خبرگزاری کار ایران

نگاهی به تحرکات پاریس در خاورمیانه؛

آیا فرانسه جای آمریکا را در منطقه خواهد گرفت؟

اولاند پرستیژ خود در سطح جهانی را تنزل داده و باعث شده که از وی به عنوان «دوره‌گرد» و «دلال تسلیحات» یاد شود.

دیدگاه کشورهای اروپایی در قبال نظام‌های سیاسی حاکم بر خاورمیانه و آمریکای لاتین در ظاهر با یکدیگر متفاوت است اما در باطن همان خوی استعمارگری دوران انعقاد موافقت‌نامه «سایکس پیکو» را به نمایش می‌گذارد.

از این رو باید گفت که نگاه آلمان، فرانسه و بریتانیا به عنوان کشورهای قدرتمند اروپا که تصمیم‌های آنها در قاره سبز نافذ است، بیانگر اختلاف‌نظر اعضای اتحادیه اروپا در معنا و مفهوم وحدت اروپا است.

بگو مگوها و اختلاف نظرهایی که میان سه ضلع مثلث اروپایی فرانسه، آلمان و انگلستان وجود دارد، بی‌شک در پس پرده‌ها و درهای بسته محافل سیاسی پاریس، برلین و لندن جریان دارد و محتویات آن به بیرون درز نخواهد کرد.

چراغ سبز  به ورود فرانسه در خلیج فارس

رقابت مابین سه قطب اصلی اروپا در داخل اتحادیه در لوای سه تفکر «اروپایی»، «آتلانتیکی» و «میل به شرق» همچنان مشهود است. به گونه‌ای که شمال آفریقا و کشورهایی مانند رومانی، بلژیک و حتی ایالت کبک کانادا که به کشورهای «فرانسه‌دوست» یا «فرانکوفیل» مشهور هستند، به همراه کشورهای حاشیه مدیترانه، برای نفوذ و پیشبرد اهداف استراتژیک به فرانسه سپرده شد که البته چراغ سبز واشنگتن و لندن در این موضوع مهر تایید ادامه استعمارگری فرانسه، اما از جنس قرن بیست و یکمی در این راه به شمار می‌رود.

به موازات آن در کشورهای پادشاهی خاورمیانه به همراه افغانستان، عراق و پاکستان بریتانیا به ایفای نقش پرداخت. همچنین آلمان به عنوان قلب قاره اروپا متعهد شده تا نفوذ خود در اروپای شرقی و مرکزی را به عهده داشته باشد. به بیانی واضح‌تر باید گفت سه قدرت مذکور که در به وجود آمدن و برآورد خروجی سیاست‌های قاره‌ای به دور از تمرکز بر اروپا نفوذ و نقش قابل انکاری را دارند، مسیر سیاست خارجی اروپا که در بین کشورهای این قاره مشترک ارزیابی می‌شود را با چالش روبه‌رو کرده‌اند که نهایتاً کاهش اعتماد به اتحادیه اروپایی را شاهد هستیم.

با صرف نظر از تاکید بر نقش آلمان و بریتانیا در معادلات برون قاره‌ای، باید نگاهی بر رفت و آمدهای به ظاهر دوستانه و در باطن مشکوک سوسیالیست فرانسوی به کشورهای شیخ‌نشین خلیج فارس و آمریکای لاتین انداخت.

اولاند هم ادامه سارکوزی است، البته با کمی تغییر

« فرانسوا اولاند» در سیاست خارجی خود تا حدودی از خط مشی‌های نوشته شده توسط دولت سارکوزی پیروی کرد. اما تفاوتی که مابین رویکرد اولاند در سیاست خارجی با سارکوزی مشخص است، میزان علاقه و درجه تمایل این دو چهره به هدف‌گذاری‌ها و سیاست‌های بریتانیا و ایالات متحده است.

