گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
روزنامههای صبح امروز سرمقالههای خود را به مهمترین مسائل داخلی و بین المللی اختصاص دادند.
جام جم
«تحریم صداوسیما و یك فرصت مغفول» عنوان دیدار اول روزنامه جام جم است كه در آن میخوانید:
تصویب تحریم صدا و سیما در سنای آمریكا را باید آغاز موج جدیدی از تلاشهای غرب برای محدود كردن تاثیرگذاری رسانهای جمهوری اسلامی ایران در جهان به شمار آورد.
این تحریم كه به همراه مجموعهای از اقدامات خصمانه دیگر تحت عنوان تشدید تحریم ایران در دستور كار سنای آمریكا قرار گرفته بود، شب گذشته تصویب شد و پس از تصویب مجلس نمایندگان و امضای رئیسجمهور آمریكا، صورت قانون به خود خواهد گرفت.
پیش از این غرب با اقداماتی نظیر قطع تصاویر شبكههای ایرانی از بعضی ماهوارهها، ایجاد محدودیتهای گوناگون برای شبكههای ایرانی در نقاط مختلف جهان، حملات سازمانیافته به دفاتر العالم و پرستیوی در سوریه و...، عزم جدی خود را برای مقابله با نفوذ رسانهای ایران در جهان نشان داده بود.
با وجود تحریمهای متعدد ایران پس از انقلاب، تحریمهای اخیر آمریكا نه تازگی دارد و نه اتفاق شگفتی به شمار میآید.
در این میان اما اهتمام مثالزدنی غرب برای مقابله با صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران را شاید بتوان اتفاق قابل تحلیلی به شمار آورد و به بررسیاش نشست.
این ماجرا از دو منظر قابل بررسی و تدقیق است؛ نخست اینكه غرب با آن سابقه عریض و طویلش در زمینه طرح ادعاهای گزاف پایبندی به آزادی بیان، بخوبی میداند تحدید و تحریم یك رسانه در افكار عمومی جهان، چه پیامدها و هزینههایی را به دنبال دارد و قضاوتهای جهانیان را به كدام سمت خواهد برد.
با این حساب اما چرا حاضر به پرداخت چنین هزینهای است؟ پاسخ را شاید بتوان در تاثیرگذاری و نفوذ رسانهای جمهوری اسلامی ایران در جهان جستجو كرد، تاثیر و نفوذی كه غرب را چنان نگران كرده كه حاضر میشود، بهرغم آسیب دیدن وجهه جهانیاش و بهرغم همه شعارها و ادعاهایش در زمینه آزادی بیان و به رسمیت شناختن فعالیت آزاد رسانهها، كمر به مقابله آشكار با یك رسانه ببندد و اینچنین خود را رسوا كند.
روی دوم سكه هم به فضای پس از تصویب و اعمال این تحریم رسانهای بر میگردد. این دست اتفاقات در كنار ظاهر محدودكننده و آسیبرسان خود كه اقتضای طبیعت آنهاست و به تعبیر مسوولان ارشد كشور، ایران در این سی و اندی سال در مقابلش واكسینه شده است پتانسیل بیبدیلی را برای افشای ذات فریبنده غربیها و رساندن فریاد مظلومیت ایران به گوش دنیا، در اختیار میگذارد.
با كمی تدبیر و تلاش شاید بتوان سمت بُرّان این تیغ ظاهراً ضدایرانی را به سمتِ خود غرب برگرداند و هژمونی رسانهایاش در دنیا را هدف گرفت. اتفاقی كه در حالت عادی، به سختی میافتاد و انرژی بسیار بیشتری را میطلبید.
كیهان
«مصر، ورای هیاهو» عنوان یادداشت روز كیهان به قلم سعدالله زارعی است كه در آن میخوانید:
هفته گذشته مصر شاهد دو روند حقوقی و سیاسی بود. در روند حقوقی شورای تدوین قانون اساسی مصر اصول قانون اساسی را به تصویب رساند و برای اطلاع عموم منتشر كرد تا مقدمات همه پرسی قانون اساسی طی دو ماه آینده فراهم شود.
در روند سیاسی اعتراض مخالفان نظم نوین گسترش پیدا كرد و از پایتخت به شهرهای مهم دیگری نظیر اسیوط، سوئز و اسكندریه كشیده شد. مخالفان خواستار انحلال هیات تدوین قانون اساسی و لغو بیانیه قانون اساسی رئیس جمهور شدند.
قانون اساسی مصر به گونهای تنظیم شده كه قدرت سیاسی را بین دو نهاد ریاست جمهوری و مجلس توزیع كرده است؛ رئیس جمهور فرمانده كل قوا و رئیس دولت نیز میباشد اما در عین حال فرماندهی او بر ارتش و قوای انتظامی در حد عزل و نصب فرماندهان ارشد و اختیار اعلام جنگ و صلح محدود میشود و دولت تحت امر او باید از مجلس رأی اعتماد بگیرد و بودجه آن در مجلس به تصویب برسد.
این مجلس در عین حال در خصوصیت خطوط مرزی، تقسیمات كشوری و اموری از این قبیل نیز حق دخالت دارد. با این وصف میتوان گفت قانون اساسی پیشنهادی تحولات اساسی در شاكله ساختار سیاسی مصر به وجود آورده است.
پیش از این رئیس جمهور از اختیار مطلقه برخوردار بود تا جایی كه مجلس حالت تشریفاتی به خود گرفته بود مجلس در زمان مبارك هیچ نقشی در تعیین دولت و بودجه نداشت و مصوبات آن بدون تایید رئیس جمهور قابلیت اجرایی نداشت.
نكته مهم دیگر كه مناقشات اخیر را برانگیخت، توجه ویژه به نقش اسلام در قانونگذاری بود. براساس قانون اساسی جدید «اسلام مهمترین منبع قانونگذاری است» و «الازهر نهاد تضمین كننده جنبههای دینی جامعه مصر میباشد».
