گزیدهای از سرمقاله روزنامههای امروز
روزنامه های صبح امروز سرمقالههای خود را به مهمترین مسائل داخلی و بین المللی اختصاص دادند.
مقاله امروز روزنامه کیهان،به قلم سعدالله زارعی را در ذیل می خوانید:
«خلیفه گری» دستپخت جدید غرب!
این روزها واژه ای ذیل عنوان «خلیفه گری جهانی» وارد ادبیات سیاسی شده است و برخلاف ظاهر آن كه نوعی تلاش اسلام گرایانه از نوع سنتی و تاریخی آن برای استقرار نظام های خاص سیاسی را تداعی می نماید، یك دستور كار «اطلاعاتی و امنیتی» است كه برای جوامع اسلامی بخصوص جوامع اسلامی شمال آفریقا كه در معرض انقلاب های دین گرایانه اند، طراحی، تنظیم و به اجرا گذاشته شده است. نمودهای عینی این پدیده را می توانیم در مسائل امنیتی حدود شش ماه اخیر لیبی، مسائل امنیتی 10 روز اخیر الجزایر و حوادث روزهای اخیر «مالی» مشاهده نمائیم.
هفته گذشته - 28/10/91- مجله آمریكایی تایم- به دلایل خاصی كه به روابط آمریكا و فرانسه باز می گردد- فاش كرد كه منابع اطلاعاتی MI6 جهادی هایی - عنوانی كه غرب برای بد نام كردن جهاد به تروریست ها می دهد- را یافته اند كه فرانسه را به مقصد آموزش و مبارزه در شمال مالی ترك كرده اند.
این مجله از قول منابع امنیتی نزدیك به دولت، یادآور شد كه مركز آموزش و تجهیز نیروهای اعزامی به مالی پیش از این و در دوره ای كه ناتو سرگرم عملیات هوایی علیه لیبی بود، به آموزش و تجهیز یك گروه متحد القاعده در لیبی می پرداخته است.
چند روز پیش «بروس ریدل» كارشناس موسسه «بروكینگز» با اشاره به نقش تلفیق یافته ناتو با محوریت فرانسه با یك گروه لیبیایی وابسته به القاعده در لیبی- موسوم به المقاتله الاسلامیه كه بعد از سقوط قذافی تغییر نام داد و امروزه با عنوان المجالس العسكریه فعالیت می نماید- نوشت: «الجزایر كشور بعدی خواهد بود كه سقوط می كند».
«خلیفه گری جهانی» در واقع یك مدل شبیه القاعده است كه ریشه و پایه اصلی آن در سرویس های اطلاعاتی است و در صحنه عملیات از نیروهایی تغذیه می كند كه علیرغم اقدامات ضد انسانی، داعیه اسلام گرایی هم دارند و علاوه بر آن در مرحله تخریب از قدرت بالایی برخوردار می باشند.
كما اینكه خود واژگان هم می گویند، خلیفه گری جهانی برای تأسیس یك نوعی از حكومت اسلامی به وجود نمی آیند بلكه برای فروپاشیدن حكومت هایی به وجود می آیند و اضافه بر آن تلاش برای ایجاد خطوط فاصل جدید در میان امت اسلامی.
واژه «خلیفه گری» تداعی كننده اختلافاتی است كه در صدر اسلام پدید آمد و در مقابل جریان امامت بود بر این اساس این جریان مأموریت دارد تا در درون جامعه اهل سنت، عناصر تندرو را به نام دفاع از مذهب و جلوگیری از گسترش تشیع گرد هم آورد و سازمان بدهد و با آن درگیری های شدیدی را با دولت ها و ملت هایی كه با این رویه همكاری نمی كنند، پدید آورند.
«الجزایر بوتفلیقه» از جمله كشورهایی است كه با صراحت دامن زدن به اختلافات با تشیع را مردود شمرده و با دولت های ایران، عراق و... هم روابط گرمی دارد. واژه «جهانی» به خوبی نقش كشورهایی كه همواره خود را معادل جهان می خوانند و مخالفت با سیاست های استعماری كشور خود را «مخالفت با امنیت و صلح جهانی» معرفی می نمایند، بر ملا می كند البته سایت های فارسی بی بی سی و... با هوشمندی از بكار بردن واژه خلیفه گرایی بین المللی پرهیز كرده و از واژه خلیفه گرایی جهانی استفاده می نمایند چرا كه غربی ها نوعاً واژه بین المللی را برای روابط كشورهای در نظام سلطه بكار می برند و آنقدر این تعبیر تكرار شده كه هر كس از واژه بین المللی همان نظام سلطه را می فهمد ولی واقعیت این است كه این «جهانی» همان «بین المللی» و اشاره آن به نقش سرویس های فرانسه و انگلیس در پیدایی این گروه دارد.
«خلیفه گری جهانی» ماهیت كاملا سیاسی دارد و به گروه خاصی از میان اهل سنت مربوط می شود كه تشكیل حكومت را مهمترین ركن دین به حساب می آورند و برای آن حاضرند اصول و فروع دین را قربانی نمایند این در حالی است كه تفكر غالب در اهل سنت این است كه حكومت امری مربوط به امت است و به طرق مختلف - شامل غلبه، استخلاف و رأی اهل حل و عقد- بدست می آید.
گروهی كه ریختن خون انسان مومن را برای برپایی حكومت مباح شمرده و به آسانی به ارتكاب آن دست می یازد، منطق مذهبی نداشته و «حكومت محور» عمل می نماید. خلیفه گری جهانی از نظر اعتقادی كاملا شبیه «وهابیت» عمل می نماید یعنی خود را به شدت دینی نشان می دهد و در تابلو از رجوع به سلف صالح حرف می زند ولی در همان حال شراب خوردن علنی و عدم رعایت حدود صریح شرع در امر زوجات و هم پیمانی با كفار و اموری از این قبیل را برای ملك عبدالله و امرای سعودی بلااشكال دانسته و تلاش در حفظ حكومت این خاندان فاسد را مصداق تبعیت از «اولی الامر» می شناسد. جریان خلیفه گری جهانی دسیسه ای است كه برای به حاشیه بردن جریان اصیل اسلام گرایی در شمال آفریقا به وجود آمده است كما اینكه وهابیت برای دور كردن جهان اسلام از حقیقت مكه و مدینه كه سیره و سنت نبوی است، پدید آمد.
جریان تازه شكل گرفته خلیفه گری در هفته گذشته با گروگان گرفتن حدود 600 نفر از شهروندان الجزایری به نوعی اعلام موجودیت كرد. غرب این خبر را با جدیت پوشش داد و در حاشیه هر خبر به نوعی این پیام را القا كرد كه این ها جریان اصلی اسلام گرایی در شمال آفریقا هستند كما اینكه این رسانه ها بارها سخنان «مختارالمختار» یكی از سران این گروه كه گفته بود «ما یكی از اصلی ترین بهره برندگان از انقلاب های جهان عرب هستیم و با كمك اسلحه قذافی را ساقط كرده و در مغرب عربی در حال پیش روی هستیم» اما واقعیت به هیچ وجه با این داعیه ها انطباق ندارد.
آنان كه در لیبی قذافی را ساقط كردند توده های مردم و كمیته های انقلابی به رهبری امثال مصطفی بودند و در این میان خاصیت بمباران های ناتو و گروه هایی نظیر «المقاتله» ایجاد تاخیر در پیروزی مردم بود كما اینكه وقتی در لیبی انتخابات شد، سهم این گروه از حدود 270 كرسی فقط 17 كرسی بود و بقیه به نیروهای انقلاب اعم از اخوانی ها و دیگران تعلق داشت.
گروه المقاتله كه امروز «المجالس العسكریه» خوانده می شود مانند همین جریان خلیفه گری جهانی یك پا در سیاست های غرب داشتند و یك پا در سیاست های فتنه گرایانه كشورهایی نظیر عربستان وقطر داشت. چندی قبل كتابی تحت عنوان «نهایت قذافی» به قلم «عبدالرحمن شلقم» آخرین وزیر خارجه رژیم سابق منتشر شد كه در آن نوشته شده بود امیر قطر چند ماه بعد از سقوط قذافی به من گفت ما در لیبی 4 میلیارد دلار هزینه كرده و به این آسانی دست بر نمی داریم.
حدود دو ماه پیش وزارت دفاع لیبی با صراحت اعلام كرد كه گردان های مسلح لیبی- كه آشوب های امنیتی فراوانی را به وجود آوردند- زیرنظر قطر عمل كرده و سرویس اطلاعاتی قطر آنان را تغذیه و تجهیز می كند. البته این قطر در اندازه ای نیست كه بتواند یك بازی مستقل را طراحی و اداره كند. همین خبرها را هم كه كنار هم قرار دهیم درمی یابیم كه طراحی در اتاق مشترك آمریكایی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها و صهیونیست ها صورت می گیرد و نقش قطر عمدتا پرداخت صورت هزینه هاست.
