گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
سرمقاله روزنامههای صبح امروز به مهمترین مسائل داخلی و بین المللی اختصاص داشت.
كیهان
«برای فروش نیست!» عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم حسین شریعتمداری است كه در آن میخوانید:
1- میگویند در گذشتههای نه چندان دور، یكی از روستائیان، الاغ خود را به بازار مال فروشان آورده و جار میزد كه قصد فروش آن را دارد. الاغ چموش اما، هریك از مشتریان را كه از روبرو میآمد، گاز میگرفت و اگر خریدار از پشت میآمد با لگد الاغ روبرو میشد و میگریخت. جماعتی كه شاهد ماجرا بودند به روستایی گفتند؛ افسار الاغت را بگیر و برگرد، هیچكس این الاغ چموش را نمیخرد. روستایی در جواب گفت؛ الاغ را برای فروش نیاورده ام! فقط میخواستم همه مردم بدانند كه من از دست این حیوان چه میكشم، تا اگر یك روز شنیدند كه او را به قصد كشت زده و شرش را از سر مردم كوتاه كرده ام به دفاع از او كمپین حمایت از حقوق حیوانات تشكیل ندهند و كمیته مربوطه در سازمان ملل متحد در اعتراض به سقط شدن این حیوان چموش، قطعنامه صادر نكند!
2- «موشه دایان» یكی از معروف ترین فرماندهان نظامی رژیم اشغالگر قدس بود. او در جریان اشغال فلسطین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم این سرزمین نقش موثری داشت و بعدها به فرماندهی كل ارتش رژیم صهیونیستی رسید و با سفارش اكید و مشترك دولت وقت انگلیس و لابی صهیونیستها در آمریكا به وزارت جنگ اسرائیل منصوب شد. او به خونریزی و جنایت و مخصوصا قتل عام زنان و كودكان فلسطینی شهرت داشت. روزنامه اكسپرسیون فرانسه در شماره 12 اكتبر 2012 خود - 21 مهرماه91- به نقل از مقامات رژیم صهیونیستی نوشت؛ «ژنرال موشه دایان معتقد بود كه سران اسرائیل باید روشی را در پیش بگیرند كه دیگران از آنها تلقی یك «سگ هار» را داشته باشند»! سگی كه بی ملاحظه به هر كه بخواهد حمله میكند و گاز میگیرد و میكشد! گفتنی است موشه دایان در جریان جنگ جهانی دوم بر اثر اصابت گلوله چشم چپ خود را از دست داده بود ولی تا پایان عمر1981(1360) یك چشم بند سیاه به چشم داشت و حاضر به استفاده از چشم مصنوعی و یا عینك دودی نبود و گفته میشد موشه دایان براساس همان دیدگاه یاد شده اصرار داشته است كه چهره مخوفی داشته باشد!
2 ماه قبل- 26مهرماه 91 (17اكتبر2012) رادیو فردا كه از سوی سازمان «سیا» و برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران راهاندازی شده است، تهدیدهای اسرائیل علیه ایران را تبلیغاتی و بدون پشتوانه و توان عملیاتی دانسته و گفت؛ دولت اسرائیل در مقابل ایران به سیاست «من دیوانه شده ام، بیایید مرا زنجیر كنید»! متوسل شده است تا جامعه جهانی را از احتمال حمله نظامی خود به تاسیسات هستهای ایران بترساند!
3- بعد از حمله اخیر اسرائیل به غزه، اگرچه مقامات آمریكایی و اروپایی از جمله باراك اوباما رئیس جمهور آمریكا، دیوید كامرون نخست وزیر انگلیس، اولاند رئیس جمهور فرانسه، كاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، حمله اسرائیل به غزه را «حق طبیعی»! رژیم اشغالگر قدس برای قلع و قمع حماس دانستند ولی بسیاری از ناظران و صاحب نظران غربی، براین باورند كه اسرائیل با این اقدام نسنجیده در دام خطرناكی گرفتار شده است، چرا كه اسرائیل تجربه دو شكست سخت و پی در پی در جنگ 33 روزه سال 2006 با حزب الله لبنان و جنگ 22 روزه سال 2008 با حماس را در كارنامه خود دارد. اسرائیل در سال 2008 در حالی به غزه حمله كرد و با شكست روبرو شد كه از 18 ماه قبل از حمله، منطقه كم دامنه غزه در محاصره كامل غذایی، دارویی، برق، گاز و آب بود. رژیم مبارك به نمایندگی از اسرائیل، گذرگاه رفح را بسته بود و حتی اجازه ارسال غذا و دارو به مردم غزه را نمیداد. در آن هنگام پیروزی اسرائیل قطعی به نظر میرسید ولی آن حمله وحشیانه با شكست سختی روبرو شد تا آنجا كه «كمیته وینوگراد» ارتش اسرائیل را به ناتوانی و ژنرال زئیف شف- استراتژیست معروف اسرائیلی- نظامیان رژیم صهیونیستی را به شدت ملامت كرده و گفت سربازان اسرائیلی برای حمله به افراد غیرمسلح در پیاده روها تربیت شدهاند!...
امروزه اما، تمامی شرایط به نفع مقاومت و به زیان رژیم صهیونیستی رقم خورده است. متحدان سینه چاك و جنایتكار اسرائیل در منطقه با انقلابهای اسلامی حذف شدهاند و كشورهای اسلامی آزاد شده به جبهه مقاومت پیوند خوردهاند. توان نظامی و مخصوصا موشكی حماس در مقایسه با سال 2008 چند برابر شده است ضمن آن كه امروزه از موشكهای جدید با برد دهها- و بعدها شاید معلوم شود كه صدها- كیلومتر برخوردار است. ملتهای مسلمان منطقه برای رودررویی مستقیم با نظامیان كودك كش اسرائیل لحظه شماری میكنند و به قول ژنرال پترائوس -فرمانده نظامی اسبق آمریكا در منطقه و رئیس سابق سازمان سیا كه اخیرا بعد از رسوایی كثیف جنسی ناچار به كناره گیری شد- «آمریكا دیگر در منطقه، غریبه تلقی میشود و مردم از نگاه ایران به ما و متحدان ما مینگرند». بنابراین از هم اكنون میتوان نتیجه گرفت اسرائیل با یك محاسبه غلط- كه باید آن را لطف خدای سبحان و مصداق كلام حضرت سجاد(ع) دانست- با پای خود به مهلكه آمده است.
4- دیروز، شبكه خبری و رادیو تلویزیونی اروپایی و فراگیر «یورونیوز» در گزارشی از قول پاسكال یونیفاس مدیرموسسه روابط بین المللی در پاریس، احتمال داده بود كه حمله اخیر رژیم صهیونیستی به غزه برای اسرائیل پایانی نظیر جنگ 22 روزه سال 2008 داشته باشد و آورده بود «سناریوی اسرائیل جنگ گسترده نیست. آنها میدانند كه در اینصورت بیش از همیشه حمایت جامعه جهانی را از دست خواهند داد، در حال حاضر، هدف اسرائیل برجسته كردن نقش ایران به عنوان دشمن شماره یك و خطر اصلی در منطقه است». پاسكال یونیفاس در ادامه میگوید «شرایط كنونی برای اسرائیل خطرناكتر از سال 2008 است. حماس نسبت به گذشته مسلح تر شده و تسلیحات پیچیدهای در اختیار دارد- اشاره به سرنگونی جنگنده F16، موشك باران تل آویو، شلیك به ناو اسرائیل در مدیترانه و... - حماس میتواند تانكهای اسرائیل را از دور و بدون آن كه افسر تانك متوجه جهت شلیك باشد، منهدم كند و... در نتیجه حمله نظامی به غزه یك دام برای اسرائیل است كه علاوه بر پایانی تلخ تر- شما بخوانید شیرین تر- از حمله 2008، افكار عمومی جهانیان را نیز علیه اسرائیل برمی انگیزد».
5- اگر در چند دهه گذشته رژیم كودك كش اسرائیل میتوانست به قول موشه دایان، برای ترساندن این و آن، از خود تصویر یك «سگ هار» را به نمایش بگذارد، امروزه با موج فراگیر بیداری اسلامی كه از انقلاب اسلامی در ایران الگو گرفته است، این «سگ هار» فقط پارس میكند بی آن كه كسی را بترساند تا آنجا كه وقتی نتانیاهو ادای همان سگ هار را درمی آورد، با تمسخر ارگان سازمان «سیا» روبرو میشود.
سال گذشته 16 مركز اطلاعاتی و امنیتی آمریكا با صدور بیانیهای چندده صفحهای اسرائیل را بزرگترین خطر برای امنیت ملی آمریكا معرفی كردند. اقدامی كه در آمریكا نه فقط سابقه نداشت بلكه به شدت دور از انتظار تلقی میشد و رسانههای آمریكایی این اقدام را پاسخی به اعتراض مردم آمریكا در تظاهرات گسترده موسوم به جنبش ضد وال استریت، تفسیر كردند. جنبشی كه ضدیت با اسرائیل، مخالفت با نظام سرمایه داری و جلوگیری از هزینه كردن پول مالیات دهندگان آمریكایی و اروپایی برای رژیم صهیونیستی، شعار و خواستههای بارها اعلام شده آن است.
6- چه كسی و كدام دست پنهان، اسرائیل را به مهلكه اخیر - یا به قول یورونیوز به این دام خطرناك- كشانده است؟ و آیا همه شواهد و قرائن حكایت از آن ندارند كه این سگ هار- به قول موشه دایان- و الاغ چموش - به گفته آن روستایی در صدر این یادداشت- با حمله اخیر به غزه، برای دیر باورترین اذهان مردم دنیا نیز كمترین تردیدی باقی نگذاشته است كه مرگ تنها راه پاك كردن جغرافیای سیاسی منطقه از این رژیم كودك كش است؟! مخصوصا آن كه امروزه ملتهای مسلمان برای مقابله رودررو و انتقام از این جرثومههای فساد و تباهی لحظه شماری میكنند.
خراسان
«گفتگوی ملی در تهران فصلی تازه در بحران سوریه» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم هادی محمدی است كه در آن میخوانید:
حدود 21ماه از آغاز ناآرامیها در سوریه میگذرد و کلاف بحران در این کشور پیچیده تر از گذشته به نظر میرسد. جدای از حمایتهای تسلیحاتی برخی کشورها از مخالفان دولت سوریه که بدون شک نقشی اساسی در روند تخریب تحرکات دیپلماتیک برای حل این بحران داشته است این سوال باقی است که اصولا چرا این نشستها به نتیجهای قابل قبول برای حل این بحران منتهی نشده است.