اینكه اسلام منبع قانونگذاری باشد و قوانین معارض با آن اجازه طرح در مجلس نداشته باشند و اینكه جامعه الازهر بعنوان نهادی كه حق دارد در مورد قوانین مصوب مجلس اعلام نظر كند و نظر او بدون نیاز به تایید نهاد دیگر- نظیر رئیس جمهور- لازم الاجرا باشد، یك تحول مهم محتوایی به حساب میآید.
جالب این است كه در ماده چهار قانون اساسی جدید مصر، الازهر نهادی مستقل است كه رئیس آن با رأی علمای برجسته الازهر انتخاب شده و دولت موظف به پشتیبانی مالی آن است.
قانون اساسی مصر در بعد مردم سالاری ممكن است نارساییهایی داشته باشد ولی تفاوت آن با قانون اساسی قبل كه همه راهها به رئیس جمهور ختم میشد، بنیانی است. در این قانون مردم رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و استانداران را انتخاب میكنند و سهم مردم در اصل قانون اساسی هم بصورت مشاركت در همه پرسی در نظر گرفته شده است.
این قانون ممكن است نقاط ضعف و اشكالاتی داشته باشد و چه بسا در آینده مصر را با مشكلاتی مواجه گرداند. با این وصف میتوان گفت مشكل مخالفان قانون اساسی اختیارات رئیس جمهور نیست كمااینكه وقتی رئیس جمهور در این خصوص عقب نشست و اختیارات مربوط به ریاست جمهوری كه در بیانیه قانون اساسی رئیس جمهور- 9 روز پیش- آمده بود را به یك شورا سپرد، مخالفان راضی نشده و از مخالفت دست بر نداشتند و لغو كامل هیات تدوین قانون اساسی و در نتیجه لغو پیش نویس قانون اساسی را خواستار شدند.
كاملاً واضح است كه مخالفان با قانون اساسی و در نتیجه «نظم جدید» مخالفند و این مخالفت از یك سو به نقش برجسته مردم در انتخاب متولیان امور برمی گردد و از سوی دیگر به نقش دین و نهادهای دینی در امور تقنینی و هویتی مصر باز میگردد. مخالفان قانون اساسی میدانند كه اگر نظام هر شهروند یك رأی حاكم باشد، جایی برای احزاب پرمدعایی مانند الوفد كه فاقد پشتوانه اجتماعی هستند باقی نمیماند.
بعضی از این احزاب مثل الوفد كه دهها سال از حیات آنان میگذرد به دلیل وابستگی به غرب و هویت سكولاریستی شان قادر نیستند یك فراكسیون 10 نفره در مجلس 485 نفره مصر داشته باشند.
از این حیث دمكراسی تودهای و از این مهمتر مردم سالاری دینی برای آنان مضر خواهد بود. آنان در روزهای اخیر با شعار علیه «دیكتاتوری» افرادی را كشتند، مغازههایی را به آتش كشیدند چون نمیتوانند از طریق مسیر قانونی و حضور در انتخابات حرف خود را به كرسی بنشانند.
در این میان مواضع غربیها بسیار جالب- و البته از قبل قابل پیش بینی- بود. وزیر امور خارجه آمریكا با مخالفان قانون اساسی جدید مصر ابراز همدلی كرد و با صراحت گفت: آمریكا همه ظرفیت خود رابرای كمك به مخالفان و تحقق خواستههای آنان به میدان میآورد.
اتحادیه اروپا نیز از روند تحولات مصر ابراز نگرانی كرد و رسانههای آن تصویری از یك انقلاب تازه در مصر ارائه كردند. رسانههای عربستان سعودی، قطر و... علیه مرسی وارد میدان شدند.
«شرق الاوسط» كه با پول سعودی در لندن چاپ میشود دیروز طی تحلیلی مرسی را متهم كرد كه از قدرت خود سوء استفاده كرده و مصر را به آشوب كشیده است.
تهران امروز
«با پیشنهاد كلینتون چه كنیم؟» یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم حسن بهشتی پور كارشناس مسائل بین الملل است كه در آن میخوانید:
اظهارات هیلاری كلینتون، وزیر خارجه آمریكا برای مذاكره مستقیم با ایران را باید از 2 منظر متفاوت (بدبینانه و خوشبینانه) بررسی كرد.
دیدگاه بدبینانه: سخنان جدید وزیرامور خارجه آمریكا را باید از این منظر نگاه كرد كه كلینتون روزهای آخر كار خود را سپری میكند. وی رسما از اول بهمن ماه كه دور جدید ریاست جمهوری اوباما آغاز میشود دیگر وزیر امور خارجه آمریكا نیست بنابراین برای اظهارات او نباید حساب ویژهای باز كرد. از این منظر باید توجه داشت كه موضوع مذاكرات ایران و آمریكا كاملا تحت تاثیر 2 فاكتور متفاوت است؛یك، در داخل آمریكا مخالفان جدی با مذاكرات وجود دارد یعنی همان گروههایی كه علیه ایران، تحریمها را تصویب میكنند و در این باره با كاخ سفید كاملا مخالف هستند. دوم، در داخل ایران یك دید منفی نسبت به مذاكرات وجود دارد كه نمیتوان به آمریكا اعتماد كرد و در شرایط فشار، مذاكره تامینكننده منافع ایران نیست.
دیدگاه خوشبینانه: این نگاه معتقد است كه اولا مذاكره را باید از رابطه جدا دانست ضمن اینكه برای هر مذاكره سودمندی باید مقدمهای فراهم شود. یعنی ابتدا باید هدف مذاكره فراهم شود. دوم موضوع مذاكره كاملا معلوم باشد و سوم شرایط مذاكرات اهمیت پیدا میكند. یعنی باید دید دو طرف در چه شرایط مكانی و زمانی مذاكره میكنند. درهمین راستا باید متناسب با شرایط روز و امکانات و مقدورات تصمیم گرفت که چه سیاستی به نفع منافع ملی است و لذا آنچه مهم است تامین شدن منافع ملی ایران است.
