محسن هاشمی:
مشایی نامزد نمیشود
در سال 84 برای تخریب هاشمی پول خرج شد/حسن روحانی اهل مبارزه انتخاباتی نیست/عبدالله نوری هم مانند خاتمی است؛ اینها افرادی هستند که پتانسیل دارند/پتانسیل قالیباف خوب است اما باید بازی انتخاباتی سختی انجام دهد.
می گوید برخی در سال 84 میخواستند از دیوار تخریب هاشمی بالا بروند. حالا نمیتوانم این مسائل را باز کنم و بگویم چطور برای تخریب آقای هاشمی پول خرج شد و به چه کسانی پول داده شد تا علیه ایشان سخنرانی کنند.
به گزارش ایلنا، محسن هاشمی فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی در گفتگو با روزنامه بهار به بررسی وضعیت اصلاح طلبان و اصولگرایان در انتخابات آینده،تخریبها علیه هاشمی و ماجرای انتخابات سال 84 پرداخته است. اهم صحبتهای وی را در ادامه بخوانید؛
* شرایط کشور شرایط انتخاباتی است و نمیتوان خیلی از مسائل را واضح مطرح کرد چرا که باعث کدورت اصلاحطلبان میشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی چالشهایی در مقابل نظام ایجاد شد، که بسیاری از آنها در خاطرات آقای هاشمی درج شده است. پس از پایان دوران ریاستجمهوری آیتالله هاشمی و انتخابات دوم خرداد نامگذاری جناحهای سیاسی از راست و چپ به اصلاحطلب و اصولگرا تغییر کرد. البته راستهای سنتی را درابتدا محافظهکار خطاب میکردند و سپس به اصولگرا معروف شدند. برندگان در انتخابات سال 76 نام خود را اصلاحطلب گذاشتند چرا که مجموعهای از چپها، میانهروها و کارگزارانیها بودند که تصمیم به انجام یکسری اصلاحات در نظام و کشور گرفته بودند. اما پس از پیروزی دوم خرداد، گروهی که اصلاحطلب نام گرفته و قدرت را در دست گرفته بود سریع مغرور شد. پیروزیهای نخست، اصلاحطلبان را به سمت غرور کشاند؛ غروری که تا سال 84 نیز ادامه داشت. همین غرور باعث شد به سمت افراط بروند؛ جامعه ما اصولا جامعهای افراط و تفریطی است.
* انتخابات شوراهای دوم، نخستین جایی بود که اصلاحطلبان به دلیل شکافهای ایجادشده و اختلافها شکست خوردند. انتخابات شوراها مربوط به سالهای 81 و 82 است و میبینید که در شهر تهران که بهترین و مناسبتترین بستر برای اصلاحطلبان بود آنان شکست خوردند. انتخاب شوراها به دلیل اتفاقاتی که نمیخواهم بازگو کنم برای اصلاحطلبان شکست به ارمغان آورد. آن زمان در مترو بودم و در جریان این مسائل قرار داشتم. اما جالب این است که اصلاحطلبان از این اتفاقات پند نگرفتند. غروری که ایجاد شد باعث شد شکست دیگری گریبان اصلاحطلبان را بگیرد.
* در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 همه نظرسنجیها نشان میداد آیتالله هاشمی اول است که دیدید در دور اول انتخابات سال 84 آقای هاشمی اول شدند. لذا تمام کاندیداها فرضشان بر این بود که باید با آقای هاشمی رقابت کنند و به مرحله دوم بروند. استراتژی اصلاحطلبان و اصولگرایان بر این اساس استوار شد و تمام بحثها برسر حضور آقای هاشمی و شکست ایشان در انتخابات بود.
* من میدانم چطور در شورای شهر اختلاف بروز پیدا کرد. توجه کنید که در انتخابات شورای شهر دوم درست یکسال پس از رای 22میلیونی به آقای خاتمی اصلاحطلبان شکست خوردند. بروید و ببینید علتش چه بوده، وقتی آنجا را از دست دادند باید آسیبشناسی میشد.