از نشست استانبول که خروجی اش تشکیل شورای ملی سوریه به تقلید از انقلابیون لیبی بود تا کنفرانس ژنو با حضور قدرتهای بین المللی و منطقهای منهای ایران که حاصلش اجماع بر تشکیل دولت انتقالی شد و این آخرین جلسه در دوحه قطر که در آن ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه اعلام موجودیت کرد از نقاط ضعف بسیاری برخوردار بودند که این نقاط ضعف عامل شکست آنها بوده و هست. یکی از این عوامل عدم حضور ایران به عنوان پرنفوذ ترین کشور بر دولت سوریه در ژنو بود که حتی باعث درگیری لفظی کوفی عنان با هیلاری کلینتون و آغاز روند کناره گیری عنان از نمایندگی سازمان ملل و اتحادیه عرب در امور سوریه شد. در نشستهای استانبول نیز شوراهایی از مخالفین تشکیل شدند که به دلیل نداشتن پایگاه مردمی در داخل سوریه عملا به محلی برای هدررفت پولهای ارسالی و بادآورده تبدیل شدند تا آنجا که حتی آمریکاییها هم از اجلاس دوحه به عنوان آخرین فرصت برای مخالفان اسد در هماهنگ شدن و برنامه داشتن برای دریافت کمکهای این کشور یادکردند.
اجلاس دوحه بنا برتحلیل برخی تحلیل گران میتواند گام مهمی در راستای متشکل کردن مخالفان دولت سوریه باشد. وقتی تحولات سوریه با تحولات کشورهای دیگر نظیر تونس، مصر و یمن مقایسه شود در مییابیم که دو مسئله مانع از پیروزی سریع مخالفین شد؛ یکی انسجام نیروهای نظامی بشار اسد و دیگری اختلافات نیروهای مخالف او.
نشست دوحه تا کنون توافقاتی روی کاغذ بوده است و بنا به تجربه گذشته و مواضع برخی گروههای حاضر در این نشست که با فشار و اکراه حاضر به پذیرش این توافق شدهاند علامت سوالهای جدی برای به نتیجه رسیدن را درمقابل خود میبیند. در عین حال نفس این نشست به معنی گسترده تر شدن بحران سوریه است. نشستی که مانند دیگر نشستهای قبلی جای طرف مقابل خالی بود و حتی گروههای حاضر رانیز نمیتوان نماینده تمام گرو ههای مخالف دولت اسد دانست.
آنچه امروز قرار است در تهران با عنوان نشست گفت وگوهای ملی سوریه برگزار شود دارای ویژگیهایی است که کمتر در نشستهای قبلی که درباره بحران سوریه برگزار شده است به چشم خورده یا اصلا وجود نداشته است، حضور دوطرف دعوا و همچنین نمایندگان سایر طوایف، اقوام و اقشار سوریه است. به جز نمایندگان دولت سوریه حدود 200 نفر از شخصیتهای مخالف دولت با پایگاههای مختلف اجتماعی و سیاسی در این نشست حضور دارند شخصیتهایی که به گفته مسئولان برگزار کننده اگرچه چندان شناخته شده و رسانهای نیستند اما پایگاه مردمی خوبی در سوریه داشته و به طور مشخص خواستار حل بحران سوریه از راهکار سیاسی میباشند. هرچند این مسئله باید در صحنه عمل مشخص شود.
جمهوری اسلامی پس از حرکت مرداد ماه خود در مساله سوریه با عنوان نشست دوستان سوریه در جهت نفی خشونت، که نمایندگان دولت این کشور از جمله آقای علی حیدر وزیر آشتی ملی سوریه و نمایندگان 30کشور که روابط خوبی با سوریه دارند را به تهران کشاند نشست امروز در تهران را تدارک دیده است. ابتکار امروز گفتگوی ملی سوریه در تهران میتواند سرفصلی تازه برای میدان داری جمهوری اسلامی در میانه عرصه تحرکات بین المللی حل و فصل بحران سوریه باشد.
حضور نمایندگان اقوام و گروههای مختلف مردمی سوری علاوه بر بخشی از معارضین (که البته گروههای مسلح را شامل نمیشود) در این اجلاس میتواند فرآیند صلح را از یک میدان محدود جنگی و از فاز نظامی به کل ساختار ملی و اجتماعی - فرهنگی سوریه بسط داده و از تواناییهای گروهها و قبایل برای پایان دادن به خشونتها استفاده کند. تجربیات ایران درکمک به تشکیل لویی جرگه افغانستان یا شورای ملی عراق اگرچه با موفقیت صددرصدی همراه نبود اما تلاش کشورمان سبب شد تا حدود زیادی از خشونتها در این دوکشور کاسته شده و زمینه برای تشکیل ساختارهای دموکراتیک قدرت فراهم شود. در سوریه فعلی نیز اگر آن چنان که در طرح 6مادهای جمهوری اسلامی آمده، این گفتگوها بتواند به پایهای برای توقف خشونتها و ادامه همکاریها و گفتگوهای مسالمت آمیز آتی بدل شود، میتواند در تشکیل نهادهای سیاسی بعدی کمک شایان توجهی باشد. طرح 6 مادهای ایران شامل آتش بس، گفت وگوهای ملی(مرحله فعلی)، تشکیل دولت موقت، برگزاری انتخابات مجلس با نظارت سازمان ملل و تشکیل مجلس، تشکیل دولت انتقالی و نهایتا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری با هماهنگی ونظارت سازمان ملل میباشد. در این طرح در عین حال تاکید شده است بشار اسد به عنوان رئیس جمهور قانونی برای حفظ ساختار و جلو گیری از فروپاشی اجتماعی در سوریه همچنان تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت و هماهنگی سازمان ملل باید در قدرت حضور داشته باشد.
تردیدی نیست که سوریه یکی از راهبردی ترین مناطق خاورمیانه به شمار میرود که تسلط و نفوذ بر آن میتواند در بسیاری جهات کمک حال سیاستهای هر کشور پرنفوذ در این منطقه باشد. قطعا یکی از دلایل اصلی برخی کشورهای همسایه سوریه یا منطقه و یا حتی قدرتهای فرامنطقهای برای آتش افروزی و فتنه گری در سوریه هم همین موقعیت راهبردی است؛ هرچند نباید از یاد برد که این موقعیت حساس به شمشیری دو لبه تبدیل شده که بی ثباتی و ناامنی در آن به سرعت منافع و امنیت سایر کشورهای دور و نزدیک را نیز تحت الشعاع قرار میدهد. اجلاس تهران اگر با موفقیتی در بازکردن راه گفتگو میان گروههای سوری و گامی در جهت کاهش درگیریها باشد، میتواند هدیه خوبی برای بسیاری از کشورهای وارد شده در بحران سوریه به شمار آید، حتی برای آنهایی که خارج از معیارهای عقلانی با ارسال اسلحه و پول به گروههای مخالف ناامنی را بیشتر میکنند یا آنهایی که وارد معرکه شدهاند و اینک نه راه به جلو دارند و نه عقب و بیشتر منتظر بهانهای برای خروج از این معرکه هستند.
امید میرود نشست امروز تحت عنوان گفت وگوی ملی سوریه که با شعار "خشونت نه، مردم سالاری آری" برگزار میشود بتواند نه به عنوان یک معجزه بلکه به عنوان یک فصل تازه در مسیر حل سیاسی بحران سوریه اقدامی اثرگذار و مثبت باشد هرچند این امید واری علامت سوالهای جدی در مقابل خود میبیند. این که وزن و جایگاه واقعی گرو ههای حاضر در این نشست تا چه حددر کنترل بحران سوریه موثر واقع شود با اما و اگرهایی روبرو است و باید در صحنه عمل سنجیده شود و مهم تر از آن مشکل فعلی در سوریه نه اعتراضهای مدنی(مردم و گروههای سیاسی) بلکه گروههای مسلحی هستند که با برخی حمایتهای خارجی امنیت در سوریه را به مخاطره افکندهاند حال سوال این است که این نشست و گروههای حاضر در آن تا چه حد در تضعیف جایگاه این معارضان مسلح و بازگرداندن آرامش به سوریه میتواند نقش ایفا کند.
ملت ما
«صهیونیستها و گدایی آتشبس» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم مسعود اسداللهی است که در آن میخوانید:
جنگ جدیدی كه در غزه توسط نتانیاهو به راه افتاده و با شهادت احمد الجعبری، فرمانده گردانهای قسام بسیار اوج گرفت در واقع با هدف انتخاباتی از طرف نتانیاهو صورت گرفته است. در زمان مبارزات انتخاباتی امریكا، نتانیاهو به اشتباه با صراحت از میت رامنی حمایت كرد اما نتایج انتخابات برعكس بود و اوباما برنده انتخابات بود. به همین خاطر وضع روابط شخصی نتانیاهو با دولت اوباما مشكل پیدا كرد و در نهایت به ضرر نتانیاهو تمام شد. قبل از برگزاری انتخابات امریكا، نتانیاهو با توجه به تحلیلش از انتخابات امریكا اعلام كرد كه در اسرائیل نیز انتخابات زودهنگام برگزار میشود و این تصور را داشت كه با پیروزی رامنی او هم بهراحتی میتواند در انتخابات اسرائیل برنده شود.
اما نتایج انتخابات برخلاف پیشبینی نتانیاهو بود و انتقادهای بسیار تندی را در محافل رسانهای اسرائیل برای او به دنبال داشت. نتانیاهو احساس میكرد برای جبران این اشتباه باید پیروزی بزرگ نظامی به دست آورد تا بتواند هم اشتباه خود را تحتالشعاع قرار دهد و هم پیروزی خود در انتخابات بعدی را تضمین كند با این هدف نتانیاهو حملات را به نوار غزه آغاز كرد. پیش از این نیز شاهد نمونههای این ترفند از سوی دیگران نیز بودیم.
در سال 1996 هم شیمون پرز دقیقا با هدف انتخاباتی جنگ 16 روزه علیه لبنان را شروع كرد كه البته جنگ به ضرر او تمام شد و انتخابات را از دست داد. متاسفانه در اسرائیل این نوع سوءاستفاده از ابزار جنگ برای پیروزی انتخاباتی وجود دارد. در جامعه اسرائیل گرایشهای تند راست افراطی رشد كرده است و بنابراین هر كس بتواند مواضع تندتری بگیرد و جنایتهای هولناكتری را انجام دهد، طرفداران بیشتری پیدا میكند. اما اسرائیلیها در جنگ اخیر غافلگیر شدند و مشخص شد كه اطلاعات دقیقی از حجم توانایی موشكی گروههای مقاومت بهویژه حماس نداشتند.
اسرائیلیها فكر میكردند كه فلسطینیها در وضع جنگ 22 روزه سال 2009 قرار دارند، بنابراین با خیال راحت جنگ را شروع كردند. اما اطلاع نداشتند كه در طی چهار سال اخیر حماس و بقیه گروههای مقاومت توانستهاند با كمكهای منطقهای، قدرتهای تسلیحاتی و حتی اطلاعاتی خود را بالا ببرند.