با لحاظ چنین ویژگیهایی، گروه دوم معتقدند ما میتوانیم مذاكره كنیم بی آنكه رابطه داشته باشیم. یكی از مهمترین شرایط، مصوبه شورای عالی امنیت ملی كشورمان و در نهایت منویات مقام معظم رهبری است كه اگر این شرایط فراهم شود، دیدگاه دوم معتقد است مذاكره اشكالی ندارد. این در حالی است كه درباره مسئله ایران و آمریكا، مهم ترین مشكل، مسئله هستهای است كه اگر ایران و غرب توافق كنند، مشكلاتمان با سایر كشورها نیز حل میشود.
درجمع این دو دیدگاه باید گفت كه پیشنهاد كلینتون را نهمیشود تایید و نه رد كرد. اول باید مشخص شود كه آمریكا حاضر است موضوع مذاكره را مشخص كند. دوم اینكه غنی سازی را در ایران به رسمیت بشناسد. اگر چنین شود فضای مذاكرات مهیا میشود. اما اگرهمان استراتژی فشار و مذاكره كه طی چند سال اخیر در پیش گرفته و بی نتیجه هم بوده را ادامه دهد امكان گفتوگوهای دوجانبه هم نخواهد بود زیرا هیچ كشوری در شرایط فشار حاضر به گفت و گو نیست. اگر آمریکا بخشی از تحریمها را لغو كند نشانه خوبی از این موضوع است که خواهان مذاکره است.
رسالت
«هفده گام برای رسیدن به اخلاق مدارا» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم كتر حامد حاجی حیدری عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران است كه در آن میخوانید:
هفده گام تا «اخلاق مدارای اصولگرایانه» اگر هنوز میخواهیم در چهارچوب یک جامعه دوستانه با هم زندگی کنیم، احتیاج به یک «بصیرت اخلاقی» جدید داریم. با سروشیسم و ولنگاری اخلاقی، نمیشود ادامه داد.
به اسم مد روز بودن، عادت کردهایم روی هوا پرواز کنیم، و به هیچ اصلی پایبند نباشیم، و به هر که خواستیم اتهام بزنیم، البته وقتی آسیاب به نوبت شد و نوبت ما هم رسید، افسرده شویم، غمگین شویم، و بگوییم:«این، رسم مردانگی و وجدان نبود!»
با این فکر بود که اصولگرایان، اسم خود را اصولگرا گذاشتند. البته مدعی نیستم که اصولگرایان توانستند به سرعت از شر سروشیسم خلاص شوند. اصلاً چرخ «آقای میگن» که دو سالی است راه افتاده و فتنهافکنی میکند، با فراموشی اصول به راه افتاده است. ولی میخواهم بگویم که ایده اصلی که پشت نام و عنوان «اصولگرا» بود، این بود. تقابل آشکاری با سروشیسم ولنگار بود.
کار، از جلسات «احیای معنوی حزب الله» شروع شد، و گسترش یافت، و هنوز هم در قالب برنامه «سمت خدا» و هزار و یک منبر دیگر که عمیقاً رنگ و بوی «اخلاقی» دارند ادامه دارد.
برنامه این بود و هست، که جامعهای که از سال 1367، مدام ضربه اخلاقی دریافت کرده است، و سروشیسم در آن، مدام و مدام ریشه دوانده، احیا شود، تا مردم بتوانند مانند دوران انقلاب و جنگ، همدیگر را تحمل کنند، و با هم کار کنند، و این جامعه را با اتحاد جلو ببرند.
البته به نظر من، آنچه انجام شده است، در عین آنکه مفید بوده است و مفید خواهد بود و باید ادامه یابد، تنها توانسته سرعت رسوخ سروشیسم را کم کند. سروشیسم، از آن رو که ایدئولوژی ولنگاری، و حاوی جذابیت ذاتی برای نوع انسان بود، همچنان میتازد، هر چند با سرعت کمتر.
پس، «احیای معنوی» و «سمت خدا» و «منبر» و «حسین حسین» و... مفید بوده است و مفید خواهد بود و باید ادامه یابد، ولی به نظر من، تا دید کلی آدمها راجع به حقیقت و اخلاق عوض نشود، و تا این جامعه، واقعاً و بتمامه از سروش خلاص نشود، فرصتسوزیها و مردمآزاریها ادامه خواهد داشت، و آقای رئیس فدراسیون فوتبال، نمیتواند انتظار داشته باشد که درست پس از تقدیر بیگانگان از او، صبح زود روز بعد، ساعت پنج به وقت محلی، از آزار هموطنان «نود» ی مصون خواهد ماند.
این فکر که باید دید کلی تغییر کند، بهانهای شد که خیلی عملیاتی، ادعای عجیبی مطرح کنم. ادعای من این است که یک الگوی هفده مرحلهای اخلاق، اگر در این جامعه تحقق یابد، و اگر مردم به هفده اصل اخلاقی پایبند شوند، میتوانند بقیه چیزها را تحمل کنند و میتوانند مانند مردم صمیمی اول انقلاب و دوران جنگ توش و توانشان را روی هم بریزند و این ملت را به پیش ببرند.
اصل مطلب این است که به ریسمان خدا چنگ زنند تا متفرق نشوند. این همان جملهای بود که آن روزها، زیاد میگفتند ولی این هفده گام، تفصیلی است که در آیات آخر، سوره مبارکه فرقان در وصف «عباد الرحمن» آمده است.
این هفده گام، یک پروتکل کامل اخلاق فردی و اجتماعی، و یک چهارچوب قابل تحمل، برای «مدارا» ست.
اگر هنوز میخواهید در چهارچوب یک جامعه دوستانه با هم زندگی کنید، تواضع و فروتنی را هیچ وقت فراموش نکنید.
عادت کنید که واکنش نشان ندهید و عکسالعملی عمل نکنید. در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان، خود را کنترل کنید، و برخورد سالم داشته باشید.