* در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 به هر دلیلی هفت نفر از خاستگاههای مختلف با یک نفر رقابت کردند. توجه کنید که در این انتخابات اجازه داده شد همه آقای هاشمی را تخریب کنند. با هیچکس برخورد نمیشد و اجازه داده میشد هرچه میخواهند علیه آیتالله هاشمی بگویند. مسائل کذب سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی منتشر شد. البته این مسئله چند سال قبل نیز هنگام حضور ایشان در انتخابات مجلس ششم رخ داد.
* هدف مشخص بود، همه کسانی که این کار را کردند مطمئن بودند انتخابات دومرحلهای میشود. نظرسنجیها نشان میداد آقای هاشمی اول است ولی 50درصد رای لازم برای پیروزی در دور نخست را کسب نمیکند. درنتیجه هفت نفر دیگر باید برای نفر دوم شدن و به دور دوم رفتن رقابت میکردند. من موافق حضور آیتالله هاشمی در انتخابات سال 84 نبودم.
* بنا بر همین دلایل و براساس عقل و منطق و نگاه عملگرایانه با حضور آیتالله هاشمی در انتخابات سال 84 مخالفت کردیم. اما وقتی وارد انتخابات شدند حجم سیدی و شایعات در مورد خانواده ما چندصد برابر شد؛ به طور مثال گفتند بانک پارسیان متعلق به خانواده هاشمی است در صورتیکه همه نظام و گروههای سیاسی میدانستند مال ما نیست یا مثلا رستوران بوف متعلق به فائزه است و فلان ساختمان متعلق به محسن؛ شبنامههایی علیه خانواده هاشمی در پارک قیطریه دیدم که در تیراژ بالا رها شده بود یا پست، سیدیها را علیه خانواده هاشمی به وفور پخش میکرد. یک فردی مانند آقای هاشمیرفسنجانی که به دلایل دعوتهایی که از ایشان شد به میدان آمد نباید اینگونه تخریب میشد.
*نیروهای تکنوکرات، سنتی و حتی بخشی از اصلاحطلبان؛ خیلیها آمدند و گفتند اگر حاجآقا نیاید، کشور وارد شرایط وخیمی میشود که عملا هم شدیم. همان چیزی که اکنون اتفاق افتاده را آن زمان به عنوان خطر پیشبینی میکردند. آنقدر گفتند کشور در خطر است تا بالاخره آیتالله هاشمی برای انجام وظیفه به میدان انتخابات سال 84 آمد. آن هم در حالی که انتخابات سال 84 یک به هفت بود و چپ و راست در دور اول دنبال تخریب آقای هاشمی بودند.
*برخی میخواستند از دیوار تخریب هاشمی بالا بروند. حالا نمیتوانم این مسائل را باز کنم و بگویم چطور برای تخریب آقای هاشمی پول خرج شد و به چه کسانی پول داده شد تا علیه ایشان سخنرانی کنند. به هر حال بخشی از اینها مسئله امنیتی است و گفتنش به صلاح نیست. در دور نخست انتخابات سال 84 آقای هاشمی رای اول را آورد و همیشه در خانواده به شوخی میگوییم ما در انتخابات سال 84 بردیم.
*جمعه انتخابات برگزار شد و جمعه شب همه منتظر بودند ببینند که نتیجه چه میشود. تیترهای شنبه روزنامهها چیست؟ کیهان مینویسد: احمدینژاد- هاشمی؛ نمینویسد هاشمی - احمدینژاد. روزنامه اقبال مینویسد معین – هاشمی به دور دوم رفتند؛ آقای کروبی میگوید من خواب بودم بلند شدم دیدم نفر سوم شدم؛ همه گفتند با آقای هاشمی به دور دوم انتخابات رفتهاند. نهایتا احمدینژاد نفر دوم اعلام شد. یک هفته فرصت بود تا 9-8 ماه تبلیغات منفی عوض شود و در این شرایط خیلی از اصلاحطلبان تا سهشنبه و چهارشنبه منتهی به روز انتخابات هم تصمیمی نگرفتند. اینکه ادعا کردند از همان روز اول نیروهای ستادیشان را به ستاد هاشمی فرستادند. همه الکی بود. هیچ نیرویی نفرستادند؛ تبلیغاتی هم به آن صورت در کار نبود. مصاحبه هم که میکردند این را جا میانداختند که ما هم هاشمی را قبول نداریم. شعار بد و بدتر را مطرح کردند که ریزش بسیار زیادی در رای ایجاد کرد.