خلیفه گری جهانی با توسل به قتل و خشونت و عملیات ربایش و باج خواهی در تلاش است تا تصویری بسیار نامطلوب از «اسلام خواهان» ارائه نماید تا جایی كه مردم مسلمان كه طی سه دهه گذشته، تمایلات خود را برای روی كار آوردن اسلام گراهای اصیل نشان داده اند، به ناچار به گزینش دوباره لائیك های غرب گرا روی بیاورند.
آنان با متهم كردن بقیه مردم مسلمان كه حاضر به همكاری نیستند به تشیع و یا همكاری با تشیع سعی می كنند جریان های اصیل را بایكوت نمایند. فشارهایی كه طی هفته های اخیر در لیبی روی شیعه و تشیع به وجود آمده و متنی را به ائمه جمعه داده و آنان را وادار به قرائت آن در نمازهای جمعه كرده اند كه اكثریت آنان علی رغم تهدید شدن به قتل سر باز زده اند، از این موضوع حكایت می نماید.
همه می دانند كه رگ و ریشه مسلمانان در شمال آفریقا با تشیع آمیخته است و اسلام آنان از حدود هزار سال پیش رنگ و بوی اهل بیت پیامبر(ص) دارد و جدا كردن آنان از شیعه و بدنام كردن شیعه نزد آنان قابل پذیرش نیست از این رو آنان به این تبلیغات دامن می زنند كه سفارت ایران و گروه های اعزامی ایران در لیبی دست كم 500 هزار نفر را شیعه كرده اند سعی می كنند شیعه را نزد مردمی كه عاشق اهل بیت پیامبر هستند، یك تهدید و خطر معرفی نمایند.
خلیفه گری جهانی بیش از آنكه یك جریان ضدشیعی باشد یك جریان ضدسنی است و اساساً «پاد اخوان» و «پادالازهر» است به این معنا كه برای خشكاندن تمایلات اسلام خواهانه و شریعت گرایانه این نحله های اصیل دینی به وجود آمده است. جدا كردن دولت های اخوانی منطقه از جریان شیعه و جمهوری اسلامی ایران برای این است كه بدون این اتصال این دولت ها به جایی نمی رسند و در همان حال یك تدارك برای آن دسته از كشورهایی كه احیانا با موج دوم اسلام گرایی با تحولات بزرگ مواجه می شوند، به حساب می آید.
در واقع جریان وابسته به سرویس های اطلاعاتی غرب و رژیم های فاسد عربی نظیر رژیم قطر با خلق یك جریان بی ریشه به نام دین و ماجرای تاریخی خلافت در صدد هستند تا از یك سو به جریانات به حكومت رسیده اسلامی سیطره یابند و از سوی دیگر می خواهند موج دوم اسلام گرایی اصیل را در نطفه خفه نمایند.
این موضوعی است كه اسلام گراهای حاكم در مصر و تونس كم و بیش به آن وقوف یافته اند از این رو دولت مصر در هفته گذشته پیشنهاد بسیار سخاوتمندانه كمك 6 میلیارد دلاری قطر- یك میلیارد نقد و 5 میلیارد در قالب قراردادهای 4 ساله- را رد كردند و راشدالغنوشی طی یك سخنرانی به دولت های عربی هشدار داد كه دست از حمایت مالی عناصر شبه القاعده بردارند و به این دلیل تونسی ها در مواضع خود نسبت به دولت سوریه تغییر دادند و معارضه مسلح ضد بشار اسد را محكوم كردند.
البته تجربه ثابت كرده است كه «نسخه های بدلی» هیچگاه قادر به كنار زدن «نسخه اصلی» نیستند هر چند میلیاردها دلار نثار آن ها بشوند و افراد وقیحی همه ظرفیت شرارت بار خود را به میدان بیاورند. اسلام اصیل در مقایسه با همین نسخه های بدلی است كه جلای بیشتری پیدا می كند. جریان خلیفه گری جهانی هم بیش از این عمر نخواهد كرد كه در خاطره های تاریخی جایی برای خود پیدا نماید در حالی كه «اسلام اصیل» دغدغه ای است كه در طول 1400 سال همواره از نقطه ای سربرآورده و كل جهان اسلام را تحت تاثیر خود قرار داده است.
«هفت پیشنهاد برای گفت وگوهای راهبردی بین عالمان شیعه و سنی»عنوان مقاله امروز روزنامه خراسان نوشته حجت الاسلام و المسلمین مرویان حسینی:
شرایط کنونی جهان اسلام، با امیدها و نویدهای فراوانی همراه است و نشانه های گوناگونی از بلوغ و رشد یک امت تاریخی را فرارویمان می نهد. وحدت بر محور اندیشه اسلامی یکی از این نویدهاست.این مسئله اساسی در تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان اصل بنیادین تفکر و تدبیر بنیان گذار فقید انقلاب مطرح بوده است.
ایشان در آغاز حرکت اسلامی، که نقطه اتصال به انقلاب اسلامی ایران بود، محور اصلی حرکت الهی خویش را، وحدت اجتماعی همه اقشار، اندیشمندان و عالمان دینی بر محور وحدت کلمه ارزیابی می کنند و در اولین بیانیه خویش خطاب به عالمان و اندیشمندان چنین می فرماید که: قُل انّما اَعِظُکُم بواحده اَن تَقُوموالله منی و فُرادی.
در ادامه هم پیوسته توصیه می کردند که: در این موقع که دشمنان اسلام می کوشند به هر وسیله ای، ضربه ای به اسلام و احکام مقدس آن وارد کنند، بر علمای اعلام و مروجین شریعت اسلام دامت افاضاتهم لازم است اجتماعات خود را حفظ فرموده و با اتحاد کلمه و اتفاق کامل، از خطرات موجود جلوگیری فرمایند.
امام وحدت را یک تکلیف الهی و وظیفه ای شرعی برای آحاد ملت می دانست و در این میان مسئولیتی مضاعف برای علماء و روشنفکران و مدیران قائل بود و فصلی خاص از پیام های عمومی ایشان به همین مهم اختصاص داشت.
از نظر مقام معظم رهبری نیز وحدت یک ضرورت ملی و اجتماعی به شمار می رود. ایشان حفظ و نگه داری شاخصه های وحدت آفرین را تا آن جا مهم و دارای اولویت می دانند که حتی بر تکالیف شرعی جزئی هم مقدم می دانند.
ایشان می فرمایند: حفظ وحدت را اصل قرار بدهیم و اگر تکلیف شرعی هم احساس کردیم، ولی دیدیم عمل به این تکلیف ممکن است مقداری تشنّج به وجود آورد و وحدت را از بین ببرد، قطعاً انجام آن چه تصور می کردیم تکلیف شرعی است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود. (مقام معظم رهبری. ۱۳۲۷، ج ۱، ۲۰۱)
از نظر مقام معظم رهبری اتحاد اسلامی به عنوان مبنای همه افتخارات به اتحاد ملی مرتبط است و تلاش برای آن والاترین عمل صالح در عصر حاضر شمرده می شود. اتحاد ملی مهمترین گفتمان جامعه اسلامی است. وحدت عالمان دین و اتحاد برای خدا و با هدف مقدس انجام وظیفه الهی، عمده ترین تکلیف امت اسلامی و جامعه ماست.
اساساً دین عزیز ما «اسلام»، با توجه، اهمیت دادن و پاسخگویی به سه نیاز اساسی انسان ها که عبارتند از: «امنیت، عدالت، فراوانی نعمت و رفاه»، راهبردهای اصلی و اساسی همگرایی و وحدت اجتماعی را در درون خود جای داده است.در این میان، گر چه درباره واژه امنیت سخن به وفور گفته شده است، اما حداقل این تفاهم در تعریف وجود دارد که، امنیت یعنی پرهیز از خطراتی که منافع و ارزش های حیاتی را مورد تهدید قرار می دهد یا این که بگوییم: امنیت جامعه یعنی توانایی و انسجام نهادینه شده جامعه برای مقابله با تهدیدات درونی و بیرونی.
امنیت شهروندان محصول و برآیند امنیت و مال، جان، فکر، عاطفه و فرهنگ آن هاست.
در نظام های اجتماعی گوناگون، مسئولیت تأمین امنیت بر عهده حکومت ها و دولت هاست.