به ارتباط با خدا عادت کنید. با علم به اینکه عبادت خدا، هم افتادن به خاك است و هم به پا ایستادن و قیام کردن و دویدن.
عادت کنید که از عاقبت گناه بهراسید. واقعاً بترسید. بدانید که گناه عواقب دارد و عواقب آن به این زودی قطع نمیشود. هرگز قطع نمیشود.
عادت کنید تا به نیازمندان کمک کنید و در این یاری، کم نگذارید. معالوصف، زیادهروی هم نکنید.
عادت کنید که هیچ وقت زیادهروی نکنید. حد نگه دارید. همیشه حد نگه دارید. همیشه میانهروی را همچون لباسی بر تن دارید.
عادت کنید که آزاده باشید. مستقل باشید. به هیچ قیمتی، استقلال خود را برای تصمیم اخلاقی از دست ندهید. و برای این منظور، باید خود را فقط به خدا وابسته بدانید. پس، حضور خدا را در زندگی خود تقویت کنید.
افراد را از صفحه روزگار محو نکنید. نکشید آنها را که خدا برایشان حریم گذارده، ولی یادتان باشد که از جهاد هم شانه خالی نکنید.
پاکدامن باشید.
ملت ما
«تبعات عضویت نیمهرسمی فلسطین در سازمان ملل» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم حسن هانیزاده است که در آن میخوانید:
عضویت فلسطین به عنوان ناظر غیرعضو سازمان ملل و قرار گرفتن جایگاه فلسطین در كنار واتیكان تبعات مثبت و منفی زیادی برای فلسطینیان خواهد داشت. این عضویت نیمهرسمی تا اندازهای دربرگیرنده برخی حقوق ملت فلسطین است اما در عین حال این حقوق بهطور كامل استیفا نشده است. فلسطین باید به عنوان یك عضو كامل سازمان ملل پذیرفته میشد اما كارشكنیهای امریكا و برخی قدرتهای همسو با اسرائیل موجب شده است كه تنها مجمع عمومی سازمان ملل عضویت فلسطین را بپذیرد.
با این حال این مسئله هم میتواند به سود ملت فلسطین باشد زیرا قرار گرفتن فلسطین در زیرمجموعه نهادهای سازمان ملل میتواند پیامدهای حقوقی مناسبی برای فلسطین به همراه داشته باشد. اگر فلسطین در پی این امر عضو دادگاه جنایت جنگی شود قطعا در آینده خواهد توانست براساس ماده 17 قانون دادگاه جنایت جنگی، رهبران رژیم صهیونیستی را به علت ارتكاب جنایات جنگی مورد تعقیب قرار دهد.
علاوه براین، از این پس اوضاع اسرای فلسطینی در بند اسرائیل تغییر خواهد كرد و 10هزار اسیر فلسطینی به عنوان اسیر جنگی تلقی میشوند و قانون ژنو درباره این افراد ساری و جاری خواهد بود، لذا این افراد از حقوق بیشتری برخوردار خواهند شد و زیرچتر صلیب سرخ قرار میگیرند. از همینرو عضویت فلسطین به عنوان كشور ناظر در سازمان ملل امتیازات زیادی برای فلسطینیان دربرخواهد داشت.
با اینكه حماس پذیرفته است كه عضویت فلسطین به عنوان كشور ناظر غیرعضو در سازمان ملل امتیازاتی را دربردارد اما برخی شخصیتهای فلسطینی از جمله محمود الزهار یكی از رهبران حماس و همچنین گروه جهاد اسلامی معتقدند كه فلسطین باید به عنوان عضو رسمی سازمان ملل درآید. این افراد و گروهها براین باورند كه اگرچه عضویت فلسطین به عنوان كشور ناظر در سازمان ملل در حال حاضر امتیازاتی برای فلسطین دربرخواهد داشت اما مشكلات و تبعات منفیای نیز دربردارد.
بهطور مثال یكی از نكات منفی این طرح و عضویت فلسطین، این است كه در آینده جنبشهای جهادی فلسطینی نمیتوانند به عنوان جنبشهای مبارز علیه اسرائیل وارد عمل شوند و این یكی از مواردی است كه حق مبارزه را از جنبشهای جهادی فلسطینی میگیرد، ایران نیز اگرچه با هر تلاشی برای احقاق حقوق مردم فلسطین موافق است اما تجزیه حقوق ملت فلسطین را رد میكند. جمهوری اسلامی ایران خواهان احقاق حقوق كامل ملت فلسطین است اما به ناچار به عضویت غیررسمی فلسطین رای مثبت داد.
اگر ایران به طرح محمود عباس رای مخالف میداد قطعا در كنار امریكا و اسرائیل قرار میگرفت، در صورت دادن رای ممتنع هم در كنار انگلیس قرار میگرفت. از سویی اگر ایران در این جلسه حضور پیدا نمیكرد نیز طبیعتا تبلیغات منفی زیادی از سوی رسانههای عربی علیه ایران صورت میگرفت. لذا ایران چارهای جز دادن رای مثبت به پذیرش فلسطین به عنوان ناظر غیرعضو سازمان ملل نداشت.
سیاست روز
«پیروزی دیگر مقاومت» عنوان یادداشت روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است كه در آن میخوانید:
بر اساس نتایج اعلام شده طرح اعلام فلسطین به عنوان کشور ناظر غیر عضو در سازمان ملل در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با ۱۳۸ رای موافق و ۹رای مخالف به تصویب رسیده است. هر چند كه هنوز ابهاماتی درباره دستاوردها و پیامدهای این اقدام وجود دارد اما این امر میتواند زمینه ساز حضور گستردهتر فلسطین در مجامع جهانی و حتی شكایت فلسطین از رژیم صهیونیستی به مجامع جهانی باشد.