*هیچکس از جناح اصلاحطلب- از هر طیفی که در نظر بگیرید- هاشمی را تایید نکرد، اما در طرف مقابل همه سازماندهیشده جلو آمدند. حالا به هرحال آقای هاشمی آن انتخابات را به خدا واگذار کرد. میخواستم بگویم تمام کسانی که اسمشان را اصلاحطلب میگذاریم با وجود شکست سال 81 در شورای شهر تهران، باز پند نگرفتند؛ آن وقت چطور میخواستند در سال 84 با آن انشقاق انتخابات را ببرند. در سال 84 حتی دوستان سنتی آقای هاشمی، مانند لاریجانی و جامعه روحانیت مبارز پشت ایشان نیامدند و هرکدام کاندیدای خود را داشتند، هرچند رای بسیار پایینی هم آوردند.
*همان اتفاقی که برای اصلاحطلبان رخ داد این بار برای اصولگرایان رخ داده؛ اصولگرایان دچار غرور شدهاند. آن زمان هم آدمهای معقول اصلاحطلب مشکلی نداشتند و عملگراها و واقعگراها میدانستند که چه بکنند اما فضا دست افراطیون بود که باعث شد شکست تحمیل کنند و اکنون کشور به این وادی افتاده است. اتفاقی که اکنون رخ داده و صحبت از حضور اصلاحطلبان، دقیقا نتیجه تندرویهای افراطیون است.
* با این شرایطی که میبینم احتمالا اجازه نمیدهند آقای خاتمی وارد انتخابات شود. اصلاحطلبان اما میخواهند کسی نامزد انتخابات شود که بتوانند جدی پشتش بایستند و رای هم بیاورد. اصلاحطلبان اگر تصمیم بگیرند در انتخابات مشارکت کنند دوست دارند با عزت به عرصه انتخابات وارد شوند و نمیخواهند در انتخابات سال 92 گدایی قدرت کنند.
*اصلاح طلبان میگویند ما به هر قیمتی نمیخواهیم بیاییم و خودمان را عرضه کنیم که به طور مثال بعدها یک پستی داشته باشیم. از آن طرف هم دوست دارند خط خود را حفظ کنند. در نتیجه در شرایطی قرار میگیرند که نهایتا به عدم حضورشان در انتخابات منجر میشود؛ مانند انتخابات مجلس که در نهایت شرکت نکردند. در نتیجه یک سبد رای عظیمی باقی میماند که همه دنبال جذب آن هستند. چون نزدیک انتخابات است هرکسی با نیتهای مختلفی حرف میزند. حتی یک اصلاحطلب بیحس و رمق نیز میتواند این سبد را به نفع خود جمع میکند. در نتیجه این سبد در جیب طرفداران احمدینژاد نمیرود.
*طرف مقابل تیم احمدینژاد در جناح اصولگرا نیز بر این اعتقاد است که اگر در بافت سنتی نتواند رای جمع کند به سمت یک سبد جدید رای برود. از این رو است که آنان حرفهای اصلاحطلبانه میزنند، که اخیرا نیز به شدت مد شده است. به طور مثال به توقیف روزنامه شرق یا حتی در زندان خانگی بودن موسوی و کروبی اعتراض میکنند. از طرفی اگر اصلاحطلبان قوی در انتخابات حضور پیدا کنند احتمالا اصولگرایان مجبور به اتحاد میشوند. اگر اتحاد نکنند و همان حرکتی را تکرار کنند که در سال 84 اصلاحطلبان انجام دادند احتمالا اصولگرایان بازنده انتخابات خواهند بود. همانطور که افراطیون اصلاحطلب باعث باخت اصلاحطلبان در سال 84 شدند افراطیون اصولگرا نیز باعث باخت این جناح میشوند. اما اصلاحطلبان اگر محکم و قوی به میدان انتخابات بیایند،
*اگر اصلاحطلبان نیایند و رقابت بین اصولگراها باشد درست شبیه سالهای پس از دهه 60 که خودشان با خودشان رقابت میکردند خواهد شد. اما اگر اصلاحطلبان بیایند مطمئنا نوع رقابت تغییر خواهد کرد؛ هرچند که میزان تغییر بستگی دارد به اینکه قوی در انتخابات شرکت کنند یا ضعیف. اگر قوی بیایند احتمالا اصولگراها هم متحد میشوند مگر آنکه همان اشتباه اصلاحطلبان در سال 84 را تکرار کنند.
