جوابیه حداد عادل به سروش
من از او میپرسم کجا من به قول تو با "فرح" پریدهام؟ آیا ممکن است مدرک و سندی دالّ بر اثبات این ادّعای خود بهدست دهی؟ من چه کاره بودهام که با "فرح" سروکاری داشته باشم؟ من به اصرار و ابرام از تو میخواهم چنین کنی و بگویی که این ادّعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است. آیا، از این منصفانهتر، میشود از کسی که ادّعایی میکند تقاضایی کرد؟ و از این «مظلومانهتر»؟ تو اگر کوچکترین سند و مدرکی داشتی قطعاً رو میکردی
غلامعلی حداد عادل در جوابیه خود به سروش درباره اتهام "پریدن با فرح" خواستار رو کردن سند شد و درباره ارتقای رتبه اش از 33 به 29 و راه یافتن به مجلس ششم توضیحاتی ارائه کرد.
سروش گفته بود: با مدد و نصرت آقای جنتی، و با ابطال 700 هزار رأی علیرضا رجایی (زندانی مظلوم) وی به گرمخانه مجلس راه یافت و پستی بر دیگر پستهایش افزود... مناصب و مقامات او در جمهوری اسلامی از بام چرخ برتر میرود و اگر تا دیروز با «فرح» میپرید امروز از فرح میپرد: استاد دانشگاه، نماینده مجلس، رئیس مجلس، مشاور مقام رهبری، رئیس فرهنگستان ادب، رئیس پژوهشکده تاریخ علم، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس دانشنامه جهان اسلام، رئیس بنیاد سعدیشناسی...»
حداد عادل در پاسخ گفته:
او ادّعا میکند که من بهناحق وارد مجلس ششم شدهام و رأی نداشتهام و شورای نگهبان را متّهم میکند که برای من رأی ساخته است. باید پرسید وی از کجا به چنین یقینی رسیده است؟ آنچه اتّفاق افتاد این بود که نخست، بر اساس اعلام وزارت کشور دولت اصلاحات، اعلام کردند که من رأی نیاوردهام و در فهرست سی نفر نمایندگان تهران نیستم. شورای نگهبان به بازگشایی صندوقها و بازشماری آرا اقدام کرد. نتیجه شمارش مجدّد آرای حدود 700 صندوق از مجموع 3000 صندوق این شد که من بهعنوان نفر بیستونهم به مجلس راه یافتم. در آن زمان، اصلاحطلبان جنجال کردند و مانند سروش شورای نگهبان را متّهم به رأیسازی برای من کردند و اعتبارنامه مرا به مدّت پنج ماه در مجلس ششم متوقّف کردند. اینجا مجال کالبدشکافی آن واقعه نیست. من از سروش میپرسم تو از کجا به درستی آنچه وزارت کشور دولت اصلاحات اعلام کرده بود و به نادرستی آنچه شورای نگهبان بعداً اعلام کرد پی بردهای؟ آیا جز این است که این ادّعا و اتّهام را برپایه این پیشفرض و این اعتقاد بنیاد نهادهای که مجریان انتخابات آن دوره صادقاند و شورای نگهبان خلاف میگوید؟ در مقابل کسان دیگری هم هستند که معتقدند مجریان انتخابات آن دوره در شمارش آرا دستکاری و تقلّب کردهاند و بازشماری شورای نگهبان میتوانسته به روشن شدن حقیقت کمک کند. در آن انتخابات آرای دو نفر از نامزدهایی که در فهرست اصلاحطلبان نبودند بالاتر از بقیه بود؛ یکی آقای هاشمی رفسنجانی بود و یکی هم من. اصلاحطلبان مایل نبودند این دو نفر وارد مجلس شوند. محسن هاشمی، فرزند آقای هاشمی رفسنجانی، در تاریخ 9/10/91 در مصاحبه با روزنامه بهار (که به جناح اصلاحطلب تعلّق دارد) درباره انتخابات مجلس ششم میگوید:
«من معتقدم همانجا هم سوء نظرهایی بود که میتوانست احیاناً منجر به برخی تقلبهایی هم شود.