با توجه به اینكه در گذشته نیز این طرح بارها از سوی ابومازن و كشورهای عربی به سازمان ملل ارائه شده اما به تصویب نرسیده بود این سوال مطرح است كه چه تحولی در صحنه جهانی روی داده كه اینبار این طرح به تصویب رسیده است.؟
با بررسی تحولات اخیر فلسطین و نوع نگاه جهانی به آن میتوان پاسخ این پرسش را داد. در عرصه فلسطین دو فرآیند مشاهده میشود. نخست خط سازش با محوریت تشكیلات خودگردان فلسطین و كشورهای عربی است كه همواره با رویكرد به مذاكره با صهیونیستها و دلبستن به آمریكا به دنبال اجرای اهدافشان بودهاند. امری كه دستاورد آن استمرار اشغالگری صهیونیستها و نیز بی نتیجه ماندن تلاشهای جهانی به دلیل مخالفتهای آمریكا بوده است.
عملكردهای خط سازش موجب شده تا فلسطین به عنوان بازیگری كوچك و بدون تاثیرگذاری در صحنه بین المللی شناخته شود.
دوم در سوی دیگر جبهه مقاومت قرار دارد كه در برابر صهیونیستها و متحدان آنها ایستادگی كرده و به رغم حملات گسترده دشمنان از راه خود عقب نشینی نكرده است. نتایج این مقاومت را در جنگ ۳۳ روزه لبنان و ۲۲ روزه غزه میتوان مشاهده كرد. جدیدترین دستاورد مقاومت پیروزی در جنگی ۸ روزه بوده كه در آن غزه بر رژیم صهیونیستی پیروز گردید.
دستاوردهای مقاومت صرفا در چارچوب فلسطین و یا منطقه نبوده است بلكه مقاومت در عرصه جهانی نیز توانسته جایگاهی خاص بیابد. جهانیان در سالهای اخیر با مفهوم مقاومت آشنا شده و برآنند تا بیشتر از حقایق فلسطین باخبر شوند.
نتیجه این امر را برپایی تظاهرات ضد صهیونیستی در سراسر جهان و حتی رویكرد اروپا به تحریم كالاهای صهیونیستی میتوان مشاهده كرد. موج جهانی مقاومت موجب شده تا حتی سران غرب نیز نتوانند در برابر افكار عمومی مقاومت كنند و در نهایت به اتخاذ مواضعی علیه رژیم صهیونیستی وادار شدهاند. هر چند آنها برای منافع خود این رویكردها را در پیش میگیرند اما همین كه مقاومت توانسته سران غرب را به وحشت انداخته و منافع آنها را تحت الشعاع قرار دهد اقدامی بس مهم میباشد.
با توجه به این شرایط میتوان گفت كه تصویب عضویت فلسطین در سازمان ملل برگرفته از دستاوردهای مقاومت است كه بخش عمدهای از آن نتیجه پیروزی مقاومت در جنگ ۸ روزه است و الا اگر فلسطینیها همچنان دلبسته آمریكا و روند سازش بودند هرگز به این امر دست نمییافتند.
مردمسالاری
«گمشدهای به نام قانون» سرمقاله امروز روزنامه مردمسالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است كه در آن میخوانید:
قانون اگر چه در سخنان تمام مسوولان کشور ما همواره جایگاه برجستهای داشته و همگان، دیگران را به قانونمداری دعوت میکنند، اما آنچه در عمل شاهد هستیم آن است که قانون، نه تنها گاهی اوقات سرلوحه اقدامات افراد و گروههای مختلف نیست، بلکه به نظر میرسد حتی گاهی تمایل دارند برای عدم رعایت قانون، چراغ سبز نشان دهند.
عدم رعایت قانون منحصر به یک حوزه نیست. گاهی مصلحتهایی باعث میشود قانون نادیده گرفته شود و گاهی هم، چون نظارتی وجود ندارد، قانون هم رعایت نمیشود.
نمونههایش در کشور ما فراوان است. عدم رعایت قانون در بازداشتگاهها - که آقای اسماعیل کوثری عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفته بازداشتگاه غیرقانونی نداریم و هرکه بگوید داریم غلط کرده- نمونهای از این بیقانونیها است که آخرین مصداق آن مرگ ستاربهشتی در زندان بوده و پیش از آن هم مصادیق دیگری از آن را در بازداشتگاههای دیگری شاهد بودهایم که معروفترین آنها ماجراهای بازداشتگاه کهریزک بود.
در کارنامه دولت هم بیتوجهی به قانون، مصادیق فراوانی دارد. تاخیرهای پیاپی در ارائه لایحه بودجه به مجلس و عدم ابلاغ برخی قوانین مصوب مجلس توسط رئیس جمهور که موجب شد توسط رئیس مجلس ابلاغ شود از نمونههای بارز عدم توجه به قانون توسط دولت است که شاید از نگرش احمدینژاد مبنی بر در راس نبودن مجلس نشات گرفته باشد.
عدم پرداخت سهم حملونقل عمومی در شهرهای بزرگ به ویژه تهران از دیگر تخلفات بارز دولت از قانون است. در گزارشهای تفریغ بودجه هم همواره شاهد تخلف دولت در عدم واریز بخشی از درآمدهای نفت به خزانه بودهایم؛ تخلفی که به نوعی دیگر در جریان اجرای قانون هدفمندی یارانهها بروز یافته است و البته نمونههای دیگری که ذکر کامل آن مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
وقتی در عرصههایی رسمی همچون موارد فوق شاهد عدم رعایت قانون باشیم، دیگر نباید انتظار داشته باشیم، برخی گروهها که زمانی گروههای «خودسر» نام داشتند، بنا به اعتقاد خود، بیقانونی را ترویج نکنند.
نمونهاش حمله شتاب زده جمعی به سفارت انگلیس در تهران بود که هزینههای فراوانی برای کشور ایجاد کرد و نا گفته پیداست که اجماع اروپاییها برضد جمهوری اسلامی ایران را تقویت کرد. این نمونهها صرفا به حوزه سیاسی محدود نمیشود. چنین گروههایی که به تشخیص- و شاید تکلیف- خود عمل میکنند در عرصههای دیگر هم فعال هستند.