بنابراین حمله گروههای فلسطینی به بیتالمقدس و تلآویو، اسرائیلیها را در بهت و حیرت فرو برده است و آنها را در مرحله گدایی آتشبس قرار داده است. صهیونیستها از تمام كشورهای منطقهای و غربی خواستهاند كه با روشهای مختلف به حماس فشار آورند تا حماس آتشبس را بپذیرد. این امر نشان میدهد كه نتایج جنگ به نفع آنها نبوده است. بنابراین نتیجه این درگیریها به توان حماس در برابر دو موضوع برمیگردد:
1. توان حماس در ادامه جنگ 2. توان حماس در برابر فشارهای كشورهای عربی برای آتشبس. تاكنون حماسیها در برابر این فشارها مقاومت كردهاند، باید دید آیا آنها میتوانند در برابر فشار كشورهای عربی بهویژه دولتهای جدیدی كه براثر انقلاب بر سر كار آمدهاند مقاومت كنند. این دولتهای جدیدالتاسیس اكثرا اخوانی هستند و با توجه به اینكه حماس ریشه در اخوانالمسلمین دارد، شاید پاسخ منفی دادن به این دولتها برای حماس دشوار باشد. اما اگر حماسیها بتوانند مقاومت كنند، روزهای سختی در انتظار اسرائیلیها خواهد بود. مگر آنكه توان نظامی حماس كاهش پیدا كند و مجبور به آتشبس شود.
جمهوری اسلامی
«ضرورت پرهیز از شعارهای اقتصادی نادرست» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید:
مجادلات اخیر میان مدیران دولتی و برخی افراد شناخته شده عرصه سیاسی در مورد ضرورت پرداخت مبالغ بیشتری در قالب یارانه نقدی به اقشار مختلف جامعه، بیش از آنكه جنبه كارشناسی و اقتصادی داشته باشد، رنگ و بوی تبلیغات سیاسی و انتخاباتی دارد.
این گمانه، زمانی بیشتر تقویت میشود كه گویندگان و مبلغان تئوری افزایش مبلغ یارانه نقدی را در ظرف زمانی و مكانی امروز كشور مورد تحلیل قرار دهیم و سابقه اظهاراتشان را نیز در نظر بگیریم. متأسفانه نگریستن از این زاویه ما را به نتایج خوبی نمیرساند و بیش از پیش مؤید این واقعیت است كه اصرار بر بالا رفتن مقدار حمایتهای مالی مستقیم در قالب پرداخت پول به مردم آن هم در همسایگی زمانی انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، ناظر بر تبلیغات سیاسی است نه برخاسته از دغدغههای كارشناسی چه از زبان رئیس دولت دهم بیان شود و چه از زبان نامزد همیشه در صحنه دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوری دو دهه اخیر.
در عین حال، توجه به چند نكته در مورد چرایی تأكید افراد سیاسی بر افزایش مبلغ یارانه نقدی یا گسترش شیوه پرداختهای نقدی به مردم در قالبها و با عناوین مختلف حائز اهمیت است و نباید از آنها غافل شد.
نخستین نكته را باید در پاسخ این پرسش مطرح كرد كه چرا سیاستمداران كنونی ایران یا حداقل برخی از آن دسته سیاسیونی كه به دنبال جلب آراء مردم هستند، پرداخت كمكهای مالی به اقشار مختلف جامعه را همچنان جذاب و رأیآور میدانند، آن هم سهل الوصولترین شیوه این كمك رسانیها را كه پرداخت نقدی است؟
به این پرسش از دو منظر میتوان پاسخ داد؛ یكی درك نادرستی كه در برخی اهالی سیاست نسبت به كاركرد و جایگاه پول در اقتصاد دارند و پاسخ دوم اینكه پرداخت پول به جامعه دارای تأثیراتی است كه برای این افراد از اهمیت زیادی برخوردار است.
واقعیت این است كه مرور بسیاری از سیاستهای اقتصادی و اجتماعی اجرا شده طی سه دهه گذشته گویای این مسئله است كه در اغلب مواقع درك صحیحی از نقش و كاركرد پول در اقتصاد ایران وجود نداشته است و متأسفانه همچنان نیز ندارد.
اصول اقتصادی تا به حال بارها به اثبات رساندهاند كه تزریق بیمحابا و بدون قاعده پول همواره مشكل ساز بوده است و زمینه ساز مشكلات فراوانی خواهد بود اما طی سه دهه اخیر و خصوصاً سالهای میانی دهه 80 دولتها بدون توجه به این اصول اثبات شده و غیرقابل خدشه، راه حل بسیاری از مشكلات یا تحقق بسیاری از وعدههای خود را در چاپ و تزریق بیشتر و بیشتر پول تصور كردهاند؛ تصوری كه با كمال تأسف امروز و با آشكار شدن نتایج آن، نادرستی و زیان بار بودن آن مجدداً به اثبات رسیده است.
نكته دردآور در این ماجرا این است كه با وجود مشخص بودن ریشههای مشكلات فعلی كه بیتردید بخشی از آنها در تزریق نقدینگی به شكلهای مختلف خصوصاً یارانه نقدی قابل ردیابی است، برخی همچنان از ضرورت تزریق پول بیشتر سخن میگویند و مخالفان این تصمیم را نیز با عتاب و خطاب نوازش میكنند كه این افراد اجازه پرداخت پول را به مردم نمیدهند، غافل از اینكه بخش عمدهای از مشكلات فعلی اقتصاد ایران خود معلول پرداخت پول در گذشته به مردم و تزریق نقدینگی خارج از قاعده به جامعه است.
این نكته نیز نباید مورد غفلت قرار بگیرد كه جذابیت تزریق پول به جامعه در شرایطی افزایش مییابد كه عموم مردم شاهد عدم تعادلهای بزرگی میان هزینهها و درآمدهایشان باشند؛ در چنین شرایطی طبیعی است كه اقشار كم درآمد جامعه كه فاصله میان درآمدها و هزینه هایشان بیش از سایر افراد است، به این تصور كه دریافت پول بیشتر از دولت در هر قالب و به هر عنوانی میتواند بخشی از این فاصله را پر كند، جذب شعارهایی از این قبیل میشوند كه مبلغ یارانه نقدی باید افزایش یابد. نكته این نیست كه میزان یارانه پرداختی در شرایط فعلی تكافوی هزینههای افزایش یافته را میكند بلكه سخن در این است كه بخشی از شكاف میان هزینهها و درآمدها خود ناشی از تزریق نقدینگی به جامعه و محرومیت بخش تولید از نقدینگی است.
با توجه به این واقعیت، طبیعی است كه افزایش مجدد مبلغ پرداختهای نقدی به بیشتر شدن این فاصلهها كمك میكند، امری كه قطعاً مطلوب هیچ كس نیست.
رسالت
«شأن رسانه ملی جامِ جم جور نیست» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است كه در آن میخوانید:
قسمت اول این نقد نسبت به تنقید و تنقیح كلیات طرح یك شوری اداره صدا و سیما بهصورت مفصل پرداخته شد. رسانه ملی در طی 30 سال گذشته هم قانون اداره و هم قانون خط مشی اصول برنامهها داشته و هم قانون اساسنامه به ترتیب مصوب سالهای 59 و 61 و 62 مجلس شورای اسلامی و هم قانون نحوه اجرای اصل 175 در بخش نظارت كه مصوب سال 70 مجمع تشخیص مصلحت نظام را داشته است.
اینكه مدیریتهای 30 ساله رسانه ملی به مُّر این قوانین عمل كردهاند یا نه را باید اول از اركان مسئول سازمان پرسید و دوم از دستگاههای نظارتی مسئول بر حسن اجرای قوانین اعم از بازرس قانونی سازمان صدا و سیما كه به موجب ماده 138 قانون محاسبات عمومی در حكم یك شركت دولتی آنهم از نوع زیانده محسوب میشود و یا دیگر مراجع نظارتی باید پرسید و بعد قضاوت كرد. اما اگر عملكرد موید عدم رعایت قوانین ومقررات لازم الاتباعی باشد كه در این 30 سال رعایت نشده ورود به جزئیات طرح یك شوری مذكور و تولید انبوه 40 ماده و 7 تبصره و 73 بند جدید در اجرا به همان سرنوشتی تبدیل خواهد شد كه صد و اندی ماده و تبصره و بندی كه از سال 59 تاكنون رعایت نشده و در ماده 40 طرح جدید نسخه ملغی الاثر اعلام شده تبدیل خواهند شد.
پس چه باید كرد؟ چاره كار برای اداره امور صدا و سیما ملغی الاثر كردن همه قوانین و مقررات موضوعه است یا احیا، الحاق و اصلاح قوانین اجرا شده یا اجرا نشده! كدامیك؟ پیشنهاد دهندگان طرح به كدام ماده از قانون اداره و كدام تبصره از قانون اساسنامه 30 ساله رسانه ملی ایراد دارند كه آن را قابل اصلاح نمیدانند كه كل قانون اداره و كل قانون اساسنامه سازمان را ملغی الاثر كرده و یك قانون جدید را ارائه كردهاند؟ با این مقدمه به سراغ جزئیات طرح یك شوری فوق میرویم. توجه به مراتب زیر موید ایرادات اساسی وارد به جزئیات این طرح است.
1- جزئیات طرح در 6 فصل و 40 ماده شامل احكام و موضوعاتی است كه در هیچیك از آنها، اركان سازمان مشخص نیستند. اداره بنگاه عظیمی كه هر سال كم و بیش 6000 میلیارد ریال زیان عملكرد دارد و چند ده برابر آن گردش مالی، بدون داشتن اركان مسئول، چگونه اداره خواهد شد؟
2- در جای جای مواد بندها و تبصرههای این طرح نام مقام معظم رهبری و دفتر معظم له آمده است كه مشخصا میتوان به مواد 1 و 5 و 9 و بند 2 و 8 ماده 12 و ماده 21 و 23 طرح اشاره كرد و اشاره چندین و چندباره به نام مقام معظم رهبری این تصور را متبادر به ذهن میكند كه گویا این مقام معظم رهبری است كه سازمان را اداره میكند نه مدیران ومسئولین سازمان!
3- این تصور عام نادرست، به یقین مسئولین رسانه ملی و به باور برخی از دستگاههای نظارتی تبدیل شده است كه سازمان از جمله دستگاههایی است كه مستقیما زیر نظر رهبری اداره میشود به همین دلیل سازمان از جمله مستثنیات ماده 117 قانون مدیریت خدمات كشوری تصور شده و مقررات این قانون در امور استخدامی سازمان رعایت نشده است.