*مطمئن هستم که اصولگرایان اشتباه اصلاحطلبان در سالهای 81 و 84 را تکرار میکنند و در این صورت اگر اصلاحطلبان بتوانند حضور پیدا کنند احتمالا برنده میشوند. حالا باید برسیم به اینکه اصلاحطلبان باید چه کار بکنند تا بتوانند حضور پیدا کنند.
* در حال حاضر میگویند رهبر اصلاحطلبی فقط آقای خاتمی است. آیتالله هاشمی به نظر نمیتواند رهبر اصلاحطلبان شود. آیتالله هاشمی فراجناحی فکر و عمل میکنند. مهمترین مسئله برای ایشان حفظ نظام است؛ به شکلی که همه بتوانند در آن حضور داشته باشند و نظام تبلور رای همه باشد. ایشان در تمام این دورهها چه زمانی که اصلاحطلبان با ایشان بد شدند و چه زمانیکه اصولگرایان با ایشان دچار مشکل شدند تعادل را حفظ کردند. ایشان همیشه سعی کرده خود را محور تعادل کند که کشور به صورت تکثرگرایی اداره شود و در نتیجه سعی میکند به عنوان یک وزنه تعادل عمل کند.
*حاجآقا نظریه دولت وحدت ملی را برای انتخابات سال 92 اعلام کرده. دولت وحدت ملی نمیتواند جریانی باشد که به طور مثال فقط اصلاحطلبان در آن حضور داشته باشند. حاجآقا دولت وحدت ملی را اینطور عنوان کردند که فرض کنیم شرایط ما شرایط پس از جنگ است، یعنی تحریمها و رفتار آمریکا و اتحاد غرب علیه ایران را یک نوع شرایط جنگی فرض کردهاند؛ درست مانند زمانیکه قطعنامه را پذیرفتیم و جنگ تمام شد. در آن زمان در دولت و مجلس از تمام جناحهای کشور حضور داشتند و براساس اتحاد و همدلی دوران اولیه سازندگی را به خوبی گذراندیم به طوری که بعد از جنگ توانستیم دوباره تنشزدایی کنیم، اقتصاد را سامان دهیم و به سمت توسعه اقتصادی و سیاسی حرکت کنیم که آقای خاتمی نیز آن را ادامه دادند. آن فضای کار و سازندگی و عقلانیتی که ایشان ایجاد کردند و بعد آقای خاتمی آن را ادامه دادند باعث شد کشور وضعیت مناسبی پیدا کند.
*فرض اصولگرایان اینکه اصلاحطلبان نمیتوانند بیایند. در واقع میخواهند آرام آرام سبد رای اصلاحطلبان را به سمت خود جذب کنند که البته همه اینها با این فرض است که اصلاحطلبان با قدرت در انتخابات شرکت نکنند. اگر یک اصلاحطلب قوی وارد عرصه رقابت انتخابات سال 92 شود دیگر حرف و تشویقی از سوی اصولگرایان برای حضور او نخواهد بود و اصولگرایان برای مواجهه با او با هم منسجم میشوند.
*درحال حاضر مسئله مشایی را یک مقدار بزرگ میکنند و میگویند مقام معظم رهبری گفتهاند مشایی نباشد، در حالیکه ایشان هیچ وقت نگفتند مشایی نباشد. نامهای دادند و گفتند مشایی در این پست که باعث اختلاف اصولگراها میشود، نباشد. در یک یادداشت ایشان توصیه کردند که حضور مشایی در این پست باعث اختلاف اصولگرایان میشود، اما نگفتند که به طور مثال مشایی آدم بدی است.