اعتراض به نمایش فیلمهای سینمایی دارای مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای اکران، توسط این گروهها از ابتدای سال جاری وارد فاز جدیدی شده که از اعتراض به فیلمهای «خصوصی» و «گشت ارشاد» شروع شد و حالا دامان فیلم جدید فریدون جیرانی- من مادر هستم- را هم گرفته است و جالب اینجاست که در مورد اعتراضهای قبلی، وزارت ارشاد به عنوان زیر مجموعه دولت، حتی مجوز قانونی را هم که خود به فیلمها داده به رسمیت نمیشناسد و به اعتراضها و خواستههای آن گروهها تن میدهد.
در عرصهای کلی، این موضوع که تکلیف فیلم «من مادر هستم» چه میشود، چندان مد نظر من نیست چرا که این فیلم را ندیدهام تا دربارهاش قضاوت کنم؛ اما وقتی عدهای به خود اجازه بدهند خیلی راحت و بدون توجه به قانون به هرکاری دست بزنند و مثلا از دیوار سفارت بالا بروند یا تقاضای عدم اکران فیلمی را که مجوز قانونی برای اکران دارد مطرح کنند و اقدامات خود را هم توجیه کنند، ریشه در بیقانونیهایی دارد که مدتهاست در کشور ما ریشه گرفته است و گویی کسی هم چندان توجهی به آن ندارد.
ابتكار
«سینمای ایران؛ جنازهای که از هر سو لگد میخورد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن میخوانید:
سینمای ایران بی سابقه ترین وضعیت خود را این روزها و این سالها تجربه میکند. گویی هنر هفتم تلاش دارد تا فاصله چندانی با وضعیت اقتصاد، ورزش، اجتماع و سیاست ما نداشته باشد.
این هنر- صنعت که وابستگی حیاتی به افکار عمومی دارد، این روزها حال خوشی ندارد. بیمار محتضری است که به زور کمک نفس بودجههای دولتی، تنفس میکند. این موجود بیمار، روی تختی دراز کشیده است که تمام فرزندان، بستگان، مخاطبان، مسئولان بالادست و حتی دشمنانش به دورش صف کشیدهاند و نفس هایش را میشمارند.
برخی از او قطع امید کردهاند و در ذهن خود به دنبال قبری مناسب برایش میگردند و احتمالا به مجلس ترحیمش میاندیشند و حتی شعر روی سنگ قبر و اعلامیه هفتم و چهلم اش را نیز انتخاب کردهاند.
برخی دیگر که هنوز به معجزه اعتقاد دارند، اشک در چشم، دست به دعا برداشتهاند و تا شاید اعجازی مسیحایی رخ دهد و بیمار محتضر اندکی چشم بگشاید. گروهی البته نیز مخالف بااینان، این موجود مفلوک را گناهکاری میدانند که ایمان و امان مردمان را برباد داده و اکنون خود به عقوبت گناهانش، مکافات پس میدهد. اینان البته که مرگ بیمار را طلب میکنند و اگر دستشان برسد یکی از چند لوله پلاستیکی وصل شده به او را قطع میکنند تا راه نفسهای کمکی را نیز بگیرند.
از سوی دیگر مسئولان و متولیان نگهداری این موجود، نیزمانند زمانی که ورزشکاران ودانشمندان و افراد مشهور دیگر در بستر بیماری افتادهاند، دست در جیب کرده و اعلام میکنند که همه خرج کفن و دفن و مجالس یادبود و بیمه و مقرری بازماندگان را تقبل خواهند کرد.
این موجود اما چرا به این روز افتاده است؟ پاسخ به این سئوال بدون تردید تقصیرات را متوجه همه اطرافیان وی خواهد کرد.
دشمنان که وضعشان روشن است. تقصیرات را به گردن میگیرند وبا افتخار اعلام میکنند که حاضرند روی همین تخت گلویش را هم بفشارند تا این نفسهای به شمارش افتاده به آخر برسد و از رنج زنده ماندن به این صورت رهاشود. اما دیگرانی که ظاهرا به عیادت وی آمدهاند، کمتر از دشمنان در این وضعیت دخیل نیستند.
آن روز که مخاطبان به جای مراجعه به گیشههای سوت وکور سینماها، در پیاده روهای شهر به دنبال نسخه قاچاق فیلمهای روی پرده میگشتند و خود نیز با تکثیر نسخههای بیشتر برای عمه، عمو، خاله، دایی و کل فامیل، نیاز به مراجعه به سالنهای سینما را در مخاطبان کاهش دادند، لگدی محکم نثار این موجود نگون بخت کردند.
فرزندان این بیمار که همان سینماگران هستند نیز در طول همه این سالها ثروت این پدر پیر را به تاراج بردند. برخی از آبرویش مایه گذاشتند تا به مسندی در راهروهای قدرت برسند. بعضی اطلاعیههای سیاسی خود را با امضای وی منتشر کردند.
گروهی از ارتباطاتش بهره بردند تا امیال ضد فرهنگی خود را ارضا کنند. تعدادی از این فرزندان نیز با حسادتهای عجیب و غریب، از موضع دینداری برادران و خواهران خود را بدکاران و فاحشههایی خواندند که در این خانه مسکن گزیدهاند تا به اشاعه فحشا و منکرات بپردازند و لابد باید به دار مجازات آویخته شوند.
گروهی دیگر از این فرزندان همه نام و اعتبار پدر را به کمیتی با واحد دلار و ریال تبدیل کردند تا با آن شرکتی سودآور تاسیس کنند که تنها خروجی آن پول است.
برخی از متولیان و مسئولان نیز آن را صندلی محکمی دیدهاند که میتوان برآن نشست و بردیگران آقایی کرد. از نگاه آنان، این صندلی باید خوب سواری بدهد و اگر گاه فنرش از جا دررفت یا پایه هایش کمی این طرف و آن طرف رفت، به جای وارسی، باید برآن محکم تر نشست تا فرصت تکان خوردن پیدانکند و یادش نرود که باید تنها صندلی باشد، تا هم بتوان از روی آن به میزی پراز مزایا مسلط شد و هم با مردمان به اقتدار سخن گفت.