دولت ها هم از طریق تشدید اعمال قوانین کیفری و تقویت اقدامات پلیسی و سرمایه گذاری های امنیتی در این باره تلاش هایی می کنند اما با این همه، انحرافات اجتماعی، بِزهکاری ها و احساس ناامنی در سراسر جهان از مشکلات بر زمین مانده دولت ها شمرده می شود.روان شناسان اجتماعی توصیه می کنند که بایستی به دستورالعمل هایی دست یافت که موجب افزایش احساس مسئولیت اجتماعی و مشارکت آحاد مردم در مقوله های امنیت آفرین شود، اما مکاتب غربی و شرقی از این گوهرهای معرفتی محروم هستند.
در این میان، دین اسلام با تأکید بر اصلاح زندگی دنیوی و سعادت اُخروی می فهماند که این مکتب تنها به بیان رابطه انسان با خدا نمی پردازد، بلکه تنظیم روابط اجتماعی انسان ها نیز مورد توجه آن می باشد.
اسلام اخلاق را خمیرمایه تعاملات اجتماعی می داند و با تأکید بر اخلاق اجتماعی به دنبال تأمین امنیت اجتماعی و دیگر نیازهای جامعه می باشد.
از جمله آموزه های اصلی اسلام در این باره تعاون و مشارکت است که در آیات و روایات فراوانی بر آن تأکید شده است و خداوند از مومنان درخواست تقیّد و پایبندی به آن را دارد: وَ تعاوَنوا علی البّرِ و التقوی و لا تَعاونُوا علی الاِثمِ و العُدوان. (مائده ۲)
بی تردید اگر این اصل در جامعه نهادینه شود و انسان ها بدون توجه به روابط شخصی، مادی و خویشاوندی، در انجام کارهای مفید همکاری و همیاری داشته باشند، بسیاری از نابهنجاری های اجتماعی که سبب تفرقه و تشتّت و پراکندگی و دودستگی و تضعیف جامعه دینی می شود از جامعه رخت بر خواهد بست.
از دیگر آموزه های اجتماعی اسلام که ضمانت بخش وحدت و انسجام اسلامی است، مسئولیت پذیری مسلمین نسبت به یکدیگر است. این فرمایش پیامبر عظیم الشأن اسلام که «من اَصبَح و لم یتهَمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم» نشان از اهتمام و نقش آفرینی جدی این اصل دارد. برخی از مصادیق این مسئله تأکید بر اصلاح ذات البین، صلح و سازش دادن بین مومنین، توصیه به سود رساندن به دیگران (تا آن جا که با ایمان ترین افراد را سودمندترین معرفی کرده اند) می باشد.آموزه دیگر اسلامی که در تأمین امنیت درونی و مشارکت آفرینی مردم تأثیر زیادی دارد؛ اصل وفای به عهد و پیمان است.
برخی از قرآن پژوهان مفاهیم اساسی بعضی سوره ها مانند سوره مائده و برخی مفهوم اساسی کل قرآن را پیمان و عهد دانسته اند. از نظر دین، شایسته است افراد مسئولیت های اجتماعی و حرفه ای شان را امانت های الهی تلقی کنند و از فرصت های به دست آمده برای ارائه خدمت و تقرّب حداکثر بهره را ببرند.
بنابراین از نظر اسلام، عمل بر اساس احکام الهی در ارتباط با دیگران و امداد و انفاق به دیگران یکی از مصادیق وفای به عهد می باشد.همچنین مهرورزی و صداقت با مومنان، حُسن ظن به رفتارهای کسانی که در دایره ایمانی می گنجند، عفت و پاک چشمی و پاک دستی نسبت به حقوق دیگران، آموزه های اخلاقی هستند که با تأکید و توصیه دین، مناسبات اجتماعی را سامان می دهند و موجب یکپارچگی، انسجام و وحدت و هماهنگی خانواده بزرگ جامعه اسلامی می شوند. این انسجام و وحدت موجب امنیت درونی و اقتدار بیرونی برای آحاد جامعه می شود و این گونه دین راهبردهای امنیت آفرین را در سطوح و لایه های گوناگون جامعه فراهم می کند. در کنار امنیت، عدالت و رفاه نیز از حاجت های اساسی مردم است.
توسعه اقتصادی پایدار و امنیت ملی مکمل یکدیگرند و هر یک می تواند زمینه ساز دیگری باشد. امنیت ملی شرط ضروری و لازم برای توسعه پایدار و متوازن است و توسعه پایدار نیز زمینه ساز گسترش و تقویت و ارتقای امنیت ملی و اجتماعی می باشد. آن چه این مباحث ما را به خود می خواند، تأکید بر گفتمان اتحاد ملی و انسجام اسلامی به عنوان دکترین موفق نظام جمهوری اسلامی است که می تواند فراهم کننده توسعه و امنیت و عدالت و رفاه شود.
هر تلاش و فعالیتی که به این گفتمان مبنایی و برگرفته از آموزه های اسلامی پشت کند و ضربه بزند، تلاشی در مقابل اهداف و مصالح مردم این مرز و بوم است. چه با ادبیات روشنفکری و غرب باورانه و خودباخته و چه با ادبیات تعصبات فقهی و اختلافات مذهبی.
همبستگی اجتماعی یک اصل عمده در آموزه ها و فرهنگ اسلامی و سنت و سیره نبوی است و این مهم جز در سایه شناخت صحیح و تبلیغ کارآمد از اسلام، میسر نمی شود. نقش و جایگاه حوزه های علمیه تشیع و تسنن و عالمان زمان شناس و فرهیخته که عزت اسلام و پیشرفت مسلمانان را مد نظر داشته باشند، در این راستا بسیار مهم ارزیابی می شود و تشکیل چنین مجتمع هایی که در آن ها به بازشناسی مسئله وحدت و راهکارهای عملی آن، پرداخته شود، تلاشی هوشمندانه و راهبردی است.
دشمنان اسلام به خوبی دریافته اند که رمز پیروزی و بقای اسلام از یک سو و قطع شدن سوء استفاده و غارت بیگانگان در سرزمین های اسلامی از سوی دیگر، وابسته به اتحاد مسلمین با یکدیگر است. ریچارد نیکسون، رئیس جمهور سابق آمریکا در کتاب «فرصت را از دست ندهید» می نویسد:
«جهان اسلام در قرن بیست و یکم یکی از مهمترین میدان های زورآزمایی سیاست خارجی آمریکاست».
آنان در این استراتژی خویش به هر عالم ساده اندیش و یا فرقه دست ساخته که بتواند به اختلافات تاریخی دامن زند، روح بدبینی و تهمت را بین بزرگان مذاهب اسلامی ترویج کند، مباحث عالمانه خواص را دستمایه تشنّج بین عوام قرار دهد، تکفیر و توهین را بین برادران مسلمان باب کند و یأس و ناامیدی و بددلی را بپراکند، دل می بندند. آنان در این استراتژی خویش همه گونه هزینه می کنند.
از وعده و وعید و تطمیع و تهدید گرفته تا تبلیغات در رسانه ها بهره می گیرند. دانشجویان تازه کار را کارشناس و روشنفکر و طلاب کم سواد را علامه و مُفتی عنوان می دهند تا در مسیر اهداف سوء خویش مصرف کنند.انتظار آن است که عالمان اسلامی برای دستیابی جامعه دینی به انسجام و امنیت و فراهم شدن فضای همدلی و امید و خدمت، جریان های ضد وحدت را در میان خویش منزوی کنند.
روحانی ها و مفتی هایی را که در جهت مقابله با گفتمان وحدت سخن می گویند و یا احیاناً فتوا می دهند، از خود برانند. در خلوت و جلوت از برکات و آثار مبارک وحدت اسلامی ملی سخن بگویند، همگرایی با نظام ولایت فقیه و واگرایی از دشمنان این مرز و بوم را سرلوحه خویش قرار دهند و سایت ها و شبکه ها و روزنامه ها و بلندگوهایی که به تفرقه افکنی میان مسلمانان، جیره و مواجب دریافت می کنند، تحریم کنند.
پیشنهاد می شود فرهیختگان و عالمان شیعه و سنی در گردهمایی هایی که به این منظور در هفته وحدت برگزار می شود، در این موارد گفت وگوهای راهبردی را برقرار کنند:
۱ - اصول گفت وگوی سازنده و درک متقابل بین برادران مذاهب اسلامی بر اساس آموزه های قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و صحابه کرام.
۲ - جنبه های وحدت آفرین در قانون اساسی به عنوان سند میثاق ملی.
۳ - ضرورت تبعیت نظری و عملی از مقام ولایت فقیه یا اولی الامر در نظام اسلامی.