- چقدر تقلب شده بود؟
آیتالله هاشمی بیستم شدند، یادتان نمیآید؟
- باید چندم میشدند؟
ایشان بیستم شد، اگر صندوقها را باز میکردیم شاید انتخابات تهران باطل میشد. کتابی هست به نام «انصراف» که حاجآقا دلایل انصرافشان را از انتخابات مجلس ششم نوشتهاند. آن موقع مسئول انتخابات فهرست را میخواند ولی اسم ایشان را نمیخواند. من مدام تماس گرفتم و گفتم چرا نمیخوانید، گفت ما هنوز به رأی آیتالله هاشمی شک داریم. بعد شکایت شد و یک بساطی راه انداختند که اگر یادتان باشد کاریکاتور «آقاسی» را کشیدند. من آن موقع رییس دفتر حاجآقا بودم، به شورای نگهبان شکایت شد. برخی از صندوقها را باز کردند و هر صندوقی که باز میشد آرای آن مخدوش بود و باطل اعلام میشد.
- چرا تا انتها ادامه ندادید؟
تا 30درصد بازشماری شد و حاجآقا بیستم شد، بعد گفتند دیگر ادامه ندهید چون مجبور میشوند انتخابات تهران را باطل کنند. وقتی از 30 به 20 رسیدند دیدند انتخابات در تهران مخدوش است و توقع بود آن موقع انتخابات تهران باطل شود ولی از بالا گفتند انتخابات باطل نشود.
- چه کسی تقلب کرده بود؟
افراطیهای اصلاحطلبان.
- و این به قول شما «افراطیهای اصلاحطلب» اجرایی بودند یا نظارتی؟
اجراییها.»
میبینیم که قضیه انتخابات مجلس ششم، حتی نزد کسانی که امروز به طرفداری از اصلاحطلبان موصوفاند، دقیقاً برخلاف چیزی است که سروش ادّعا میکند. در پینوشت شماره 12 همان ناسزانامه خود مینویسد:
«به یاد دارم در همان اوایل انقلاب، آقای داوری در کیهان فرهنگی مقالهای در باب غرب نوشت و در آن آورد که همه رمانهای غرب، واجد و حامل روح غرب و نفسانیت آناند. من در مقالهای از او پرسیدم: «آیا شما همه رمانهای غربی را خواندهاید که چنین میگویید؟ آیا به همه رمانهایی که بعداً نوشته خواهند شد، علم و احاطه دارید و از درونمایهشان باخبرید؟ البته جوابی نیامد. جوابی نبود که بیاید».
حالا من هم از سروش میپرسم آیا شما که اینگونه با قاطعیت و یقین از آرای صندوقهای انتخابات مجلس ششم و تعداد رأی نامزدها صحبت میکنید، همه آرای صندوقها را شمردهاید؟ معلوم است حرفهای کسانی را تکرار میکنید که خودشان مجری بودهاند و در این قضیه در معرض اتّهاماند. شما «خصم» را «شاهد» گرفتهاید و همه میدانند که در هیچ محکمهای «خصم شاهد نمیشود». خود من هیچگاه درباره تعداد آرای خودم اظهار نظری نکردهام، چون به آرای داخل صندوقها دسترسی نداشتهام.
وقتی وزارت کشور در سال 78 اعلام کرد که من سیوسوم شدهام به قانون تن دادم و وقتی شورای نگهبان در سال 79 اعلام کرد که بیستونهم شدهام وارد مجلس شدم. به اصلاحطلبانی که وارد مجلس شده بودند و به من اعتراض میکردند میگفتم نه شما و نه من، هیچ کدام، رأیهای خودمان را نشمردهایم. همان مقام و مرجعی که رأی شما را اعلام کرده رأی مرا هم اعلام کرده است. البته من تنها در یک مورد اعتراض کردم و آن وقتی بود که دانستم رأی من در صندوق مسجد هدایت منطقه دروس، که خودم و خانوادهام در آنجا رأی داده بودیم، صفر اعلام شده است. اعتراض کردم و وزارت کشور هم توضیح داد که همه آنها در روزنامههای آن زمان درج شده است. از همه مهمتر این است که اگر شورای نگهبان میخواست در آرای مردم دستکاری کند و کسانی را وارد مجلس کند، قاعدتاً این کار را نه برای یک نفر که برای چند نفر میکرد تا اثری داشته باشد؛ والا وارد کردن یک نفر در جمع بیست و هشت نُه نفر اصلاحطلب از تهران و دویست و سی چهل نفر اصلاحطلب دیگر از کلّ کشور چه تأثیری میتوانست داشته باشد؟ بگذاریم و بگذریم.