این اطرافیان که اکنون گرد تخت این بیمار محتضر حلقه زدهاند، بدون تردید در وضعیت به وجود آمده سهمی دارند، اما این همه داستان نیست. بلکه نگاهی فراخ تربه جوانب پیرامون این موضوع نشان میدهد که برخی از سیاسیون نیز بهتر دیدهاند که بخشی از بازی خود را به این زمین بکشانند. آن چنان که زمین ورزش را جولانگاه خود قرار دادهاند و آن گونه که حوزههای دیگر فرهنگ را سمکوب اسبان خود کردهاند.
در گیریهای اخیر پیرامون موضوع اکران برخی فیلمها در سینماهای تحت نظارت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، و جهت گیری تند برخی سینماگران و مقامات دولتی بر سر این موضوع و همچنین حملات شدید اخیر هردوطرف برسر موارد مطرح شده در یک فیلم سینمایی از آن جمله است.
آفرینش
«سیگنالهای جدید غرب برای افزایش فشار بر ایران» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن میخوانید:
چندین دور مذاكره، صدور قطعنامههای مختلف درسازمان ملل و شورای امنیت، تحریمهای سنگین سیاسی و اقتصادی، تبلیغات گسترده ضد ایرانی و اقداماتی از این دست، تاكنون نتوانسته است راهی برای بازگشایی بن بست هستهای كشورمان بازكند و درخوشبینانه ترین حالت نتیجهای جز «مذاكره برای مذاكره» درپی نداشته است.
تاپیش از این غرب مدام گزینههای تحریم و فشاررا یكی پس از دیگری برایران تحمیل میكرد تا نتیجتاً این فشارها باعث عقب نشینی ایران و دست كشیدن از فرایند غنی سازی گردد. اما به رغم فشارهای سنگین این تحریمها بركشور و مردم، ایران دست از حقوق هستهای خود نكشید.
با تحریم گسترده صنعت نفت و بانك مركزی ایران، عملاً دیگر گزینهای برای تحریمها باقی نمانده است و به گفته رییس آژانس بین المللی اتمی تحریمها هیچ تاثیری برفعالیتهای هستهای ایران نداشته است لذا امروز شاهدیم كه دوطرف به انتهای این ماراتن هستهای نزدیك میشوند. غرب دیگر گزینه شاخصی برای تحریم ایران در دست ندارد و ایران نیز بیش از این نمیتواند هزینه تحریمهای همه جانبه را كه مردم را هدف قرارداده تحمل كند.
هرچند كه مقاومت در مقابل تحریمها از دیربازدردستور كار مردم و مسولان قرار داشته است، اما فشارهای كنونی وضعیت سختی را برای اقتصاد كشور رقم زده است.
در طی این چند روز گذشته شاهد اظهارات مختلفی از جانب كشورهای غربی، آمریكا و آژانس بودیم كه سیگنالهایی را ارسال كردند و این طور برداشت میشود كه قصد دارند ایران را تحت فشارقراردهند و امتیاز آخر را بگیرند.
وزیردفاع آمریكا درنشست خبری با همتای اسرائیلی خود اعلام كرد كه «اعتقاد دارد هنوز گزینه دیپلماسی بهترین راه برای حل مسئله هستهای ایران است».
مدیركل آژانس نیز درگزارش فصلی خود ابراز داشت كه «آژانس تعهد جدی به ادامه مذاكرات با ایران داشته و همچنین اكنون زمان انجام مذاكرات اصلی با ایران فرارسیده است».
از سوی دیگرهیلاری كیلینتون وزیرخارجه آمریكا اعلام كرده است «كشورش آماده مذاكره دوجانبه و مستقیم با مقامات ایران بوده تا برسرحل مسئله هستهای ایران به نتیجهای ملموس دست یابند و دیگر بیش از این نمیتوان صبركرد».
همچنین مقامات اسرائیلی نیز در طی این چند وقت بارها هشدار دادهاند «كه خط قرمزشان برای رویاروی نظامی، دست یابی ایران به اورانیوم غنی شده بیش از 250 كیلو میباشد. آژانس اعلام كرده بود كه ایران از مجموع 230 كیلو ذخیره اورانیوم خود به میزان 90 كیلو از آن را به صفحات سوخت تبدیل كرده است اما هم اكنون با افزایش تعداد سانتریفیوژها در فردو، ظرفیت غنی سازی ایران سه برابرخواهد شد و این نگرانی وجود دارد كه میزان ذخایراورانیوم ایران درطی ماههای آینده چند برابر شود».
تمامی اظهارات بالا نشان میدهد كه غرب عزم خود را جزم كرده تا با رویكرد «فشار و مذاكره» ایران را وادار به مذاكرات جهت دار نماید. غرب با شعارآمادگی برای مذاكره زمینههای لازم برای به كارگیری گزینههای سخت تر درمواجهه با ایران را آماده میكند.
به طوری كه با اعلام آمادگی همه جانبه از سوی كشورهای غربی و سازمانهای بین المللی برای مذاكره، قصد دارند ایران را درتنگنا قراردهند تا درصورت محقق نشدن اهدافشان در گفتگوها، از یك سو دستشان برای اقدامات سخت بازباشد و از سوی دیگر با مقصر جلوه دادن ایران، مشروعیت افكارعمومی را درجهت اقدامات بعدی كسب نمایند.
دراین میان ضروریست تا مقامات تصمیم گیرنده هستهای ما، با پیش قدم شدن برای آغاز مذاكرات و در دست داشتن بستههای پیشنهادی شفاف و انعكاس گسترده خبری درجهت روشن سازی افكار عمومی اقدام نمایند، تا بتوانیم از كشیده شدن دامنه تصمیم گیریها به گزینههای سخت تر جلو گیری كنیم و هم مردم و كشور را اززیر فشارتحریمها خارج سازیم.