۴ - دستاوردهای اتحاد اسلامی در صحنه های داخلی و خارجی طی ۳۴ سال تشکیل حکومت اسلامی ایران.
۵ - تأثیر وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی در عزت مسلمانان در خاورمیانه و جهان اسلام و پدیده مبارک بیداری اسلامی.
۶ - مشترکات شاخص بین مذاهب اسلامی که به مدیریت جهان معاصر مرتبط خواهد شد مثل مسئله مهدویت.
۷ - فهرستی از راهبردهای عملی تقریب بین مذاهب اسلامی که میان عالمان و حوزه های علمیه تشیع و تسنن قابلیت تحقق و پیاده شدن دارد.
صبح امروز روزنامه آرمان مقاله ای از هادی خسروشاهی(کارشناس امور مصر)را با این عنوان منتشر کرد:
حسننیت ایران در قبال مصر
کنفرانس سران کشورهای اسلامی تا چندی دیگر در قاهره برگزار خواهد شد و ظاهر امر بر این است که جلسه 1+5 با ایران هم در مصر برگزار شود. بحث گسترش روابط ایران و مصر سالهاست مطرح است و حسنه شدن روابط این دو کشور کلیدی خواستهای فراگیر است. باید سعی شود رابطه دو کشور بیشتر تقویت شود؛ با دور بودن، مشکلات حل نخواهد شد.
ایران 75 میلیون نفر جمعیت دارد و مصر 80میلیون نفر؛ طبیعی است اگر این دو ملت باهم متحد شوند به سود منطقه خواهد بود. البته دو کشور باهم روابط فرهنگی داشتند و باید در سایر زمینهها نیز روابط حسنه شود که به نفع هر دو طرف است. افکار عمومی تصور میکردند با رفتن حسنی مبارک موانع برقراری رابطه بین دو کشور برطرف شود اما بعد از انقلاب مصر روابط دو کشور توسعه چشمگیری نداشته است.
البته اخوانالمسلمین در برخوردهایشان در سطح بینالمللی چندان پخته عمل نکردهاند. مثلا آقای مرسی وقتی برای اجلاس سران عدم تعهد به تهران آمد فقط 4 ساعت در ایران ماند. با وجود اینکه درحال حاضر در خاک دو کشور سفیر نداریم اما حافظ منافعها حضور دارند و کارها در سطح سفیر انجام میشود.
مثلا وقتی در مصر بودم احترامی که آنها برای ما قائل بودند، در سطح همان سفرا بود. ما میتوانیم روابط فرهنگی خوبی داشته باشیم. مثلا دانشگاه الازهر یکی از دانشگاههای معتبر جهان اسلام است و روابط دانشگاهی دو کشور میتواند توسعه پیدا کند. اما درحال حاضر میبینیم حتی به برخی از دوستان، دولت مصر ویزا نداده است.
برقراری روابط در ابعاد وسیع و رد و بدل کردن سفیر بین دو کشور نیازمند این است که مصریها خودشان حسننیت نشان دهند. البته مصر چون میخواهد نقش خاصی در منطقه و جهان عرب داشته باشد و نیازمند برقراری رابطه با ایران است موانعی بر سر راه برقراری رابطه همهجانبه وجود دارد؛ درحال حاضر در ارتباطی که با مصر دارم مصریها میگویند در شرایط فعلی از همه لحاظ تحت فشار هستند.
هم اعراب به آنها فشار میآورند هم غربیها؛ مصر مشکلات مالی زیادی دارد و اگر پول نباشد به مشکلات عدیدهای میخورند. برای همین آنها نمیخواهند حمایت غرب را از دست بدهند. اخوانالمسلمین و سلفیها میخواهند بر مصر اسلام حاکم باشند اما واقعیت این است که مشکل اقتصادی دارند و طبق نوشته روزنامه الاهرام 50 درصد مردمشان زیر خط فقر هستند.
فقری که از دوران جمال عبدالناصر آغاز شده است و هنوز هم وجود دارد. فعلا در ابعاد وسیع نظرات سران دولت مصر باهم مشکل دارد مثلا یکی از مقامات در جایی میگوید هنوز مصر بر قراردادهای قبلی با اسرائیل وفادار است. در انتخابات مصر میبینیم که مردم مصر میآیند 48درصد به احمد شیخ رای میدهند که از ارکان مبارک بوده و این یعنی هنوز سیستم مبارک در این کشور وجود دارد. نکته دیگر که باید یادآور شد اینکه برخی میگویند شاید احمدینژاد در سفرش به قاهره همان حرکت مرسی را تکرار کند و بعد از افتتاحیه کنفرانس سران کشورهای اسلامی مصر را ترک کند.
در این رابطه باید گفت حرکت مرسی در تهران خلاف ادب سیاسی بود و ما نباید سعی کنیم حرکتی متقابل با او انجام دهیم. ما با کسی قهر نیستیم. بهتر است آقای احمدینژاد وقتی به مصر رفتند تا آخر مراسم در آنجا باقی بمانند تا حسننیت ایران را نشان دهد.
ابراهیم نكو(عضو كمیسیون اقتصادی)در مقاله ای برای روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
ضرورت حمایت از سهدهك پایین جامعه
دوره جدیدی از تورم كه بر كشور حاكم شده و دیروز هم سخنگوی دولت اعلام كرد دولت حس میكند بر مردم فشار وارد میشود، خودبهخود منجر به این سوال شده است كه در چنین شرایطی چه اقداماتی میتوان انجام داد و كدام گروه در اولویت دریافت كمكهای ویژه اقتصادی قرار میگیرند. ناگفته پیداست چنین پدیدههایی زندگی را برای اقشار مختلف جامعه دشوار میكند و باعث بروز مشكلاتی در مسیر زندگی و دخلوخرج آنها میشود.
چنین معضلی اما برای سه دهك پایینی جامعه كه همان قشر آسیبپذیر و ضعیف هستند بهگونهای دیگر و به شكل پیچیدهتری خود را نشان میدهد. درآمد اندك سه دهك پایینی به راحتی توسط تورم موجود در كشور بلعیده میشود و اصولا دیگر اندوخته و پولی در دست آنها باقی نمیماند كه توسط آن كالاهای اساسی زندگی خود را تهیه كنند. همین موضوع كمك و یاریرسانی ویژه به سهدهك پایینی جامعه را قطعیتر و لازمتر میكند.
به بیان بهتر در چنین شرایطی ما چارهای جز این نداریم كه اقشار ضعیف و آسیبپذیر كشور را مورد حمایت مالی- كالایی قرار دهیم و این كمكها تا بازگشت تورم به حالت عادی ادامه پیدا كند. ضمن اینكه در چنین شرایطی چاره دیگری جز این طرحهای حمایتی نیست اما ما باید درخصوص این طرح به برخی مسائل حاشیهای هم دقت كنیم و برای آنها ساختار و چارچوبی در نظر بگیریم.
چرا كه طرحهای حمایتی بیبستوبند و بدون چارچوب قطعا تبعات منفی بیشتری را نصیب اقتصاد كشور میكند. مگر اینكه همزمان با اعطای این كمكها برخی سیاستهای ضدتورمی نیز به كار گرفته شود تا نقض غرض حاصل نشود. در این مورد چند نكته قابل ذكر است:
نكته اول این است كه ما باید به قطعیت بدانیم كه طرحهای حمایتی برای سهدهك پایین جامعه حكم یك درمان موقتی را دارد و نباید به آن به چشم طرحهای طولانی مدت یا دائمی نگاه كنیم. این حمایتها داروی آرامبخشیاست كه به اقشار آسیبپذیر كمك میكند كه خود را از شرایط سخت بگذرانند و بتوانند بار دیگر به شرایط آرام و عادی قدم بگذارند.
به زبانی دیگر ما باید بدانیم چنین طرحهایی فقط به آرامش موقتی كمك میكنند و به موازات آن و با قدرت بسیار بیشتر باید به طرحهای زیربنایی رسیدگی كنیم؛ طرح و برنامههایی كه مشكلات را به صورت ریشهای حل كند و نیاز نباشد هر از گاهی با یك طرح حمایتی دیگر دارویی آرامبخش به قشر آسیبپذیر تزریق كنیم. یعنی ما باید كاری كنیم كه وضعیت اشتغال و تولید ما، نرخ تورم ما و اتمسفر كلی اقتصاد كشور به حالت عادی و باثبات بازگردد.