٭٭٭
تهمت دیگری که سروش در همان پینوشت شماره 2 به من زده این است که:
«...اگر تا دیروز با "فرح" میپرید، امروز از فرح میپرد».
من از او میپرسم کجا من به قول تو با "فرح" پریدهام؟ آیا ممکن است مدرک و سندی دالّ بر اثبات این ادّعای خود بهدست دهی؟ من چه کاره بودهام که با "فرح" سروکاری داشته باشم؟ من به اصرار و ابرام از تو میخواهم چنین کنی و بگویی که این ادّعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است. آیا، از این منصفانهتر، میشود از کسی که ادّعایی میکند تقاضایی کرد؟ و از این «مظلومانهتر»؟ تو اگر کوچکترین سند و مدرکی داشتی قطعاً رو میکردی، کما اینکه در مورد ترجمه من از کتاب هارتناک، به صرف اینکه شنیده بودی کس دیگری هم آن کتاب را ترجمه کرده و آن ترجمه پایاننامه او زیر نظر من بوده، به خیال خودت «افشاگری» کردی و به من تهمت زدی، اما اینجا صرفاً ادّعایی کردهای بی هیچ دلیل و برهانی.
ولی من، برای آنکه همه بدانند که تو دروغ میگویی، تنها به یک نمونه از سخنان خود تو استناد میکنم. حتماً به یاد داری که وقتی کتاب «نهاد ناآرام جهان» را در لندن نوشته بودی و میخواستی آن را در ایران چاپ کنی، دستنوشت خودت را به من سپردی و من چند ماه زحمت کشیدم و آن را ویرایش کردم و به آن سروسامان دادم و برایش ناشر پیدا کردم و بر همه چیز، از کاغذ و قطع و جلد و کارهای لازم دیگر، نظارت کردم تا آن کتاب در آمد و این همه به سال 1356 بود. تو در مقدّمه آن کتاب نوشتی:
«دوست پرمهرم، آقای غلامعلی حدّاد عادل نیز با محبّت بیدریغش مرا مدد بسیار رساند و اگر همکاریهای مشفقانه او نبود، این دفتر چنانکه اینک هست نمیبود. سپاس بسیار من برای او و برای دوستان ناشناخته و ناآشنای بسیاری که همکاریها و تشویقهاشان بهنحوی در تکمیل این دفتر سهمی داشته است».
قصد من از آوردن این چند سطر در اینجا این است که همگان بدانند در همان سالهایی که سروش مدّعی شده من «با فرح میپریدهام»، برای او «دوست پرمهر»ی بودهام و تنها کسی بودهام که او میتوانسته کتابی مانند «نهاد ناآرام جهان» را بهدستش بسپارد و از «همکاریهای مشفقانه» او بهرهمند شود. باید از سروش پرسید اگر حدّاد با فرح میپرید و تو مخالف بودی، پس این رابطه صمیمانه و دوستانه و همکاریهای تنگاتنگ میان تو و او چه معنایی میتواند داشته باشد؟ چطور کسی هم با فرح میپریده و هم «دوست پرمهر» تو بوده است؟ حقیقت این است که من با تو میپریدهام، با "فرح" نمیپریدهام، با "حاج فرج" میپریدهام. آیا این تناقض نیست و آیا همین یک حرف از هزاران حرف که درباب این تهمت تو میتوان زد کافی نیست که یقین کنیم تو دروغ میگویی؟