4- تصور اینكه اداره امور سازمان مستقیما زیر نظر رهبری اداره میشود باور نادرستی است كه از یك سو مسئولیت ناشی از خبط و خطای مالی اداری استخدامی سازمان را و همه آثار مخرب و منفی سوء تدبیر در تهیه برنامهها، فیلمها و برخی سریالهای مبتذل در این سازمان را متوجه معظم له میكند و این موضوع موجب یك مصونیت نانوشته میگردد كه هرگونه خطای مجریان را به هزینه معظم له منظور خواهد كرد كه باید از آن به شدت پرهیز كرد.
5- هرگونه رد و انكار ادعای فوق با توجه به آنكه از 30 سال پیش تاكنون شروع شده و هم اكنون هم ادامه دارد مردود است. ماده 117 قانون مدیریت خدمات كشوری موید این ادعاست. اگر اینگونه نیست، مسئولین سازمان، بازرس قانونی سازمان و دستگاههای نظارتی ناظر بر عملكرد مالی سازمان بایستی به این سئوال پاسخ دهند كه مقررات استخدامی سازمان بر مبنای كدام حكم و ماده قانونی در حالی كه سن بازنشستگی طبق قانون لاحق 30 و 35 سال است، مدت 20 و 25 ساله را اعمال میكنند؟
6- مجری یا ناظری كه مدعی است، سازمان زیر نظر مستقیم رهبری اداره میشود و به این دلیل مفاد قانون مدیریت خدمات كشوری را لازم الرعایه بهعنوان مقررات استخدامی خود نمیشناسد، باید به این سئوال پاسخ دهد كه آیا معظم له مصوب كرده یا مستقیما دستور فرمودهاند كه كاركنان سازمان بهجای 30 سال خدمت پس از 20 یا 25 سال خدمت بازنشسته شوند؟!
7- بهطوری كه مراتب فوق نشان میدهد مشكل سازمان، خلاء قانونی نیست. چرا كه هم قانون لازم الرعایه برای اداره امور صدا و سیما(مصوب 59) و هم قانون خط مشی كلی و اصولی برنامههای سازمان صدا و سیما(مصوب 61) وجود دارد مسئله، اجرا یا عدم اجرا و تخلف از مفاد این قوانین است، نه تغییر یا اصلاح آنها، ولی در ماده 40 طرح حكم به ملغی الاثر نمودن آنها داده شده است!
8- مشكل اصلی، اعتبار یا عدم اعتبار آییننامههای مالی، محاسباتی، اداری و استخدامی موجود سازمان است كه در فصل چهارم از ماده 25 تا ماده 40 به آن جسته گریخته پرداخته شده است بدون آنكه به اصل مشكل توجه شود.
9- مرجع قانونی تصویب آییننامههای مالی، اداری، معاملاتی و استخدامی سازمان در قانون اساسنامه مشخص است. این مرجع شورای نظارت 6 نفره است، نه مجلس شورای اسلامی 300 نفره! در طی 30 سال گذشته به نظر میرسد این آیین نامهها تهیه و تدوین و تنظیم نشدهاند. از این به بعد هم با تصویب طرح یك شوری موصوف مرجع تنظیم مشخص نشده پس آنچه كه در شرف انجام است تداوم و تشدید خواهد یافت. آیا منظور طراحان طرح از ارائه چنین طرحی همین است؟
10- در صورتیكه با تصویب قانون برگزاری مناقصات تكلیف
آیین نامه معاملاتی سازمان از تاریخ تصویب سال 83 به بعد روشن شده است. با تصویب قانون مدیریت خدمات كشوری و قرار نگرفتن سازمان در عداد دستگاههای مستثنی شده در ماده 117 آن، آییننامه اداری و استخدامی سازمان هم از تاریخ تصویب (سال 86)روشن است، میماند آییننامه مالی و محاسباتی.
11- سازمان صدا و سیما یا باید از آییننامههای مالی ومحاسباتی موجود (قانون محاسبات عمومی) بهعنوان یك موسسه دولتی كه در ماده یك طرح یك شوری به آن معترف است تبعیت كند یا باید به آییننامه مالی محاسباتی خاص خود كه میبایستی به تصویب مرجع قانونی مقرر در بند 9 ماده 16 قانون اساسنامه رسیده عمل كند، دیگرچه نیاز به طرح 40 مادهای یك شوری میباشد؟
12- اگر آنچه را كه به شرح ماده 25 الی 40 این طرح آورده شده است به عنوان آیین نامه مالی و محاسباتی جدید رسانه ملی تلقی كنیم باید از مسئولین سازمان از یك سو و از بازرس قانونی سازمان صدا و سیما
(اگر در طی این 30 سال چنین بازرسی وجود داشته و به وظایف قانونی خود عمل كرده باشد) پرسید در طی سنوات گذشته آیین نامه مالی ومحاسباتی قدیم سازمان مصوب كدام مرجع چه بوده است؟
این مقال را با نقد ماده به ماده طرح یك شوری فوق در قسمت سوم پی خواهیم گرفت.
سیاست روز
«دست پیش گرفتن تلآویو» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد پیرعلی است كه در آن میخوانید:
هر روز که میگذرد پیشبینی رویدادها و مختصات حوادث محیط بینالمللی دشوارتر میشود، غافلگیری کثیر صاحبنظران و کارشناسان بینالمللی، ناشی از اتفاقات و رخدادهای یکی دو سال گذشته، شاهد و گواهی بارز این مدعاست. چونانكه هماکنون بسیاری اذعان دارند که دیگر نمیتوان با دو- سه سناریوی تكراری، رفتار بازیگران عرصه سیاست را پیشبینی کرد.
از جمله اتفاقاتی که به سادگی نمیشد بروز آن را محتمل دانست یورش سنگین و غیرمتعارف رژیم اشغالگر قدس به نوار غزه و پدیداری فجایعی است که گستردگی آن در رسانهها مشاهده میشود. چرا که؛
۱-فعل و انفعالات واقع شده در جهان عرب موسوم به بیداری اسلامی
۲- تغییرات بنیادین در نظام سیاسی برخی از کشورهای مهم تاثیر گذار بر روند مناسبات منطقهای از جمله مصر،
۳- تشدید مواضع ژستطلبانه حقوق بشری و داعیه داری جهان اسلام و برخی از روسای کشورهای جویای نام مانند ترکیه،
۴- شرایط وخیم اقتصادی حاکم بر جهان غرب و همینطور اوضاع نابسامان اقتصادی در محدوده حاکمیت رژیم صهیونیستی و...
میتوانست از جمله گزارههای ناظر بر عدم وقوع یورش تلآویو به غزه باشد اما علیرغم همه این مولفهها و عناصر تعیین كننده، دنیا شاهد و نظارهگر این اتفاق نسبتا غیر محتمل شد.
بدیهی است در پس این اتفاق اخیر، تحلیلهای زیادی مطرح و گزینههای گوناگونی ارائه میشود و خواهد شد ولی نگارنده این سطور، یک سناریوی دیگری را محتملترین گزینه در قبال این حوادث میداند.
مرور کوتاه بسیاری از تفاسیر و تحلیلهای رویدادهای یكی دو ساله اخیر از سوی دوست و دشمن، حاکی از این مهم است که همه اتفاقات این مقطع معطوف به تقویت جبهه کشورهای اسلامی حامی فلسطین و تضعیف موضع تلآویو ارزیابی میشود و لاجرم ممکن است متعاقب این شرایط، کاهش نفوذ غرب را در منطقه استراتژیک آسیای غربی انتظار داشت. همچنین افزایش سفرهای رسمی برخی مقامات بلند پایه کشورهای عربی به نوار غزه را هم باید در تقویت همین شرایط ارزیابی کرد. لذا به نظر میرسد سردمداران تلآویو بنا دارند پس از خارج شدن از شوک حوادث اخیر، این حجم تهدیدات را به فرصت مبدل سازند.
لذا دست پیش انداختن و گرد و خاک به راهانداختن شاید بتواند آنان را از موضع انفعال خارج و موقعیت پیشین را کمی احیاء کند و میتوان حدس زد که رژیم صهیونیستی با تسری دادن فضای سنگین مترتب بر خود به کشورهای غربی خصوصا ایالات متحده، ضمن کسب رضایت و حمایت آنان در قبال این اقدام جنگی تلآویو، آنان را به پرداخت امتیازات بیشتر مجاب نماید و از طرفی ضرب شستی دیگر به جهان عرب نشان دهد و از سویی شرایط كنونی و متفاوت منطقه را در سایه انقلابهای عربی بداند.
اکنون این جهان عرب است که در مقابل یک آزمون سرنوشتساز قرار گرفته است، مقامات تازه به کرسی حکومت رسیده عرب میتوانند با همین تشر رژیم صهیونیستی جا بزنند و دوران حقارت پیشین خود را مجددا تجربه کنند و همینطور میتوانند عزت کمرنگ شده جهان عرب را احیاء و در مقابل گردوخاک مصنوعی تلآویو موضعی واحد و یکپارچه برگزینند. ترکیه نیز علیرغم اینکه در دایره کشورهای عربی نیست ولی همین آزمون برای آنکارا هم صادق است.
تهران امروز
«آمانو دنبال چیست؟» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است كه در آن میخوانید:
بررسی گزارش جدید آمانو درباره فعالیتهای هستهای ایران نشان میدهد كه این گزارش هم همانند گزارشهای قبلی دنبالكننده برنامههای خاص این سازمان باشد. از این رو همچون گذشته از محتوای این گزارش بر میآید كه آقای آمانو دنبالكننده یك رفتار و عملكرد سیاسی علیه ایران است. باید توجه كرد كه گزارش آقای آمانو تمام واقعیتهای موجود در پرونده هستهای ایران را نشان نمیدهد و سعی میكند در شرایطی كه حتی آمریكاییها بحث مذاكره را پیشنهاد كردهاند، چالشهایی را با هدف ابهام در قالب برنامه هستهای ایران مطرح كند.
نكاتی بسیار در این گزارش وجود دارد كه باید مورد توجه قرار بگیرد، در این گزارش تلاش میشود بدون استناد به اسناد و مدارك درباره ساخت كلاهكهای هستهای ایران صحبت شودكه میتواند یك فضای سیاسی علیه ایران را شكل بدهد. این گزارش برخلاف گزارشهای گذشته كه بخشی از آن در آژانس و بخش دیگر آن در شورای امنیت بوده، گزارشی كاملا شورای امنیتی است و سعی بر این دارد كه ایران را به عنوان تهدید نشان بدهد و ابهاماتی را درباره برنامه هستهای ایران مطرح كند. اینكه جمهوری اسلامی ایران سایت فردو را جهت تهیه سوخت مورد نیاز خود برای مصارف پزشكی تجهیز كند طبیعی است زیرا آژانس در این باره از تعهدات خود تخطی كرده و سوخت مورد نیاز را به ایران نداده است.