در این صورت است كه سه دهك پایینی اجتماع هم میتوانند مثل دیگر اقشار به زندگی روزمره خود ادامه دهند و از پس خرج و مخارج زندگی خود برآیند؛ آن هم بدون اینكه نیاز به كمكهای محبتآمیز گاه و بیگاه دولت داشته باشند.
نكته دوم این است كه ادامه بلند مدت چنین طرحهایی، قشر آسیبپذیر را معتاد میكند و آنها را به دریافت كمكهای دائمی عادت میدهد. این موضوع باعث میشود اشتیاق به كار و تلاش در زندگی روزانه آنها از بین برود و فقط به افرادی تبدیل شوند كه منتظر كمكهای حمایتی دولت مینشینند. بنابراین در انجام این طرحهای حمایتی یك ساز و كار منطقی باید تدوین شود و ما باید بدانیم تا چه زمانی باید به این طرحها ادامه دهیم و چه زمانی دست از ادامه دادن آن بكشیم.
نكته سوم این است كه تواناییها و خلاقیتهای بسیاری دربطن سه دهك پایین جامعه خوابیده است. به بیان بهتر اگر ما بستر لازم را برای فعالیتهای این اقشار فراهم كنیم آنها به ما نشان خواهند داد كه چه استعدادی در این سه دهك پایینی نهفته است. بنابراین ما نباید با تداوم طرحهای حمایتی این استعداد را در آنها بگندانیم و آنها را وابسته مقدار پول یا كالایی كنیم كه هر چند ماه یكبار قرار است بین این جمعیت توزیع شود.
در نهایت اینكه در شرایط فعلی چارهای جز كمك به اقشار پاییندست به نظر نمیآید و ما مسئولیم كه این قشر را از خطر دور نگه داریم؛ البته به شرط اینكه برای آنها كاری ریشهای و عمیق هم انجام دهیم و استقلال مالی- شغلیشان را حفظ كنیم!
محمد كاظم انبارلویی سر مقاله امروز روزنامه رسالت را به مقاله ای با این عنوان اختصاص داد:
مردم با كسی شوخی ندارند
اخیرا آقای سید محمد خاتمی رئیس مجمع روحانیون مبارز طی سخنانی در جمع اعضای سازمان جوانان مجمع نیروهای خط امام (ره) مطالبی گفته كه در سایتهای ضد انقلاب انعكاس داشته است.
بخشی از اصلاحطلبان در اثر غفلت یا جهل، مرتكب اعمالی شدند كه مردم در 9 دی 88 با برگزاری یك رفراندوم سراسری موضع خود را در برابر این اعمال اعلام كردند. درك این معنا كه اكنون آنها چه سیر و سلوك سیاسیای را در پیش گرفتهاند و به چه مسائلی فكر میكنند مهم است.
بازخوانی مطالب آقای خاتمی به ما كمك میكند حداقل بفهمیم چه میگویند و راه را از كجا اشتباه آمدهاند كه به اینجا رسیدهاند.
1- آقای خاتمی در این دیدار میگوید:"آدم احساس میكند كه كوه فاخری به نام ایران مانند یك كوه یخ در حال آب شدن است."
ایران اسلامی امروز یك كشور مقتدر و امن است. این در حالی است كه منطقه و جهان بر حسب اخباری كه همه روزه میشنویم دچار بحرانهای عجیب سیاسی و اقتصادی است.
امروز ملت ایران در مسیر پیشرفت، ركوردهایی در همه قلمروها باقی گذاشته است كه یا بینظیر و یا كمنظیر است.امروز كار بزرگ دانشمندان ایران در همه قلمروهای علمی، ایران را در بین 10 كشور اول جهان قرار داده است.
حتی بدبینترین ناظران و مفسران سیاسی جهان چنین داوریای ندارند كه اوضاع ایران مانند كوه فاخری است كه در حال آب شدن است، نمیدانم آقای خاتمی اطلاعات و اخبار خود را از كجا كسب میكند كه به چنین تصویری سیاه از اوضاع مملكت رسیده است.
همانهایی كه ذهن ایشان را با سیاهنمایی سوزنبانی میكنند توفیق داشتند نام او را در فتنه سال 88 به عنوان سران یا بسترسازان فتنه ثبت كنند. در حالی كه كافی است او چشمهایش را باز كند و ببیند این تصویر كه از ایران میدهد یك تصویر واقعی نیست.
2- آقای خاتمی گفته است: "این غلط است كه رهبری دینی در نظام ما از امام گرفته تا رهبر كنونی قابل نقد نیستند." این حرف درستی است. معلوم نیست چه كسی به این بیان تفوه كرده كه امام یا رهبری قابل نقد نیستند اما سخن این است كسی كه حرف نقد امام و رهبری را به میان میآورد قبول دارد كه خود او و دوستانش در مجمع روحانیون ممكن است قابل نقد باشند؟
این همه نخبگان جامعه، رهبری انقلاب و از همه مهمتر مردم فداكار ایران مشفقانه به آقای خاتمی و دوستانشان گفتند؛ آقا تكلیف انتخابات در كف خیابان معلوم نمیشود باید نتایج را در صندوقهای رای جستجو كرد. آقایان نپذیرفتند و دوستان خود را به خیابانها ریختند. منافقین، سلطنتطلبها، بهائیها و كمونیستها هم با این فراخوان همراهی كردند و وقایع تلخی را به وجود آوردند كه همه میدانیم.
خون بیگناهان از جمله 22 شهید مظلوم به زمین ریخته شد و آقایان نمیخواهند پاسخگوی این خونها باشند.
مردم به آقای خاتمی و دوستانشان گفتند؛ آقا بیایید به قانون گردن بنهید داوری شورای نگهبان را بپذیرید، نپذیرفتند. در ادامه به آنها گفتند بیایید صندوقها را باز شماری كنید، نپذیرفتند. گفتند حرمت نظام را پاس بدارید نپذیرفتند. رفتند به خیابانها و شعار دادند نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران. مردم سئوال كردند آقا این چه ربطی به مخالفت با نتایج انتخابات دارد، باز هم نپذیرفتند.
گفتند مرغ یك پا دارد و این حرفها به ما مربوط نیست و ما حاضر نیستیم به انتقادها گوش كنیم تا چه رسد به اینكه پاسخ دهیم!
حرف مردم این است كه اگر شما امام و رهبری را قابل نقد میدانید یك مقدار هم خود را قابل نقد بدانید و بیایید به انتقادات و اعتراضات نخبگان و مردم پاسخ دهید.
3- آقای خاتمی پس از بیان آن دو نكته میگوید: "ما اصلاحطلبان باید رویمان را به مردم بگردانیم نه به سوی حكومت! حكومت به ما پشت كرده ما هم با بزرگواری باید این پشت كردن آنها را تحمل كنیم."هر كس كه یك جو انصاف داشته باشد میتواند از آقای خاتمی سئوال كند؛ آیا این شما بودید كه به نظام پشت كردید یا نظام به شما پشت كرد؟
شما وقتی كه به دهها هزار برگزاركننده انتخابات كه از امینترین مردم بر سر صندوقها بودند تهمت تقلب و عدم رعایت امانت زدید و مردم را به شورش در خیابانها دعوت كردید شما به نظام پشت كردید یا نظام به شما!
شما كه درون نظام بودید چرا با اعلام شورش خیابانی از نظام خارج شدید. چه كسی به شما این فرمان را داد كه پشت به نظام و مردم كنید و همه ساز و كارهای قانونی برای فیصله ادعاها را نادیده بگیرید. شما در دوران اصلاحات گفتید بنده ماموریت دارم محاربان حكومت را مخالف و مخالفین حكومت را منتقد و منتقدین حكومت را موافق كنم. در دوران اصلاحات دو بار شیپور خروج از حاكمیت و خروج بر حاكمیت از سوی دوستانتان بلند شد اما شما در برابر این پدیده زشت نایستادید و سكوت كردید!
در فتنه 88 خودتان رفتید در اردوگاه مخالفین حكومت قرار گرفتید، مرتب علیه نظام بیانیه دادید و پشت به حكومت كردید. حالا مدعی هستید حكومت به شما پشت كرده است؟!میگویید؛ اصلاحطلبان رو به مردم كنند و حرف بزنند. خوب این مردمی كه در 9 دی جمع شدند و شما و دوستانتان را خطاب قرار دادند و در شبكههای خبری داخل و خارج نیز انعكاس یافت- كه واقعا نظیری برای این حضور (غیر از حضور مردم در هنگام ورود امام به كشور و تشییع جنازه بنیانگذار جمهوری اسلامی) یافت نمیشود- چه پاسخی به سئوالات و اعتراضات مردم دادید؟
یكی از حرفهای مردم این بود چرا به حكومت پشت كردید. مگر نتیجه انتخابات بر فرض كه ادعای شما درست باشد - كه نیست- اینقدر مهم است كه بزنید زیر همه تعهدات اخلاقی، سیاسی و میثاق خود با مردم و نظام!؟
اقتدار ملی را شكستید و نظام را به براندازی تهدید كردید. حالا كه مردم مثل كوه ایستادهاند و از نظام صیانت میكنند آمدهاید و میگویید "كوه فاخری به نام ایران مانند یك كوه یخ در حال آب شدن است.
