان جریان اصولگرایی با توجه به انتخابات گذشته و فضای به وجود آمده امکان ایجاد وحدت سختتر شده است و با توجه به فاکتورهای متعددی که در مورد انتخاباتهای ریاستجمهوری وجود دارد امکان منصرف کردن کاندیداها برای حضور در انتخابات تا اندازهای بعید به نظر میرسد. از سوی دیگر در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 نیز ما شاهد چنین وضعیتی بودیم و اصولگرایان در آن زمان نیز همچون امروز نتوانستند به وحدتی در مورد کاندیدای ریاستجمهوری برسند.
به عنوان مثال از طرف شورای هماهنگی علی لاریجانی معرفی شد و چهار کاندیدای دیگر یعنی آقایان قالیباف، رضایی، توکلی و احمدینژاد هرچقدر تلاش برای وحدت کردند موفق نشدند و در نهایت هم ترکیب کاندیداهای انتخابات به آن شکلی که دیده شد صورت گرفت. این روزها در حالی صحبت از ایجاد وحدت میشود که به صورت کلی ایجاد وحدت در انتخاباتهای ریاستجمهوری بسیار سختتر از انتخاباتهای دیگر است.
البته این تشتتی که این روزها در میان اصولگرایان دیده شده در میان اصلاحطلبان نیز در سالهای 84 و 88 دیده شد و در نهایت دو نفر از سوی اصلاحطلبان به صحنه انتخابات آمدند که هیچ یک ادعا نداشتند کاندیدای انحصاری اصلاحطلبان هستند در نتیجه نباید از این نکته غافل ماند که خصلت اصلی انتخاباتهای ریاستجمهوری سخت بودن برقراری وحدت در میان جناحهای سیاسی کشور است. از سوی دیگر در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بدون شک ما شاهد وضعیت ویژهای خواهیم بود که فضای انتخاباتی را با انتخاباتهای گذشته متفاوت خواهد کرد.
یکی از ویژگیهای جدید این انتخابات تعدد کاندیداها برای حضور در صحنه است که بدون شک نمیتوان گفت نماینده کدام جناح سیاسی کشور هستند. از سوی دیگر با توجه به اینکه اصلاحطلبان دارای یکسری مشکلات اصولی هستند بعید است به صورت فعالانه و منسجم وارد عرصه انتخابات شوند و اگر هم وارد این عرصه شوند مشخصا به عنوان نامزد جریان اصولگرا وارد صحنه نخواهند شد.
از سویی اصولگرایان نیز بدون شک کاندیداهای متعددی برای انتخابات ریاستجمهوری معرفی خواهند کرد که بعید به نظر میرسد بتوانیم آنان را متقاعد کنیم که در چارچوب اصولگرایی کنار بکشند و در مورد کاندیدای خاصی وحدت کنند اما آنچه این روزها مشخص است این است که حضور اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم آن هم به صورت منسجم نامعلوم است و اگر هم فردی از طرف آنان بیاید به عنوان کاندیدای انحصاری اصلاحطلبان نخواهد بود. اصولگرایان نیز در مورد یک کاندیدای خاص وحدت نخواهند کرد و انتخابات آتی ریاستجمهوری انتخاباتی متفاوت با سایر انتخاباتها خواهد بود.
دنیای اقتصاد
«آسانی انجام کسب و کار در ایران و فاصله تا مرز» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دكترجعفر خیرخواهان است كه در آن میخوانید:
گزارش امسال بانک جهانی درباره رتبهبندی کشورها بر پایه آسانی کسب و کار، دارای یک سنجه اضافی دیگر نیز هست.
در این سنجه، فاصله هر کشور تا مرز یا نقطه ایدهآل برای انجام کسب وکار محاسبه شده است. یکی از ایرادات وارده به گزارش رتبهبندی کشورها برای آسانی انجام کسبوکار این بود که عملکرد هر کشور را «نسبتبه» عملکرد سایر کشورها میسنجید؛ یعنی تنها جایگاه نسبی هر کشور در محیط کسب و کار به دست میآمد. به این علت اگر در فاصله دو سال، یک کشور میتوانست محیط کسب و کار خود را بهبود بخشد، اما سایر کشورها بهبود به نسبت بیشتری مییافتند رتبه کشور مربوطه بهتر نمیشد و این تلاش و زحمت کشور در آمارهای منتشرشده قابل مشاهده نبود.