بررسی این گزارش نشان میدهد كه حامل نظرات تند طیف
1 + 5 است تا فضای منفی علیه جمهوری اسلامی ایران شكل بگیرد، اما واقعیت ایران جدای از این موضوع است. برنامه ایران در قالب مقررات آژانس و در قالب توافقات صورت گرفته بین ایران و آژانس است و حركت جدیدی از سوی ایران صورت نگرفته است از این رو ابهاماتی كه عنوان میشود تنها جهت یك فضاسازی سیاسی علیه ایران است. اگر در یك فضای جدی این بحثها صورت بگیرد در آن زمان حقانیت جمهوری اسلامی ایران اثبات خواهد شد. حتی تبدیل 30درصد از سوخت تولید شده به سوخت 20درصد جهت استفادههای پزشكی از سوی ایران یك چراغ سبزی به آژانس و 1 + 5 بود و نشان داد كه ایران از سوخت تولید شده خود تعریف نظامی ندارد.
نكته دیگر این است كه با هدفهای از پیش تعیین شده، سعی و حركت آقای آمانو مسیری مشخص دارد و از این رو برای گزارشهای آینده نیز برنامهریزی كردهاند. به گونهای كه آقای آمانو عملا مسیرآنسكام (كمیسیون بازرسی مخصوص سازمان ملل) را رو به روی ایران قرار بدهد و با تكیه بر این موضوع كه برنامه ایران یك برنامه ممنوعه است و نمیتواند راستی آزمایی لازم را انجام دهد. پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارسال كند.
اما برخلاف عراق (در زمان صدام)كه برنامه مشكوك و مخربی را جهت استفاده از انرژی هستهای دنبال میكرد، ایران برنامهای درباره استفاده نادرست از این انرژی ندارد تا بتوان این گمانهها را درباره فعالیتش مطرح كرد، ضمن اینكه پیشینه فعالیت ایران نیز صلح آمیز بودن فعالیتهای هستهای ما را نشان میدهد. لذا در كل و در فضای جدید دیپلماتیك، آمانو نباید نقش یك مانع را بازی كند، هرچند وی سعی كرده است توان چانه زنی كشورهای غربی را افزایش دهد.
در این گزارش همچنین به جای اینكه به خواستههای حقوقی ایران پاسخ داده شود تلاش شده سوالات جدیدی را در ذهن كشورهای عضو 1+5 ایجاد كند تا اگر مذاكرات جدیدی شكل گرفت بازهم موضع تهاجمی و دست برتر را به 1+5 بدهد ولی جمهوری اسلامی ایران باید مذاكرات خود را در قالب همان مذاكراتی كه با 1+5، كه عمدتا بر رابطه متقابل حق و تكلیف طرفین استوار بود پیش ببرد.
بنابراین اجازه داد كه این گزارش با فضاسازیی كه ایجاد میكند تاثیری بر برنامه مذاكرات جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.
موضوع دیگری كه میتواند در این میان تاثیر گذار باشد طرحی است كه آمریكاییها تلاش كردهاند جامعه جهانی را منتظر آن قرار بدهند و آن حل موضوع هستهای ایران با استفاده از روابط دیپلماتیك است. به نظر میرسد آقای اوباما تلاش دارد با طرح جدید در رفتارهای دیپلماتیك و حتی مذاكره مستقیم با ایران مانع افزایش بحران بین ایران و آمریكا شود و سعی میكند مذاكرات خود را در این قالب شكل بدهد. كلیت موضع آقای اوباما این بود كه مذاكرات را فراهم میكرد. اما با وجود فضاسازی ناشی از گزارش اخیر به نظر میرسد مذاكره ایران و آمریكا عملا نتیجهای عاید دیپلماسی دوطرف نخواهد كرد. مگر در یك فضای جدیدكه جمهوری اسلامی ایران با برخورداری از حق استفاده از انرژی صلح آمیز هستهای اطمینانسازی لازم را در قالب مذاكرات آژانس انجام دهد و آمریكا و آژانس نیز به سمت كاهش تحریمهای ایران حركت كنند.
از سوی دیگر تحولات غزه و حمله نظامی اسرائیل به این منطقه موجب شده شرایط ویژهای در خاورمیانه شكل بگیرد كه نشان میدهد خاورمیانه ظرفیت یك بحران تازه را ندارد و این به سودآمریكا و 1+5 است كه درقبال موضوع هستهای ایران طبق اساسنامه آژانس به یك توافق با ایران برسند.
وطن امروز
«دوئل هنیه و اعراب سازشکار» عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم زهرا طباخی است كه در آن میخوانید:
بدترین حرکتی که در میانه پیچ بدنامی تاریخ میتوانست از رژیم غاصب صهیونیستی سر بزند به احتمال صددرصد حمله نظامی پرحجم به باریکه «غزه» با محبوبیت و مشروعیت جهانی بود. تصور اینکه ملتهای جهان نیز با فرانسوا اولاند در این جنگ خونین هم نظر هستند، چون حماس به سمت سرزمینهای اشغالی سالی 10 موشک شلیك کرد، مضحک است؛ مگر اینکه همه عالم وقایع محاصره غزه و حوادث تاریخی را از یاد برده باشند! توجهی به شعارهای مطرح شده از ابتدای قرن 21 و مقایسه وحشیگریهای پیشرفته و نوین بشر در برخورد با همنوعان خود در طول 12 سال اخیر برای بسیاری از ملتها جالب توجه است هرچند ظاهرا برای دولتها عادی شده! انسان متمدن امروزی مفتخر است که به مجوزی اخلاقی- سیاسی برای «دریدن مشروع و قانونی» سایرین دست یافته است! از اخلاقیات بگذریم، چون فعلا ضمانت اجرایی ندارد و زور، ملاک برتری است. چه شد که اسرائیل دوباره ننگ «بچهکشی» را به جان خرید؟ آیا توسل به زور همیشه جواب میدهد؟
1-پیش از این مطرح شد حرکت سیاسی- نظامی اوباما در «لو دادن جهانی» پترائوس به عنوان مهمترین، پرسابقهترین و بزرگترین جاسوس با واسطه اسرائیل، اعلام آشکار جنگ با منافع این رژیم در سطحی بسیار بالا بوده است. شاید در ظاهر این انتقامگیری اوباما مقطعی و اقدامی تلافیجویانه برای پاسخ دادن به گربهرقصانیهای رسانهای صهیونیستها در ایام پیش از انتخابات به نفع رامنی باشد اما جنگ در سطح «امنیت ملی آمریکا» یک دعوای کوچک با سروصدای زیاد نیست.
اصل آشوب در سطحی فرادست رسانهها با شدت و حدتی در حال وقوع است که اسرائیل را وادار کرده است پا در میدان انتحار بگذارد و جنگی جدید را به پای بزرگترین حامی سیاسی- نظامیاش بنویسد. جنگی تمام عیار تقدیم به «برنده جایزه تمسخر صلح نوبل» که اتفاقا از مشکلات اقتصادی و سیاسی رنج میبرد و به دنبال «آشتی با ایران» به عنوان گناهی نابخشودنی هم هست!
2-نظریه دوم که مضاعف بر تئوری انتقامگیری از اوباما و تغییرات در سطح ریاست سیا، ناتو و قطعا بسیاری از کرسیهای استراتژیک دیگر میشود، «بحران مشروعیت صهیونیسم» است. اسرائیل بعد از درگیری با جامعه جهانی در انتهای سال 90 و ابتدای 91 بر سر ماجرای حمله به ایران با ریزش شدید آرای جهانی مواجه شد به نحوی که انگلیس به عنوان قیم قانونی این رژیم علنا بر سر منافع ملی خود با نتانیاهو دست به یقه شد. وقتی نگاه جهانی به اسرائیل از یک اقلیت مظلوم هولوکاست زده که از جانب اروپا و آمریکا با مسلمانان خونخوار درگیر است تبدیل به یک «اقلیت وحشی» بیمنطق و جنگطلب شد، زنگهای خطر برای افراطیون صهیونیست به صدا درآمد. اسرائیل این بار نیز امنیت ساکنان سرزمینهای اشغالی را بهانه قرار داد تا با حملهای به اصطلاح «تلافیجویانه» به زنان و کودکان غزه، معصومیت از دست رفته خود را در خط مقدم مواجهه با اسلام به دست آورد.
3-آغاز جنگ مثل همیشه وجهه سیاسی صهیونیسم را در میان کشورهای حامی وی که به بازیهای چندجانبه نیز علاقهمند هستند، بهبود میبخشد هر چند در حد اظهارنظرات سیاسی به نفع این رژیم باقی بماند اما به درگیریهای داخلی در میان اقوام ناراضی، ترسو و خسته از جنگ ساکن در سرزمینهای اشغالی دامن میزند. در شرایطی که «خودسوزیهای هفتگی» به تازگی در اسرائیل متوقف شده بود سران صهیونیسم با یک انتحار همهجانبه وارد بازی با «موشکهای فجر5» ارسالی از غزه به مقصد تلآویو، سرزمین موعود یهود شدهاند! تا همین جای کار نیز نصر غزه آوازهاش به گوش جهانیان رسیده است.
4-از طرفی با افزایش تعداد شهدا و زخمیها و همچنین کشتههای طرف مقابل شرایط جهانی با گذشت زمان به نفع غزه طی خواهد شد. در واقع راهی به جز پایان زودهنگام جنگ، پیش روی اسرائیل و کشورهای حامی وی نیست اما قطعا بازی امتیازگیری سران صهیونیسم از جامعه جهانی به کینهای عمیق و خستگی 60 ساله دامن خواهد زد. وقت محاسبه سود و زیان آمریکا و اروپا فرارسیده است. حفظ سگی که چیزی نمانده دست صاحبش را هم قطع کند یا سر بریدن آبرومندانه وی؛ اینها گزینههای روی میز است!
5-اما چرا اسرائیل «حال» را برای آغاز جنگ انتخاب کرد؟ پاسخ یک کلمه است: «سوریه»! جنگیدن در 2 جبهه سختترین کار ممکن برای یک رژیم در تله افتاده است. بنا بود جنگ سوریه به سرعت تمام شود و محاصره اسرائیل پایان پذیرد. راهکارهای پس پرده مثل تشکیل دولت انتقالی نیز روی زمین ماندهاند. به جز فرانسه کودن! هیچ دولتی هنوز شورشیان ضد اسد که سودای قدرت در سر میپرورانند را به رسمیت نشناخته است حتی انگلیس! یا آمریکا! «جنگ» راهکار اسرائیل برای فشار آوردن بر حامیان اروپایی و آمریکایی است تا دست بجنبانند و خط محاصره مقاومت را درهم بشکنند. ترکیه، مصر، قطر، عربستانسعودی و امارات! این امتحان خوبی برای راستیآزمایی ادعاهایی است که اسماعیل هنیه را به سمت «برادران عرب» و «میراثخواران آتاتورک» هل داد. ایران، لبنان و سوریه تنها باید بنشینند و صحنه را تماشا کنند! آیا امیر قطر هم مثل «هشام قندیل» حاضر است با آتشبس 3ساعته صهیونیستها به نفع وی قدوم نامبارکش را در غزه بگذارد و با جسد بیجان یک کودک غرق به خون فلسطینی عکس بیندازد؟ از بعضی سران بیناموس عرب ورود به جنگ رسانهای ظاهری نیز برنمیآید اسماعیلجان! «به مقتل دوستان اخوانالمسلمین خوش آمدید» را قطعا حاضرند بزرگ به خرج خودشان بر سردر غزه نصب کنند! البته! البته!