" اجازه میخواهم یك حقیقت را به شما بگویم و این حقیقت آن است كه این كوه اعتبار و حیثیت سیاسی شماست كه مثل كوه یخ در حال آب شدن است. اگر باور ندارید انتخابات مجلس نهم را نگاه كنید. خواهید فهمید مردم با احدی شوخی ندارند و هیچوقت معطل افراد و جریانها نمیمانند و در پیمودن راه امام و رهبری معظم انقلاب ذرهای تردید نمیكنند.
روزنامه حمایت درستون سر مقاله امروز خود این طور نوشت:
پیامهای انتخابات سرد
انتخابات زودهنگام صهیونیستها برای پنهان سازی اضطراب های داخلی و خارجی، سرانجام برگزار شد. بر اساس نتایج اعلام شده، ائتلاف نتانیاهو نخست وزیر صهیونیستها توانست باردیگر اكثریت را كسب كرده و قدرت را حفظ كند. نتانیاهو در حالی به این امر دست یافته است كه در این عرصه چند نكته قابل توجه است.
نخست آنكه نتانیاهو در حالی خود را پیروز انتخابات معرفی كرده است كه نتایج آرا از برتری 61 بر 59 درصدی ائتلاف نتانیاهو بر ائتلاف رقبا حكایت دارد. همچنین نتانیاهو با حزب لیكود فقط 31 كرسی را از آن خود ساخته است كه 11 كرسی از دوره قبلی كمتر می باشد. با توجه به این وضعیت، میتوان گفت كه نتانیاهو با آرایی ضعیف قدرت را حفظ كرده است كه نشانگر تزلزل موقعیت وی در سرزمینهای اشغالی است.
بسیاری تاكید دارند كه نتانیاهو با امنیتی ساختن فضای انتخابات و تشدید افراط گرایی توانسته آرای مذكور را كسب كند، در حالی كه به دلیل آرای پایین، توان استمرار این سیاست ها را نخواهد داشت.دوم آنكه آمدن نتانیاهو نشان میدهد كه تغییری در سیاستهای صهیونیستها ایجاد نخواهد شد و آنها همچنان به افراط گرایی ادامه میدهند. بر این اساس راهكار فلسطینیها و منطقه برای مقابله با صهیونیستها از هم اكنون مشخص میباشد.
اجرای اصل وحدت ملی و دوری از تفرقه، رویكرد به انتفاضه به جای راهكارهای سازشكارانه، گرایش منطقهای به جبهه مقاومت و دوری از خط سازش از مهم ترین این مولفهها می باشد. به عبارتی دیگر آمدن نتانیاهو، بیانگر استمرار سیاستهای اشغالگرایانه و افراطی صهیونیستها كه بر اساس آن واژهای به نام مذاكره معنا ندارد. البته سلطه گری از ویژهگیهای مشترك در میان تمام صهیونیستها است.
اما آمدن راستگرایان افراطی به منزله تشدید این روند است. بنابراین راهكار مقابله با آن نیز تشدید مقاومت و انتفاضه است كه سدی در برابر سلطه گری صهیونیستها میباشد.آنچه مسلم است، صهیونیستها هرگز به دنبال پذیرش حقوق فلسطینیها نمیباشند و چنانكه از سخنان سران غرب از جمله اوباما رییس جمهور آمریكا بر میآید، آنها نیز به دنبال تغییر نگاه خود نمیباشند.
بنابراین تحولی خاص روی نخواهد داد كه به نفع فلسطینیها باشد. با این وضعیت، آمدن نتانیاهو یك ویژگی برای فلسطینیها دارد و آن اینكه دیگر سازشكاران نمیتوانند ادعای به نتیجه رسیدن روند سازش با تشكیل كابینهای جدید برای صهیونیستها را سر دهند. امری كه تنها یك راهكار را پیش روی فلسطینیها قرار میدهد و آن ایستادگی و مقاومت است.
مقاومتی كه در شدیدترین شرایط نظیر جنگ 22 روزه و 8 روزه غزه پیروزی های بزرگی را برای فلسطینیها رقم زده است.پیروزیهایی كه فلسطینیها با دوری از روند سازش و گرایش به اصل وحدت ملی در قالب مقاومت و انتفاضه جدید همچنان قابل تكرار میباشد هر چند كه افرادی مانند نتانیاهو ادعای مقابله گسترده با فلسطینیها را سر میدهند.
مقاله امروز روزنامه ابتکار را با این عنوان می خوانید:
انتخابات و صدایی جدید زیر پوست تلاویو
با به پایان رسیدن انتخابات پارلمانی اسرائیل برای نوزدهمین دوره «کنست»، نتایج اولیه منتشر شده از این انتخابات نشان میدهد که اگرچه به طور کلی راستگرایان و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این کشور و حزب لیکود تضعیف شده اند و اختلاف جناح چپ میانه با راست گرایان کاهش یافته است، ولی آنها همچنان دست بالا را در فضای سیاسی این کشور دارند و نتانیاهو میتواند با ائتلاف با دیگر گروهها دست به تشکیل دولت بزند.
بنابراین همچنان باید شاهد حضور راست گرایی در سیاست اسرائیل باشیم. حال این راست گرایی دارای چه مختصات و مشخصاتی است؟ راست گرایان در اسرائیل رسالت خود را تحقق آنچه که خواستهای تاریخی مردم اسرائیل میخوانند، میدانند. یعنی آنها به دنبال تحقق سرزمین واحد اسرائیل از منظر جغرافیایی هستد.
نگرش و منطق آنها در این مسیر نیز سخت افزاری است. بنابراین شعارهایی که حزب لیکود یا احزاب دست راست دیگر مثل لیبرمن در انتخابات مطرح میکنند شعارهای سرزمینی است. آنچه برای آنها اهمیت دارد این است که اولا معتقند سرزمینهایی که تاکنون تصرف کرده اند باید در اختیار اسرائیل بماند و فلسطینیها نباید مدعی آن شوند.
یعنی راست گرایان اسرائیلی به طور کلی معتقدند اراضی که قبل از 68 جزو سرزمینهای اسرائیلی بوده و امروز به تصرف اسرائیل در آمده بخشی از خاک اسرائیل است و بنابراین باید مرزهای جدیدی ترسیم شود. این خواست آنها تاکنون مورد تایید ضمنی روسای جمهور آمریکا بوده است.
علاوه بر این راست گرایان با بازگشت 5 میلیون آواره فلسطینی به به سرزمینهای مادریشان از جمله خاک اسرائیل مخالف هستند و تاکنون در این مورد ایستادگی کرده اند. نکته دیگر در مورد گسترش شهرکهای اسرائیل نیشین است. راست گرایان اسرائیل از سال 1973 به ایده شهرک سازی و اسکان یهودیان در مناطق مختلفی توجه کردند که آنها را جزء اسرائیل یکپارچه میدانستد.
با افزایش شهرک سازیها در سالهای اخیر تعداد ساکنان شهرک نشینان در اراضی اشغالی از مرز 500 هزار نفر فراتر رفته اند و در حال حاضر این مسئله به مهم ترین مانع مذاکرات اسرائیل و فلسطینیها تبدیل شده است. محمود عباس و فلسطینیها هرگونه مذاکره با اسرائیل پیش از توقف شهرک سازیها را غیر ممکن میدانند و اسرائیل نیز بر تداوم شهرک سازی اصرار دارد.
مسئله دیگری که از نظر راست گرایان حائز اهمیت است امنیت اسرائیل است. آنها این مسئله را به خصوص در مورد وضعیت فلسطینیها در نظر میگیرند و معتقدند که حتی اگر قرار است یک کشور مستقل فلسطینی تشکیل شود فقط باید دارای پلیس باشد و دارای ارتش ملی نباشد. همانند آنچه که بعد از جنگ جهانی دوم در مورد آلمان و ژاپن مطرح شد و آلمان ارتش ملی ندارد و فقط دارای واحدهای نظامی تحت اختیار ناتوست.