پس نیاز به سنجهای احساس میشد که بهبود کیفیت مطلق و نه نسبی محیط مقرراتگذاری کسب و کار را نشان دهد. ایراد مرتبط دیگر این بود که جدای از عدم امکان مشاهده روند بهبود طی زمان، امکان قضاوت درباره میزان شکاف و فاصله بین دو کشور در یک مقطع زمانی خاص هم وجود نداشت؛ چون با رتبهبندی کشورها تنها معلوم میشود که مثلا در سال 2012 ترکیه در رتبه 71 و ایران در رتبه 145 است؛ ولی آیا واقعا به این معنا هست که وضعیت ترکیه دو برابر بهتر از ایران است که البته این گونه نیست.
بنابراین در سالهای گذشته که رتبه ایران در محیط کسب و کار دائما تنزل مییافت مقامات مسوول در این حوزه، اینگونه در مقام پاسخگویی برمیآمدند که ما نیز تلاش خودمان را کرده و محیط کسب و کار را بهبود بخشیدهایم؛ اما چه کنیم که برخی کشورها از ما بیشتر تلاش کردند و در نتیجه توانستند در رتبهبندی از ما جلو بیفتند. با مشاهده سنجه فاصله تا مرز که از امسال منتشر شده است و سالهای گذشته از 2005 تاکنون را هم دربرمیگیرد، میتوان دقیقا فهمید که ایران به صورت واقعی و مطلق چه کارنامهای داشته است.
این سنجه به صورت درصدی حساب میشود و 100 به معنای بالاترین عملکرد مشاهده شده در هر کدام از ریزشاخصها است. پس فاصله هر کشور با مرز در مقیاس از صفر تا صد بیان میشود که صفر به معنای پایینترین عملکرد و 100 هم روی مرز یا نقطه ایدهآل و کاملا مطلوب محسوب میشود. برای مثال کشوری که امتیاز 75 درصد را برای سال 2011 به دست آورده باشد، به این معنا است که 25 درصد از مرزی که با توجه به بهترین عملکرد در بین همه کشورها ساخته شده است، فاصله دارد و اگر در سال 2012 امتیاز این کشور به 80 درصد رسیده باشد، به طور قطع یعنی محیط کسبوکار آن بهبود یافته است. به این ترتیب سنجه فاصله تا مرز تکمیلکننده رتبهبندی آسانی انجام کسبوکار است که کشورها را با یکدیگر در یک نقطه از زمان مقایسه میکند.
با این سنجه مشخص میشود که در سال جاری فاصله ایران از مرز و نقطه ایدهآل 45 درصد است؛ در حالی که فاصله ترکیه 5/35 درصد است یعنی وضعیت ترکیه نزدیک به 10 درصد و نه دو برابر بهتر از ایران است. وضعیت ایران و فاصله تا مرز از سال ابتدایی 2005 که آمارهای مذکور محاسبه شده تا سال جاری در جدول آمده است. به این ترتیب مشخص میشود در یکسال گذشته که از تابستان پارسال تا تابستان امسال را دربرمیگیرد، محیط کسبوکار در ایران به میزان یک درصد بهبود پیدا کرده و شکاف ما با نقطه ایدهآل از 46 به 45 درصد کاهش یافته است. یا اینکه میتوان فهمید در یکسال قبل از آن محیط کسبوکار 2/0 درصد افت داشته است و از 2/54 درصد به 54 رسیده است.
نکته مهم دیگر اینکه اگر چه کشور ایران در بین 185 کشور جهان رتبه 145 را دارد؛ یعنی در پلکانهای نسبتا پایین محیط کسبوکار قرار میگیرد، اما به صورت مطلق که نگاه شود وضعیت ایران از کشور میانه هم بهتر است. پس اگرچه رتبه دریافتی ما (145) از میانگین کشورها که 92 باشد فاصله زیادی دارد، اما فاصله از مرز ایدهآل کمتر از 50 درصد است (دقیقا 45 درصد با مرز ایدهآل فاصله داریم).