6-عرب یعنی نصرالله! عربی یعنی اسدیسم! بشار ایستاد و سیدحسن! از هر طرف که حساب کنیم شرایط به نفع محور مقاومت در حال تغییر است. چه بسا مسیر گشایش گره سوریه از غزه بگذرد. در اوج ابتلائات دنیوی، ایمانآورندگان به خدا و رسول میپرسند: متی نصرالله؟ پاسخ میرسد: الا ان نصرالله قریب! (بقره 214)
خونهای پاک تضمینکننده پیروزی هستند. هنیه هم این را فهمیده است که مقابل ددمنشیهای اسرائیل آویزان قطر و مصر و ترکیه نمانده است. پیروزی نزدیک است به فضل پروردگار!
آفرینش
«حمله به غزه، هدف اسرائیل و دماسنج جدیدی برای بازیگران» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است كه در آن میخوانید:
پس از ترور یكی از فرماندهان حماس توسط رژیم اشغالگر قدس كه باعث اقدام تلافیجویانه با اصابت موشكهای فجر به تل آویو كه از 21سال پیش در معرض حمله موشكی قرار نگرفته بود و حمله نوین تل آویو به غزه شد كه در واقع این جنگ دارای ویژگیها و مشخصات نوینی است كه به نوبه خود میتواند دماسنجی برای بازیگران در عرصه خاورمیانه در نگاه به مساله فلسطین است.
در این حال اگر نگاهی به اهمیت دور جدید جنگ غزه داشته باشیم باید گفت در شرایط نوین حماس كه (دارای حدود 12هزار فروند موشك از جمله موشكهای فجر 5 میباشد) به تدریج برگهای برنده را رو میكند تا ثابت كند قدرت گذشته اسرائیل رو به كاستی نهاده و سپر موشكی گنبد آهنین نیز فاقد توان گفته شده است.
در این حال اگر به اهداف اسرائیل در تدوام حمله به غزه نیز بنگریم باید گفت اكنون حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو در آستانه برگزاری انتخابات زود هنگام قرار دارد برای پیروزی بررقبای خود تلاش میكند تا با ترساندن رایدهندگان اسرائیلی و قدرت نمایی در غزه و کسب آرای یهودیان افراطی بار دیگر با حذف رقبای سیاسی وحزبی خود قدرت را بهطور کامل در دست بگیرد تا در آینده نیازی به ائتلاف با سایر احزاب نداشته باشند.
در این حال اینكه این رویكرد تا چهاندازه به هدف بر گردد به توان حماس و مقاومت در برابر اسرائیل هم بستگی دارد.
در این حال از دیدگاه دیگری هم جنگ كنونی در غزه و حمله اسرائیل به این منطقه میتواند بیانگر نوع نگاه بازیگران نوین در عرصه فلسطین هم باشد.
در این راستا باید این جنگ را دماسنجی نوین برای بازیگری بازیگران خاورمیانه هم دانست چه اینكه با توچه به تحولات دو سال گذشته در منطقه خاورمیانه و افزایش نقش و بازیگری تركیه قطر و مصر در منطقه اینك این سه بازیگر در شرایط نوینی قرار گرفتهاند تا با توجه به نوع نگاه آنان به حماس و در خواستهای آنان از حماس(برای كاهش رابطه با ایران) توانایی حمایتشان از غزه در برابر اسرائیل آشكار گردد.
در این راستا باید گفت بازیگران نوین اخوانی یعنی مصر و تركیه و بازیگر فعال كوچك اما پر ادعای عربی یعنی قطر و همچنین عربستان سلفی در كنار اتحادیه عرب که در طول 20 ماه از بحران سوریه دهها نشست در سطح وزرای خارجه وسفرای کشورهای عربی در این اتحادیه تشکیل داده، اکنون در برابرغزهای قرار گرفتهاند كه میتواند دماسنجی نوین برای ادعاهای آنان در سوریه و منطقه خاورمیانه عربی باشد.
در این حال اینكه این بازیگران تا چهاندازه در رویكرد رفتاری خود از حماس و غزه در مقابل اسرائیل حمایت كنند میتواند پیامدهای نوینی در سطر رسانهای و سیاسی داشته و عملا بر رویكرد منطقهای حماس نیز تاثیر گذارد.
حمایت
«غزه خونین، گواه استمرار قیام حسینی» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است كه در آن میخوانید:
همان گونه که مخاطبان ارجمند مطلع هستند از اواخر هفته گذشته رژیم صهیونیستی حمله های مستمر به مردم بیگناه فلسطین در غزه را آغاز کرده است ودر این مدت چند روزه بیش از 400 نفر کشته و مجروح در غزه بر جای گذاشته است. این حملات در حالی وسعت یافته وحتی خبر از احتمال ورود زمینی نیروهای رزیم صهیونیستی به غزه نیز مطرح شده که انتخابات اخیر آمریکا تمام شده و قرار است انتخابات داخلی خود صهیونیستها نیز به زودی برگزار شود. طبیعی است که در این شرائط مسئولین دولت حاکم صهیونیستی تلاش دارند تا با کشتن مردم فلسطین وحاکم سازی فضای نظامی امنیتی استمرار حضور خود در دولت را تضمین کنند و ضمنا به اوباما وحامیان حزبی او در آمریکا نیز این پیام را بدهند که باید حمایت بیشتری از آنها صورت گیرد و فراموش کنند که رئیس دولت فعلی صهیونیستها بیشتر متمایل بود که رقیب اوباما رای بیاورد و تندروی های بیشتر را تجویز کند.
به هر حال، نظر به اهمیت این رویداد وهمزمانی اقدامات رژیم صهیونیستی با ایام محرم حسینی، چند نکته در این خصوص به شرح زیر تقدیم می شود. امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای حساسیت های عمومی برای دفاع از حق و عدالت مفید باشد. نکته اول قابل توجه این است که تجاوزگری اخیر صهیونیستها به غزه بار دیگر نشان داد که فرمول های سازشکارانه وتوام با عقب نشینی در برابر صهیونیستها هیچ نتیجه ای ندارد، جز این که متجاوزان را جری تر می کند. طی ماههای اخیر صهیونیستها تلاش کردند تا روش های مورد تجویز دولت هایی مثل قطر، ترکیه را به عنوان روش های قابل تعمیم به سراسر جهان از حیث نحوه حمایت از فلسطینیها معرفی کنند. در این فرمول، روابط دیپلماتیک آشکار و نهان با متجاوزان امری عادی تلقی می شود، ولی در عین حال دلجویی از فلسطینیها نیز مطرح می شود و در واقع نهایت مطالبات این است که خیلی محترمانه فلسطینیها از بخش عمده حقوق خود بگذرند تا کمی طرف مقابل در مقابل آنها کوتاه آید.
در همین چارچوب، دولت جدید مصر که اسلام گراها در سراسر جهان از این دولت انتظار خیلی بیشتری در حمایت از مردم فلسطین داشتند، رسما سفیر خود را به کشور اسراییل فرستاد وسفیر مزبور برابر روال تشریفات صهیونیستها استوارنامه خود را به رئیس رژیم صهیونیستی تحویل داد. متعاقبا، این امکان فراهم شد تا امیر قطر سفری پر سر وصدا وتبلیغاتی به غزه انجام دهد و متعاقب آن سفر نخست وزیر مصر به غزه انجام پذیرفت و گویا اردوغان نیز در نوبت بود تا سفری تشریفاتی انجام دهد. همین جریان سیاسی تلاش کرد تا بین حماس ودولت سوریه نیز شکاف ایجاد کند و زمینه دوری حماس از یکی از مهم ترین پشتیبانان خود را فراهم آورد که تا حدود زیادی هم موفق شد. همین جریان سعی کردند تا به جای اینکه به مردم سوریه کمک کنند تا زودتر صلح وامنیت در این کشور حاکم شود، انواع ابزارهای نظامی وتخریبی را روانه این کشور کنند تا دولت قانونی این کشور ساقط شود و همه نگاهها به جای هدف گیری علیه رژیم صهیونیستی به سوریه جلب شود.
نتیجه همه این انحرافها وسازشکاریها این شد که طرف صهیونیستی جری تر شود و بار دیگر خوی تجاوزگری دایمی خود را نشان دهد. در این فضای زورگویی صهیونیستها، طبیعی است که به ناچار دولتمردان ترکیه، قطر و مصر برای این که آبروی آنها بیش از پیش نزد ملت های مسلمان از بین نرود و به زودی با واکنش های قهر آمیز مردم خود مواجه نشوند، تشکیل جلسه چند جانبه بدهند و با اوباما تماس بگیرند که به داد آنها برسد وجلوی صهیونیستها را بگیرد، غافل از این که این روشها در ذات خود شکست خورده است و یزیدیان زمان جز زبان خودشان، زبان دیگری را نمی فهمند وتا همانند پتک بر سر آنها ضربه سهمگین مسلمانان وارد نشود، از زورگویی دست بر نمی دارند. نکته دوم اینکه طی چند روزی که از حمله مجدد و همه جانبه صهیونیستها به غزه می گذرد، اگر چه در سازمان ملل دبیر کل یا شورای امنیت تحرکاتی داشتهاند تا آتش بس در منطقه برقرار شود، ولی هیچ گاه موضع قاطعی در مقابل متجاوزان صهیونیستی نگرفتهاند وهمین امر بار دیگر ثابت کرد که ملتها به پشتوانه ابزارهای حقوقی بین المللی، نمی توانند حقوق خود را از طمع ورزی غاصبان دور نگاه دارند، بلکه باید برای دفاع از خود و مقابله با ظلم وستم همواره آماده باشند و در این راه از عربده کشی زورگویان عالم نهراسند.