ژاپن هم فاقد ارتش ملی است. راست گرایان معتقدند که سرزمینهای فلسطینی هم باید فاقد تجهزیات و امکانات نظامی به صورت ارتش باشد. بنابراین اسرائیل از منظر حفظ امنیت خود معتقد است این حق و صلاحیت را باید داشته باشد که درصورتی که احساس تهدید امنیتی بکند در این مناطق دخالت نظامی داشته باشد.
اتفاقی که چند ماه پیش رخ داد و به بحران 9 روزه غزه معروف شد بر اساس این استدلال بود که اسرائیل از انباشت موشکها در غزه احساس ناامنی میکرد و به این منطقه حمله کرد و این تجهیزات را منهدم کرد. نکته دیگری که راست گرایان اسرائیلی مورد توجه قرار میدهند این است که ضمن این که آمریکا باید پشتوانه استراتژیک اسرائیل باشد، در عین حال اسرائیل باید آزادی عمل خود را هم داشته باشد. یعنی اسرائیل در سیاستهای خود نباید دنباله روی آمریکا باشد و در مقابل آمریکا تضمین کننده امنیت اسرائیل و حامی سیاستها و خط مشیهای اسرائیل باشد.
این رویکرد راست گرایان اسرائیلی برای برخی از روسای جمهور آمریکا به صورت تلویحی مسئله بوده است؛ هرچند که نمیتوانند این مسئله را در جامعه آمریکا باز کنند، ولی روسای جمهوری مثل جیمی کارتر یا بیل کلینتون پس از پایان دوران ریاست جمهوری خود به این نکته اشاره کردند. خصوصا کارتر بارها در این مورد صحبت کرده است که آمریکا دارای تعهدات ارزشی در دنیا است و اگر بخواهد صد در صد دنباله رو نظرات توسعه طلبانه اسرائیل باشد دچار خدشههای اساسی در ارزشهای مورد ادعای خود خواهد شد.
راست گرایان برای پیشبرد این اهداف خود سه تاکتیک را مد نظر قرار میدهند. اولین تاکتیکی که آنها مورد استفاده قرار میدهند چیزی است که به سلامیک تاکتیک (Salami tactics) معروف است. معنای این تاکتیک این است که هر تفاهمی که قرار است صورت میگیرد باید خرد شود و در هر جزء آن وارد بحث و گفت وگو میشوند.
رویکرد دوم راست گرایان این است که هرچند احزاب اسرائیلی با هم دیگر دارای مشترک نظر هستند ولی هر تفاهم یا توافقی که حزب یا گروهی میکند به محض این که حزب بعدی میآید آن توافق و تفاهمها را نادیده میگیرد. این به صورت دوره ای تکرار میشود. آنها از این وضعیت که توافقی با فسطینیها صورت نگیرد ناراحت نیستند و بنابراین مداوم توافقهای صورت گرفته را نادیده میگیرند و زیر پا میگذارند.
شارون معتقد بود که گفت وگوها با فلسطینیها میتواند تا هزار سال ادامه یابد. چرا که آنها از وضع موجود ناراحت نیستند و به دنبال استمرار آن به اشکال مختلف هستند. آنها در رویکردهای کلی در مقابل فلسطینیها هم با یکدیگر توافق نظر دارند. به این دلیل شما میبینید که حزب کارگر که ظاهرا حزب لیبرال است وقتی به ائتلاف با لیکود اقدام میکند مثل وزیر دفاع، همان خط مشی افراطی لیکود را در پیش میگیرد و با آن همسو میشود.
بنابراین در نگاه کلی باید گفت شعارهای حزب راست این است در راستای حفظ امنیت و منافع اسرائیل از مبنای قدرت برخورد کنند و اجازه ندهد که آسیب پذیری اسرائیل از نظر کشورهای هم سایه مشهود شود. به این دلیل همواره در نبردها و نزاعهایی که در میگیرد تلفات خود را بسیار کمتر از آنچنانی که هست نشان میدهد؛ چرا که میخواهند قدرت خود و آسیب ناپذیری اسرائیل و توانایی پاسخگویی سریع و شدید هر حمله ای به اسرائیل را نشان دهند.
با این وجود تضعیف راست گرایان در انتخابات اخیر اسرائیل معانی مهمی دارد. اول این که در سالهای اخیر مشکلات اقتصادی و معیشتی که در اسرائیل وجود دارد نارضایتیهای عمومی را در این کشور از عملکرد دولتهای راست گرا ایجاد کرده است.
علاوه بر این با وجود حضور گرایشهای راست گرایانه و افراطی، گروههایی هم هستند که خواهان صلح پایدار در اسرائیل هستند و معتقدند که اسرائیل باید با فلسطینیها توافق کند. ولی این گروهها تاکنون موفق به کسب جایگاه تصمیم گیری جدی در سیاست اسرائیل نشده اند.
حتی اسحاق رابین هم که در این راه گامهایی برداشت ترور شد و استراتژی و خط مشی او بایگانی شد. بنابراین تضعیف حزب لیکود و حزب «اسرائیل خانه ماست» به رهبری آویگدور لیبرمن که متحد اصلی حزب لیکود بود، حاکی از این است که تحولات اخیر در منطقه بر اسرائیل نیز تاثیرگذار بوده است. این تحول نشان میدهد که وضع موجود و غلبه رویکردهای افراطی در منطقه نمیتواند پایدار باشد و اسرائیل نیز باید همانند دیگر کشورهای منطقه که رو به سمت اعتدال و میانه روی میروند، باید با منطق جدید در جهان سازگار و همسو شود.
اسرائیل باید بپذیرد که شبکه ای به نام ترورزیم واقعیتی است که مولود رفتارهای افراطی راست گرایان اسرائیلی است و به این دلیل باید با توجه به تحولات جهانی و منطقه به جای تاکید همیشگی بر استفاده از قدرت لخت نظامی و سخت افزاری به صلح واقعی در منطقه به خصوص با فلسطینیها بیندیشد. تضعیف راست گرایان در اسرائیل میتواند به این معنا باشد که زیرپوست جامعه اسرائیلی همانند دیگر جوامع منطقه تحولاتی در حال وقوع است که در آینده سیاست مداران اسرائیلی را محکوم به تعدیل نگرشها و سیاستهای تند و افراطی سنتی خود میکند.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله امروز خود را به «تحلیل سیاسی هفته»اختصاص داد:
بسماللهالرحمن الرحیم
هفته جاری با سالروز شهادت مظلومانه یازدهمین اختر سپهر ولایت، حضرت امام حسن عسكری علیهالسلام و آغاز امامت قطب عالم امكان، فخر زمان و ذخیره دوران حضرت مهدی موعود عجلاللهتعالی فرجهالشریف همراه بود. قطعا سالروز شهادت امام عسكری در هشتم ربیع، حزن و اندوه سنگینی بر قلب شیعیان وارد میكند ولی شادی آغاز امامت آخرین سحاب رحمت، حضرت بقیةاللهالاعظم در روز نهم ربیع، اندكی از آن داغ میكاهد و چشمانداز آیندهای روشن را به روی بشریت میگشاید.
در روزهای جاری همزمان با افزایش قیمت ارز و سكه، تورم و گرانی، بیش از پیش بر تار و پود زندگی مردم فشار آورد به گونهای كه مردم در پیامی صریح خواستار مهار تورم لجامگسیخته شده و در قبال منتگذاری دولت در باب پرداخت نقدی یارانه اعلام كردند "ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان".
در این هفته نتایج یك نظرسنجی تلویزیونی با حضور حدود یك و نیم میلیون نفر نشان داد كه 85 درصد از مردم شركتكننده در این نظرسنجی، مهار تورم را بر افزایش یارانه نقدی ترجیح داده و حاضرند یارانههای دریافتی را به دولت بازگردانند، به شرط اینكه دولت توان بازگشت قیمتها را به سال اجرای طرح هدفمندی یارانهها داشته باشد.
شاید این برای نخستین بار باشد كه در چنین سطحی به صورت علنی و زنده، اقدام به نظرسنجی میشود كه نتایج آن برای مسئولین كاملا معنادار است. پیام نهفته در این نظرسنجی برای مدیران و كارشناسان اقتصادی دولت میتواند بسیار راهگشا باشد، هر چند بنظر میرسد دولت نیز سرانجام در دقیقه 90 به شكست اجرای طرح هدفمندی یارانهها در قالب پرداختهای نقدی پی خواهد برد كما اینكه در جلسه مشترك با نمایندگان مجلس نیز قرار شد به دهكهای پائین جامعه كه پس از اجرای طرح هدفمندی یارانه تحت فشارهای خردكننده قرار گرفتهاند، از طریق ارائه كارتهای الكترونیكی، كمكهای فوری ارائه شود.