این احساس درداخل و خارج از سوی طرفین گفتگو به وجود آمده كه مناقشات هستهای ایران به مرحله آخرخود نزدیك شده و باید هرچه سریعتر نتیجهای حاصل شود نباید اجازه دهیم تا این مرحله آخر با شلوغ كاریهای سیاسی غرب موجب تحمیل فشارهای جدید به كشورمان گردد.
ضمن اینكه نباید از این موضوع غافل شویم كه لابیهای پنهان با هزینههای گزاف قصد دارند ایران را درگیری گزینههایی سخت تر از تحریمهای سیاسی و اقتصادی نمایند لذا حیاتی است تا تیم تصمیم گیرنده هستهای ایران با درایتی دوچندان نسبت به گذشته به تحركات و اقدامات غرب توجه داشته باشند.
دنیای اقتصاد
«تحریم و مسوولیت نخبگان» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم اصغر فخریه كاشان نماینده سابق ایران در دادگاه داوری ایران و آمریكا است كه در آن میخوانید:
متاسفانه یكی از خصوصیات جامعه ایرانی، روبهرو نشدن یا دیر روبهرو شدن با مسائل است. بهانه همیشه این بوده كه نباید مردم را نگران كرد؛ اما با این نگاه متاسفانه به مشكل و بیماری مهلت داده میشود تا خود را تا اعماق جامعه بگستراند و فرصت معالجهای كه در ابتدای امر به سادگی میسر بوده، از دست برود. تحریم از جمله این مسائل است.
چه باید كرد؟ راهحل سیاسی موضوع این یادداشت نیست كه آن وظیفه سیاسیون است؛ اما تحریم وجه دیگری هم دارد و آن جنبههای حقوقی و بانكی و تجاری تحریم است، آیا نمیتوان با تحریم از این جنبهها مقابله كرد؟ مردم عادی به نوبه و به تشخیص خود هریك رفتاری پیشه كرده و میكنند یا با فروتنی و سكوت آثار تحریم را تحمل میكنند یا به نحوی به مقابله با آن میروند، اما آیا این مشكل را حل میكند؟ آیا نخبگان جامعه به این سكوت و بیعملی و تحمل و تن دردادن راضیند؟ منظور از نخبگان همه كسانی هستند كه علم یا عمل آنان، قلم یا قدم ایشان و سكوت یا سخنی كه بر زبان میآورند برای دیگران الگو میسازد و موجب هدایت و تصمیم میشود.
همه نخبگان ایرانی در داخل و خارج كه وسعت عمل و كلام آنان فراتر از عمل و كلام مردم عادی است، آیا وظیفهای در برابر حادثهای كه به عنوان تحریم بر جامعه ایرانی و مردم ایران تحمیل شده و میشود، ندارند؟
آیا نخبگان ما دریافتهاند كه تحریمهای بیسابقه اعمال شده بر ایران و ایرانی، در تاریخ پیشینه میسازد و راه را برای استفاده از آنها در آینده علیه هر ملت و دولتی كه نخواهد زیر بار سلطه دولتهای مسلط جهانی برود، هموار میكند.
روشنفكران و نخبگان ایرانی چه در داخل و چه در خارج نمیتوانند در مقابل این امر كه برخلاف اعلامیه حقوق بشر، مقررات تجارت آزاد، حقوق بینالملل و نظامات متحدالشكل جهانی اعمال میشود، سكوت كنند. حتی اگر نخبگان اختلافنظری با سیاستهای فعلی دارند، نباید منافع ملت و سرنوشت ایران و ایرانی را نادیده بگیرند.
خصوصیت روشنفكر و نخبه تحلیل وضعیت و تشخیص درد و نگاه به آینده است. حفظ ارزشها و دستاوردها است.
اعتلای كرامت و حقوق انسانی است. مگر اعلامیه حقوق بشر حق برخورداری انسانها از فرصتهای یكسان آموزشی را به رسمیت نشناخته است؟ پس چگونه است كه بسیاری از دانشگاههای آمریكا و چند كشور دیگر مانع تحصیل دانشجویان ایرانی در رشتههای خاص تحصیلی میشوند؟ مگر قانون اساسی آمریكا تبعیض را منع نكرده است؟ پس به چه مجوزی ایرانی صرفا به دلیل ایرانی بودن حتی در جامعه آمریكایی با اعمال تبعیض در اشتغال، تحصیل و خرید خدمات خاص روبهرو است؟
مگر قوانین تجارت آزاد و مقررات WTO هر نوع محدودیت را بر سر تجارت آزاد منع نكرده است؟ پس چرا شركتهای ثبت شده در خارج با سرمایه مشترك یا انفرادی ایرانیان كه بعضا سالها قبل در كشورهایی مثل دبی، چین، اروپا و... تاسیس شدهاند و هیچ رابطه تجاری هم با ایران ندارند، (كه اگر هم میداشتند مانعی نداشت) از دریافت خدمات بانكی محروم شده و میشوند؟ به چه استنادی عمل بعدی این شركتها را فرض و پیشگویی میكنند و بر آنها تحریم بانكی اعمال میكنند؟
دولت آمریكا و سایر دولتها با استناد به كدام محمل قانونی، برخلاف تعهدی كه شركتهای متبوعشان در قراردادهای فیمابین برای تامین قطعات یدكی هواپیما، ماشینآلات صنعتی غیرنظامی سپردهاند، مجوز صدور آن قطعات را نمیدهند و آیا نقش دولت آمریكا در سقوط هواپیماهای ایرانی به دلیل فقدان قطعات یدكی ناشی از عدمصدور مجوز صادرات قطعات یدكی قابلتعقیب نیست؟ غرب چه مستندی حقوقی برای منع صدور مواد اولیه دارویی، تجهیزات پزشكی و داروهای حیاتی به ایران دارد؟ مگر آمریكا در بیانیه الجزایر تعهد نكرده است كه در امور داخلی ایران دخالت ننماید؟ اخلال اقتصادی، دخالت در امور ایران نیست؟