این امر هم چنین نشان می دهد که اکثریت کشورها از جمله اعضای جنبش عدم تعهد تحرک مناسبی در سازمان ملل ندارند تا به اتکای تعداد حداکثری خود در سازمان ملل، ولو در قالب مصوبات مجمع عمومی واکنش قاطع حقوقی در جهت مقابله با زورگویی صهیونیستها اتخاذ کنند. باید پرسید چرا با فوریت نشست ویژه ای برای بررسی جنایات صهیونیستها در شورای حقوق بشر سازمان ملل ساماندهی نمی شود؟ و خلاصه چرا از ظرفیت های حقوقی موجود بین المللی بهره برداری لازم به عمل نمی آید؟نکته سوم این که، مدتهاست در فلسطین چند صدا شنیده می شود. برخی همانند جنبش جهاد اسلامی وحماس قایل به این هستند که در مقابل زورگویی صهیونیستها باید ایستاد و هی چگاه متجاوزان را به رسمیت نشناخت.
اما جریان دیگری نیز وجود دارد که از سالها قبل به ریاست یاسر عرفات و پس از وی محمود عباس تلاش دارند که در قالب مذاکرات دیپلماتیک و با میدان داری دولتمردان آمریکایی و غربی و با شناسایی هویت رژیم غاصب، حق و حقوقی را برای فلسطینیها احیا کنند یا حفظ نمایند. همین جریان در سال گذشته تقاضای عضویت فلسطین رال در سازمان ملل آن هم بر اساس سرزمین فلسطین مثله شده و نه کل سرزمین فلسطین مطرح کرد. در مقابل این تقاضا و در حالی که اکثریت کشورها با این تقاضا موافقت داشتند آمریکاییها و دیگر متحدین آمریکا رسما مخالفت خود را اعلام داشتند و اجازه دستیابی فلسطینیها به حداقل های حقوقی بین المللی را نیز ندادند. در مقابل این اقدام، محمود عباس یک گام به عقب برداشت و طی ماه های اخیر اعلام کرد که تقاضای عضویت کشور غیر عضو را در سازمان ملل دارد. هنوز این تقاضا نیز رسما در نشست مجمع عمومی امسال مطرح نشده بود که با صراحت توسط اوباما و دولت وی رد شد.
در چنین شرایطی باز جریان انفعال وعقب نشینی در مقابل صهیونیستها عجیب است که توصیه می کند نباید در مقابل متجاوزان، دفاع مشروع کرد. دفاع مشروع حق ذاتی مردم فلسطین است و به موجب منشور ملل متحد نیز ملت مورد تجاوز قرار گرفته می توانند به اشکال مختلف فردی یا با همراهی دیگر دولتها از خود دفاع کنند. وقتی این حق ذاتی مورد توجه قرار گیرد، آن گاه می توان از دولت های اسلامی پرسید که چرا به حق دفاع مردم فلسطین کمک موثری نمی کنند؟آیا نمی توانند با اعمال تحریم های مختلف علیه رژیم صهیونیستی و یا مقابله جدی قهر آمیز در قبال تجاوزگری های این رژیم برای همیشه منطقه را از این غده سرطانی رهایی بخشند؟
نکته چهارم این که، بار دیگر طی ماه های اخیر شاهد جریانی بوده ایم که تلاش دارد حقوق مردم فلسطین را در چارچوب های قومی و نژادی محصور کند و مثلا با عربی خواندن ماهیت مسائل فلسطین، راه را برای هر گونه باج دهی برخی دولتهای عربی خصوصا حاکمان خود فروخته فراهم آورد. تجاوز مجدد رژیم صهیونیستی بار دیگر نشان داد که جریان عربی هیچ بازدارندگی برای متجاوزان ندارد و تنها با بهره مندی از ظرفیت های اسلامی است که می توان در مقابل ظلم ایستاد و ظالمان را سر جای خود نشاند.
ابتكار
«کدام معاهده جان پناه کودکان غزه میشود؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن میخوانید:
انتشار تصاویر جسم بی جان و خون آلود کودکان فلسطین و به خصوص غزه بر اثر حملات ارتش اسرائیل در رسانهها، اگرچه دردناک و دلخراش است و عواطف هر انسانی را جریحه دار میکند، اما بدون تردید از لحاظ خبری اتفاق تازهای نیست. نه از آن لحاظ که مرگ یک کودک ارزش خبری ندارد، بلکه از آن جهت که به علت تکرار این اتفاق از سوی سربازان اسرائیلی به امری عادی بدل شده است. به گونهای که وجدان جهان به آن عادت کرده و به راحتی برآن چشم میبندد و سوت زنان از کنار آن میگذرد.
در عصری که ادعای حفظ محیط زیست، حمایت از جانوران اهلی و وحشی و خودکشی نهنگها و انقراض گونههای مختلف گیاهی و جانوری برای خودش کمپینها، کنوانسیونها و معاهدات بین الملی و بین قارهای و جهانی دارد و دولتهای بزرگی پشت آنها سنگر گرفتهاند تا دغدغههای انسانی(!) خود را به جهانیان نشان دهند، کودکان غزه از این موضوع مستثنی شدهاند و تنها در خیابانهای تهران و قاهره و طرابلس و دیگر کشورهای مسلمان، مردمی با تصاویر خونین این کودکان و پدران و مادرانشان مظلومیت آنان را فریاد میزنند. این در حالی است که حاکمان کشورهای بزرگ از آمریکا گرفته تا اروپا با استناد به یک موضوع چشم خود را براین فجایع میبندند و آن این است که هیچ قراردادی برای این موضوع(حمایت از کودکان غزه) ندارند. این درحالی است که در برابر مرگ برخی از شهروندان کشورهم پیمان خود (اسرائیل) انسانی ترین(!) واکنشهای خود را نشان میدهند.
در حالی که شهر تل آویو ونیروگاه اتمی دیمونا در قلب اسرائیل خط قرمز پررنگی در مناسبات سیاسی و دیپلماسی آنان، محسوب میشود، ویرانی خانههای مردم غزه و مرگ کودکان و زنان این نوار باریک جغرافیایی نه تنها محلی از اعراب ندارد بلکه برعکس، دفاع مشروع(!) کشوری شمرده میشود که مورد حمله قرار گرفته است و لابد اقدامی درست، به جا و به هنگام.
واقعیت این است که تصاویر ارسالی از شهر غزه و دیگر شهرهای فلسطین در عصر کنونی نقیض محکمی بر ادعاهای حقوق بشری جهان کنونی است. ادعاهایی که تنها در صورت توافق دو یا چند کشور و در قالب توافقنامههای امنیتی، اقتصادی و سیاسی عملیاتی میشود. گویی انگیزههای بشر دوستانه کنونی ازروح انسانی خود خالی شده و در حد توافقات بینالمللی با ضمانتهای جرایی نظامی و یا اقتصادی متوقف شده است.
این البته همان چیزی است که برخورد دوگانه با موضوعات جهان نامیده میشود. در چند دهه گذشته همواره غرب و آمریکا چشم خود را بربخشی از فجایع انسانی بسته و بخش دیگری از آن را به مدد رسانههای پر قدرت خود به مسئله اصلی جهان بدل کردهاند و در این میان انچه که سبب این همه تبعیض میشود، پیمانهایی است که با کشورهای درگیر این فجایع داشتهاند. ستم بسیاری از حکومتها به مردم تحت نظرشان تنها به دلیل انعقاد قراردادهایی مسکوت گذاشته شده و نه تنها اقدام سیاسی خاصی علیه آن انجام نمیشود که رسانهها نیز رویکردی جالب توجه به آن داشتهاند. در این قبیل موارد، ادعاهای آزادی بیان و جریان آزاد اطلاعات، به طور موقت تعطیل میشود تا مبادا قراردادها و کنوانسیونهای منعقده خدشه دار شود. از سوی دیگر برخورد برخی دیگر از حکومتهای غیر همسو با آنان با مردم تحت سلطه خود با امواج خبری گستردهای همراه میشود که هر مخاطب ناآگاهی در آزادی خواهی و اقدامات بشردوستانه آنان، کوچک ترین تردیدی به خود راه نمیدهد.
جهان غرب به خوبی میتواندبا کمی دقت برای سئوال مهم این سالهای خود، پاسخی مناسب پیدا کند و آن اینکه «چرا بسیاری از ملل ستمدیده جهان شعارهای آزادی و برابری را باور نمیکنند؟» و این که چرا علیرغم شعارهای جذاب و فریبنده، بسیاری از پروژههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنان برای کشورهای جهان به نتیجه دلخواه شان منجر نمیشود؟
این روزها تصاویر ارسالی از غزه چالش بزرگی برای ادعاهای حقوق بشری کشورهای حامی اسرائیل است که همزمان که چشم بر فجایع تحمیل شده بر زنان و کودکان غزه میبندند، کشته گان معدود اسرائیلی در موشک باران حماس را دلیل محکمی برای حملات گسترده به مناطق مسکونی این قسمت از خاک فلسطین و به خاک و خون کشیدن کودکان و ویرانی زیرساختهای اقتصادی و عمرانی زندگی مردم این شهرمی دانند. به نظر میرسد که یکی از ملاکهای ضروری برای جلب توجه جهانی به مرگ کودکان غزه، نشستن رهبران گروههای فلسطینی سر میزی است که غرب برای صلح موعود خود تدارک دیده است. آن وقت شاید که این فجایع راهی به ذهن سران جهان پیدا کند. ارزش جان این کودکان بسته به قراردادی است که جهان غرب یک طرف آن را امضا کرده باشد.
مردم سالاری
«قیاس، بیانگر ارزش است» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالری به قلم منصور فرزامی است كه در آن میخوانید:
به نکات و عنوان روزنامه محترم دولتی توجه فرمایید (یکشنبه 21 آبان 91)
-اروپا در گرداب بیکاری
-آمارهای رسمی اروپا نشان میدهد 25 میلیون و 751 هزار اروپایی بیکارند.
-نرخ بیکاری در اتحادیه اروپا به 6/11 درصد رسیده است.
-بالاترین میزان بیکاری با 8/25 درصد متعلق به اسپانیا و کمترین آن به اتریش با 4/4 درصد مربوط است.
-بیش از نیمی از افراد زیر 25 سال یونان بیکارند.
-نیمی از انگلیسیها از عهده باز پرداخت بدهی خود بر نمیآیند....
ذکر و تهیه نکات گزارش بالا که در صحت آن تردیدی نیست، دست مریزاد دارد. اما پرسش ما این است که چرا جای شاخصهای ما خالی است. ما از نظر شاخصهای اقتصادی و هنجارهای اجتماعی در کجای دنیا ایستاده ایم؟ چون ارزشها در قیاس مشخص میشود و گرنه میپنداریم که با این آمارها و شاخصها که مشتی از خروارهاست، اروپا چه بدبخت و قابل ترحم است و ما در این سوی عالم چه سعادت مندیم! چون نه بیکاری داریم و نه مشکل اقتصادی! در اینجا هیچ کس وام عقب افتاده ندارد و اوضاع ما «شربت اندر شربت است!» و سیل مهاجران از اروپا عازم دیار ما هستند تا دمی بیاسایند و در بهشت موعود ما قرار یابند و از دنیای پر فریب و حیلت ساز غرب، خود را رها سازند!