*کتابی هست به نام «انصراف» که حاجآقا دلایل انصرافشان را از انتخابات مجلس ششم نوشتهاند. آن موقع مسئول انتخابات فهرست را میخواند ولی اسم ایشان را نمیخواند. من مدام تماس گرفتم و گفتم چرا نمیخوانید گفت ما هنوز به رای آیتالله هاشمی شک داریم، بعد شکایت شد و یک بساطی راه انداختند که اگر یادتان باشد کاریکاتور «آقاسی» را کشیدند. من آن موقع رییس دفتر حاجآقا بودم، به شورای نگهبان شکایت شد. برخی از صندوقها را باز کردند و هر صندوقی که باز میشد آرای آن مخدوش بود و باطل اعلام میشد.
*تا 30درصد بازشماری شد و حاجآقا بیستم شد، بعد گفتند دیگر ادامه ندهید چون مجبور میشوند انتخابات تهران را باطل کنند. وقتی از 30 به 20 رسیدند دیدند انتخابات در تهران مخدوش است و توقع بود آن موقع انتخابات تهران باطل شود ولی از بالا گفتند انتخابات باطل نشود. افراطیهای اصلاحطلبان تقلب کرده بودند.
* آقای خاتمی با مجمع روحانیون مبارز رییسجمهور شد، با مشارکت که رییسجمهور نشد، اما پس از دوم خرداد مشارکت طوری رفتار کردند که انگار گذشته هیچ بوده. اکنون هم آقای احمدینژادی که با اصولگراهای سنتی به میدان آمد، آنها را کنار زده است.
* از نظر من سناریو راه سوم دیگر جواب نمیدهد. جریان افراطی اصولگرا شرایط اقتصادی و ظرفیت مدیریتی خود را نشان داده و کشور را از نظر اقتصادی و اجتماعی کاملا بههم ریخته است. با دنیا به مشکل برخوردند و همه را با خود دشمن کردند و وضعیت مناسبی نیست. یک مقدار پول به حساب مردم ریختند که آنهم به دلیل گران شدن نفت بود که اکنون همان را هم ندارند که بدهند. آقایان شانس بزرگی آوردند که قیمت نفت یکدفعه بعد از حضورشان در قدرت به صد دلار رسید.
*در مجموع سرنوشت انتخابات آینده به این بستگی دارد که نظام تصمیم بگیرد همه در انتخابات شرکت کنند یا خیر.
هنوز هیچ علامت مشخص و مثبتی برای شرکت هم نشان داده نشده است. مقام معظم رهبری فرمودند که هنوز برای این حرفها زود است و زمانی که لازم باشد در مورد این موضوع صحبت میکنند.
*در وضعیت فعلی به احتمال زیاد اصلاحطلبان پیروز میشوند. یک حالت این است که به هیچکس اجازه شرکت در انتخابات را ندهند و انتخابات بین اصولگرایان برگزار شود و در شرایطی که به هیچ عنوان اجازه حضور اصلاحطلبان را در انتخابات ندهند یا حتی بین آنان اختلاف و تشنج ایجاد شود- به طور مثال یک عده از طرف اصلاحطلبان بگویند در انتخابات شرکت میکنند و یکسری اعلام کنند که شرکت نمیکنند- رهبران جلسه نمیگذارند و انسجام به وجود نمیآید و فقط اسما اعلام میکنند که اصلاحطلبان در انتخابات هستند.
* احساسم این است که مشایی نامزد نمیشود تا کار به رد صلاحیت بکشد. برخی هم میگویند آقای خاتمی خواهد آمد، که اصولگرایان در این مورد میگویند واقعا میخواهد میخواهد بیاید؟ آیا روی آمدن دارد؟ مثلا اصولگرایان افراطی میگویند آقای ناطق اصلا رای نمیآورد بیخود میآید، میداند که رای نمیآورد.
*حسن روحانی در شرایطی میآید که بداند بردش حتمی است، اهل مبارزه انتخاباتی نیست. اگر حاجآقا نامزد انتخابات شود، به نظر شانس زیادی در این اوضاع دارد و رای میآورد.عبدالله نوری هم مانند خاتمی است؛ اینها افرادی هستند که پتانسیل دارند.
*علی لاریجانیهم اگر فقط رقابت میان او و حداد عادل باشد شانس زیادی دارد.پتانسیل قالیباف خوب است. اما باید بازی انتخاباتی سختی انجام دهد. من راجع به آقای قالیباف نمیتوانم خیلی صحبت کنم چون هنوز حقوقبگیر شهرداری هستم.