واقعیت اینست كه شواهد، قرائن و ملموسات اجتماعی و اقتصادی مردم با شعارهایی كه دولت درباره اوضاع اقتصادی ارائه میكند، كاملا مغایر است و افزایش عجیب و غیرقابل تحمل قیمت كالاها، طی زمانی كه از آغاز اجرای قانون هدفمندی یارانهها میگذرد، به حدی است كه كمر مردم را زیر بار مشكلات معیشتی خم كرده است.
در چنین شرایطی، كاملا طبیعی است كه افكار عمومی جامعه خواستار اتخاذ تدابیر جدی، فوری و كارشناسی برای مهار این روند روبه رشد باشند. دولت باید سر از زیر برف خارج كرده و متوجه این واقعیت ملموس بشود كه راه علاج مشكلات اقتصادی و معیشتی مردم در تزریق بیشتر نقدینگیهای تعریف نشده به جامعه نیست بلكه باید با غنیمت شمردن فرصتهای باقیمانده، سعی كند با روشهای ضربتی، فشارهای فزاینده اقتصادی ناشی از تورم لجام گسیخته را از دوش مردم بردارد.
در هفته جاری همچنین اقدام دولت در تعیین سعید مرتضوی، قاضی متهم در پرونده كهریزك، به سرپرستی سازمان تامین اجتماعی كه به نوعی دور زدن قانون بود، اعترض شدید نمایندگان مجلس را به دنبال داشت، به گونهای كه طرح استیضاح وزیر كار كلید خورد. چند روز پیش دیوان عدالت اداری حكم داد كه ریاست سعید مرتضوی بر سازمان تامین اجتماعی غیرقانونی است و باید عزل شود. هر چند هیأت امنای سازمان تأمین اجتماعی وی را از مدیر عاملی عزل كرد، ولی رئیسجمهور البته به اسم دولت، این سازمان را یك شبه از وزارت كار منفك كرده و زیر مجموعه معاون اول ریاست جمهوری قرار داد.
سپس محمدرضا رحیمی هم حكم سرپرستی مرتضوی بر تامین اجتماعی را ابلاغ كرد. به عبارت دیگر سعید مرتضوی در یك چشمبندی تاریخی، جانشین خودش شد و دولت به قانون خندید! با چنین برخوردی از دولت با مقوله قانون و زیرپا گذاشتن آن توسط رئیس جمهور، آیا باز هم میتوان توقع داشت مجلس در برابر چنین قانونشكنیها و سخرهگیریهایی سكوت اختیار كند و حق ملت را در اصلاح فوری امور و بازگرداندن آن به مجاری صحیح، نادیده بگیرد؟!
در مسائل خارجی هفته، ماجرای گروگانگیری در الجزایر، ادامه فشارها به دولت نوری مالكی در عراق و آغاز دور دوم ریاست جمهوری اوباما در آمریكا، اهم رویدادها را تشكیل میدادند. ماجرای گروگانگیری در الجزایر روز یكشنبه درحالی پایان یافت كه در این حادثه دهها نفر از گروگانها و گروگانگیرها كشته شدند. گروه "الموقعون بالدماء" (امضا كنندگان با خون) كه گروهی وابسته به القاعده است مسئولیت این گروگانگیری را برعهده داشت.
"بلمختار"، (ملقب به یك چشم) از اعضای قدیمی القاعده كه مدتها در افغانستان حضور داشته و یك چشم خود را نیز در آنجا از دست داده است رهبری این عملیات را برعهده داشت. این گروه هدف از اقدام خود را اعتراض به لشكركشی فرانسه به كشور مالی و جنگ با اسلام گرایان آن كشور اعلام كرد. این گروه اعلام كرده در جریان گروگانگیری، 40 نفر از اعضای آن شركت داشتند و گفته است به 90 درصد از اهداف خود رسیده است.
دخالت فرانسه در كشور مالی به بهانه مقابله با اسلام گرایان افراطی صورت گرفت. فرانسویها مدعی شدند كه دخالتشان به درخواست دولت مالی بوده است. واقعیت این است كه فرانسویها هنوز در توهم سالهایی قرار دارند كه در آفریقا به استعمارگری مشغول بودهاند و برای خود نقش پدرخواندگی كشورهای آفریقایی را قائل هستند. اینكه چرا فرانسویها در این مقطع اقدام به لشكركشی به بخشی از آفریقا كردهاند دلیل مهمتری دارد.
غرب به این نتیجه رسیده است كه وقوع تحولات سریع و دگرگونیهای پرشتاب در آفر?قا، بخصوص در شمال این قاره، دیر یا زود به حضور غرب در این منطقه پایان خواهد داد و همین نگرانی، غربیها را وادار به واكنش شتاب زده كرده است. نخستوزیر انگلیس بلافاصله پس از حوادث الجزایر با ذكر اینكه اروپا باید سالها در آفریقا حضور داشته باشد، به نقشه غرب برای مداخله طولانی مدت در آفریقا اشاره كرد. با توجه به اینكه اساساً القاعده را دستگاههای اطلاعاتی غرب ایجاد كردهاند دور از واقعیت نیست كه حوادث اخیر نیز ساخته و پرداخته دستگاههای جاسوسی غرب برای ایجاد بهانهای برای حضور گسترده غربیها در آفریقا میباشد.
این هفته در عراق فشارها به دولت نوری مالكی با موضع گیریهای خصمانه تركیه، افزایش یافت. سیاستهای دولتمردان تركیه در طول سالهای اخیر مایه شگفتی ناظران سیاسی شده است. دولتمردان فعلی تركیه كه در ابتدا با شعارها و موضع گیریهای پرطمطراق و اغوا كننده خود را مطرح كردند اكنون به رفتارهایی روی آوردهاند كه آنها را به پادویی برای غرب و رژیم صهیونیستی تبدیل كرده است.
مقامات تركیه كه عملكردشان در سوریه بسیار زشت و غیراصولی بوده است، در عراق نیز اكنون همان رویه را پیش گرفتهاند. پناه دادن به طارق الهاشمی كه دست داشتنش در انفجارها، ایجاد ناامنی و حوادث تروریستی به اثبات رسیده و حتی از سوی دادگاه عراق به اعدام محكوم شده است، از جمله این رفتارهای ضد عراقی دولتمردان تركیه بوده است. در این حال، اوجگیری رفتارهای خصمانه دولتمردان تركیه علیه دولت نوری مالكی در هفته جاری همزمان شد با تصمیم جنجالی تشكیلات كردستان عراق در دعوت از یوسف قرضاوی روحانی قطری كه دشمنی وی با دولت نوری مالكی كاملاً روشن است.
دولت نوری مالكی، دعوت تشكیلات كردستان عراق از یوسف قرضاوی را در راستای ایجاد بلوا و آشوب در عراق خوانده و به آن اعتراض كرده است. به گفته دولت عراق، اساساً تشكیلات كردستان عراق اجازه چنین اقدامی را ندارد و برای چنین تصمیمی میبایست با دولت مركزی هماهنگی داشته باشد.
هر چند توطئه علیه دولت نوری مالكی كه متكی بر آراء اكثریت مردم عراق میباشد موضوع تازهای نیست ولی حوادثی كه در طی ماههای اخیر به وقوع پیوسته است، از جمله تحریك برای شورش در مناطق سنی نشین، خبر از هجمه گسترده و برنامه ریزی شدهای علیه دولت نوری مالكی، با هدف ساقط كردن آن میدهد.
این هفته، باراك اوباما مراسم تحلیف دومین دوره ریاست جمهوری خود را برگزار كرد. اوباما در این مراسم ضمن اشاره به مسائل داخلی آمریكا، مدعی شد در طول چهار سال دوم ریاست جمهوری سعی خواهد كرد سیاست صلح طلبی در جهان پیشه كند. اوباما گفت كه قصد دارد دشمنان قسم خورده آمریكا را به دوستان آمریكا تبدیل كند. این ادعای اوباما به دو دلیل آشكار، غیرواقعی و فریبكارانه است.
نخست اینكه اوباما درحالی ادعای صلح طلبی و در پیش گرفتن رفتارهای صلحجویانه میكند كه هم اكنون نظامیان آمریكا در بسیاری از نقاط جهان فعالیت دارند و جنگ افزارهای آمریكا نیز به كشتار مشغولند. دومین دلیل در دروغ بودن صلح طلبی اوباما این است كه اساساً جنگ طلبی و جنگ افروزی، بخشی از استراتژی و سیاستهای كلان دولت آمریكا میباشد و اوباما حتی اگر هم بخواهد تغییر در آن ایجاد كند، امكان و توان آن را ندارد