این چه تلقی است که به مردم ارائه میدهیم؛ مشکل ما کجاست؛ مشکلات ما کجاست تا به حل آن همت کنیم؟ وقتی که اوضاع ما چنین شیرین و عسلی است، چرا در خانه نخوابیم و عرش را سیر نکنیم. وقتی که جوانان تحصیلکرده بیکار و غیر تحصیلکردههای گرفتار که با مشکلات و نداری و گرانی و در به دری، دست و پنجه نرم میکنند و با درد میسازند، این آمارها و دیگر بینیها را میبینند که چگونه طوفان سندی را ریز ودرشتش را میبینیم و شمار کشتهها را در بوق میدمیم اما از لرزیدن زلزله زدگان چادر نشین «ورزقان» در یخ و برف، هیچ نمیگوییم و نه از مرگ دانش آموزان خود در مسیر سفر که با تاسف، استمرار هم دارد و وزیر مسوولش خم به ابرو نمیآورد و به پرسش از دیگران روانه میکند و صدها مورد دیگر... چه خواهند گفت؟آیا نسبت به مدیریت کشور و حکومت بی اعتماد نمیشوند؟
چرا آمار از گردشگرانی که در سال جاری 5/19میلیارد دلار سود به کیسه دولت مالزی ریختهاند و میلیاردها سودی که از فراوردههای تغذیه و مواد غذایی بردهاند، چیزی نمیگویید و با منافع گردشگری ما مقایسه نمیکنید. ما کجا بودیم و مالزی کجا و چرا به جایی رسیده است و رسیده ایم که باید دهها هزار دانشجوی ما، تحصیلات تکمیلی خود را در آنجا بگذرانند؟ چرا آمار نمیدهید که از مالزی چند نفر در ایران به تحصیل اشتغال دارند؟ چرا آمار نمیدهید مهاجران اروپایی و آمریکایی که رهسپار کشور عزیز ما هستند تا مابقی عمر در اینجا به سر برند و بیا سایند، چند صد هزار و چند میلیون نفرند؟
برای روشن شدن ذهن گزارشگر آن روزنامه محترم، ذکر یک نکته کفایت دارد. آن عزیز به یقین با خبر است که در بنگاه خبر پراکنی بین المللی بی بی سی با آن سابقه چند ده ساله، به سبب اشتباه در نقل خبر که ما به آسانی و بی توجهی از آن میگذریم، به چه پاکسازی و بازسازی و خانه تکانی درون سازمانی، دست زدهاند.
و ما در اینجا در مرگ مشکوک جوان وبلاک نویس، در تردیدیم، رئیس کمیسیون امنیت مجلس آثاری را از شکنجه در بدنش نمیبیند اما سخنگوی قوه قضائیه، از کبودیهای بدنش میگوید و ما گزارش نویسان از تهیه گزارشی ابا داریم و این خود «تا» یی از بسیارهاست! و تا فرصت نیابیم که گزارشهای مقایسهای و آمارهای حقیقی ارائه دهیم، مشکلات در ابهام باقی است و ما در باد و خیال خوش که صد البته قرنها عقب ماندگی است، خفتهایم! و خدا را شاکریم که با الطاف بیکران خود، ما را از طوفان سندی، در امان داشته است و سونامیژاپن هم!
آرمان
«منشأ تورم» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم دکتر حسین راغفر است كه در آن میخوانید:
بانک مرکزی نرخ تورم مهر ماه را 9/24درصد اعلام کرده است. این در حالی است که به عقیده من در ماههای آتی هم باید منتظر نرخ جدیدتری از تورم باشیم. نوسان نرخ تورم ریشه در سیاستهای اقتصادی نادرست دارد. سیاستهای غلط اقتصادی موجب کاهش میزان تولید از یک طرف و مصرفی شدن اقتصاد کشور از طرف دیگر شده است. در این حالت کاهش عرضه بخش تولید با افزایش تقاضای مصرف همراه شده و شکافی را به وجود آورده که نتیجه آن ایجاد تورم در جامعه است.
ادامه سیاستهای اقتصادی غلط منجر به افزایش مشکلات واحدهای تولیدی و محدودیت بیش از پیش این واحدها میشود. هرچند در چند ماه اخیر با توجه به افزایش نرخ ارز به نحوی تولیدات واحدهای تولیدی وابسته به قیمت دلار با مشکلاتی مواجه شدند. حتی آن واحدهایی که تمام تولید و تامین مواد آنها در داخل و از طریق ریال تامین میشود نیز نرخ کالای خود را بر اساس دلار محاسبه میکنند.
نوسان قیمت ارز که خود مجددا منجر به کاهش توان تولید شد، شکاف بین عرضه و تقاضا را افزایش داده و این موضوع یکی از دلایل مهم افزایش نرخ تورم است. یکی دیگر از مشکلات کنونی اقتصاد ما انحصارها در اقتصاد است که برخی با نفوذ خود، در تغییر سیاستها از شرایط موجود سودهای کلان برده و از نابهسامانیهای فعلی استفاده میکنند.
این انحصار شرایطی را ایجاد کرده است که منافع ملی و عمومی مردم تامین نمیشود و عدهای منافع خاص خود را تامین میکنند. نمونه بارز این کار محدودیتها و ممنوعیتهای وارداتی اخیر است که سیاستهای بیثبات را نشان میدهد.
پیش از این نیز پول نفت کشور صرف واردات کالاهای لوکس مانند خودرو شده بود. در حالی که این مبالغ کلان میتوانست در بخش تولید کشور به کار گرفته شود و با ایجاد اشتغال و تقویت واحدهای تولیدی بخشی از مشکلات اقتصادی موجود را حل کند. این در حالی است که در این سالها سیاست واردات برای بخشهای تولیدی کشور مشکلاتی را ایجاد کرده است. سیاستهای غلط بانکی و پولی هم در این میان با این مسائل همراه شدند و وامهای کلان بانکی به جای تخصیص به بخش تولید به نحوی در بازار پراکنده شدند که به بخش دلالی و واسطهگری کشور سود رساند و کم کم بخشی از سرمایههای نقدی موجود در اقتصاد از بخش مولد به بخش دلالی سوق یافت.
اکنون هم این وضع همچنان ادامه دارد؛ چون در این مدت با وجود نابهسامانیها در سیاستهای اقتصادی هیچ سیاست اصولی و صحیحی که منجر به تقویت اقتصاد و بخش تولید شود اتخاذ نشده است. این اقدامات موقتی و سیاستهای مختلف هم تنها منجر به نوسان دیگر در قیمتها میشود.
دنیای اقتصاد
«قدمهایی تا ارز تکنرخی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دكترپویا جبلعاملی است كه در آن میخوانید:
ثبات کوتاه مدت در بازار ارز، بار دیگر مباحث پیرامون تک نرخی شدن ارز را پیش کشیده است. اما چگونه میتوان به این هدف دست یافت.
1- هنوز کاملا مشخص نیست که بازار به ثبات رسیده باشد. ما در دو سال گذشته بارها و بارها تجربههای این چنینی را مشاهده کردیم و حتی گاهی برای چندین ماه بازار ثبات داشت، از این رو نباید از یاد برد که نمیتوان به این ثبات کوتاهمدت دلخوش کرد و باید تمامی تلاش خود را در صحنههای مختلف اقتصاد، سیاسی و بینالملل معطوف به حفظ ثبات بازار کنیم. تا همین جا نیز اقتصاد ایران ضربههای سختی از بی ثباتی بازار ارز خورده است و شوک بعدی میتواند تعادلهای اقتصادی – اجتماعی را به هم زند و باید کاملا از آن بر حذر بود.
2- وقتی این اطمینان حاصل شد که بازار به ثباتی بلندمدت رسیده است و متغیرهای تنشزا در افق زمانی طولانیتری ظهور نمیکند، میتوان به فکر کاهش نرخ ارز و رساندن آن به سطح مطلوب بود. از این رو ابتدا باید به فکر رساندن نرخ بازار آزاد به سمت نرخ مبادله ای بود و در صورت وجود ذخایر مناسب به نظر میرسد که این توانایی برای بانک مرکزی وجود دارد تا این هدف را محقق کند.
3- پس از رسیدن نرخ آزاد به نرخ مبادلهای، دو مساله میتواند مطرح شود. آیا میتوان این نرخ را باز هم کاهش داد؟ آیا نرخی مثلا پایین تر از 2500 تومان برای دلار آمریکا اصولا در شرایط فعلی مطلوب است یا خیر؟ به نظر میرسد که در شرایط فعلی این نرخ هم میتواند انگیزههای صادراتی و تولیدی را تضمین کند و هم از نظر روانی گویی این نرخ برای عاملان چندان بالا نیست. از این رو اگر نرخ آزاد به نرخ مبادلهای در سطح 2500 تومان برسد، دولت باید از واکنش احساسی ناشی از موفقیت، به دور باشد و مدعی نباشد که باز میخواهد بهای ارز را کاهش دهد.
4- با نرخ مرجع چه باید کرد؟ در چند ماه گذشته یکی از سیاستهای صحیح بانک مرکزی آن بود که عملا نرخ مرجع را تبدیل به نرخ حاشیه ای کرد و تا جای ممکن هر گونه برداشت دلاری را با نرخ مرجع از بین برد. اکنون به نظر میرسد که دیگر برابری نرخ مرجع با نرخ مبادله ای آن چنان شوکی را به علت تخصیص محدود آن به کالاهای با اولویت بالا بر بازار ایجاد نکند. با این وجود، این کار باید با شفافیت تمام و دادن سیگنالهای اطلاعاتی به عاملان صورت گیرد و آنان را مطمئن کند که اصولا ارز زیادی با نرخ مرجع تخصیص داده نمیشده است.
البته اینکه آیا نرخ مرجع باید برابر با نرخ مبادلهای باشد، بستگی به تصمیم سیاستگذاران اقتصادی دارد. برخیها معتقدند که کالاهای تخصیص یافته با نرخ مرجع استراتژیک بوده و نمیتوان ارز آن را به این سادگی افزایش داد. به هر شکل، چون اصولا تخصیص این ارز کاملا محدود شده است، مشکلات ناشی از فساد اقتصادی و دو گانگی نرخ در آن کمتر مشهود است و دولت بیشتر میتواند به فرآیند تخصیص ارز نظارت کند. با این وجود، در بلند مدت نمیتوان برای همیشه این شکاف نرخ را نگه داشت و دیر یا زود باید این شکاف پر شود.
در صورت برداشتن این قدمها میتوان به تک نرخی شدن بهای ارز دلخوش کرد. با این وجود، تمامی قدمهای بعدی معطوف به قدم اول است. زمان نشان خواهد داد که آیا به راستی عوامل بیثبات کننده بازار ارز کنترل شدهاند یا نه.