پس از روی کارآمدن اولاند هم گرایی‌هایی از سوی سوسیالیست‌ها با محافظه‌کاران لندن به وجود آمد؛ در صورتی که نیکلا سارکوزی سیاست خارجی خود را مبتنی بر رابطه تنگاتنگ با واشنگتن طرح‌ریزی کرده بود. تاجایی که اغلب تحلیلگران مسائل بین دولت‌ها مانند «دومینیک مویسی» کارشناس و تحلیلگر بنام فرانسوی در مقاله‌ای که در «اندیشکده شورای آتلانتیک» منتشر کرد به این موضوع اشاره کرد که سارکوزی در پیاده‌سازی سیاست خارجی فرانسه، پای خود را بر روی ردپای آمریکایی‌ها می گذارد و حتی به دنبال مدیریت جنگ‌های بین‌المللی از طریق جایگزینی خود در نظام بین‌الملل و تقابل با آمریکا است.

مجوز از تل‌آویو، مداخله از فرانسه

سفرهای اخیر اولاند به سه کشور قطر، عربستان و کوبا هر کدام در جای خود حائز اهمیت است که ابتداً لازمه آن بررسی پارامترهای مطرح در دیدار با مقام‌های دوحه و ریاض است.

مساله ابتدایی که به عنوان مجوز ورود اولاند به خلیج‌فارس مطرح است، رویارویی واشنگتن و تل‌آویو در خصوص سیاست‌های اتخاذی دموکرات‌ها در خصوص پرونده هسته‌ای ایران است. زمانی که نتانیاهو به زور و بدون هماهنگی با کاخ سفید وارد کنگره شد و به ایراد سخنرانی پرداخت، گمانه‌زنی‌هایی در خصوص تیره و تار شدن رابطه آمریکا و اسرائیل و به طور اخص اوباما و نتانیاهو مطرح شد که البته تا حدودی در عمل هم شاهد آن بودیم.

جای خالی آمریکا و سوء استفاده نتانیاهو

این موضوع، به علاوه باز تعریف استراتژی نظامی و سیاست خارجی آمریکا و معطوف شدن نگاه دموکرات‌ها به چین و آسیا موجب شد تا اعراب با خطرناک خواندن توافق احتمالی میان ایران و آمریکا در بحث پرونده هسته‌ای، هراسناک به دنبال شریک استراتژیک جدید باشند. از طرف دیگر، نتانیاهو اوضاع و احوال و پایه‌های سیاست خارجی خود و ارتباطش با آمریکا را استوار نمی‌دید و با خط‌دهی به اعراب از یک سو و جلو انداختن اولاند از سویی دیگر موجب شد تا در اوضاع فعلی که مقام‌های واشنگتن سرگرم دست و پنجه نرم کردن با ایران هستند، فرانسه نقش خود را بیش از پیش پررنگ نشان دهد و پای خود را به عنوان بازیگر قدیمی اما با چهره ای جدید به کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و شورای همکاری خلیج فارس باز کند.

«رافائل» محور دیدارها

محور دومی که می‌تواند بیانگر یک اتحاد میان فرانسه و شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس باشد، خرید و فروش تسلیحات سنگین خصوصاً جنگنده‌ رافائل توسط وزارت دفاع فرانسه به این کشورها است. همین موضوع موجب شده تا کشورهای عربی به چشم و هم چشمی با یکدیگر برخیزند و با ولعی غیر قابل توصیف در خرید این جنگنده با هم رقابت کنند. به گونه‌ای که قطر قرارداد خرید ۱۶ فروند، هند ۳۶ فروند و مصر ۲۴ فروند از جنگنده رافائل را با فرانسه امضا کردند.

در توصیف این بحث باید یادآور شد که بمباران یمن توسط عربستان و متحدان این کشور، با استفاده از همین جنگنده‌ها که در سال‌های گذشته توسط پاریس به ریاض تحویل داده شده بود، صورت گرفت. به بیان کارشناسان مسائل بین‌الملل، اولاند با این کار پرستیژ خود در سطح جهانی را تنزل داده و باعث شده که از وی به عنوان «دوره گرد» و «دلال تسلیحات» یاد شود.

فرار رو به جلوی اعراب

موضوع سومی که می‌توان به آن پرداخت، بحث پرونده هسته‌ای ایران است. این‌که پاریس و شخص اولاند تماماً در سیطره صهیونیست‌ها قرار دارند بر هیچ کس پوشیده نیست و همین موضوع باعث شده که صهیونیست‌ها در پشت پرده ایستاده و اولاند به همراه «لوران فابیوس» به جلو فرستاده شوند تا سنگ‌اندازی تل آویو از طریق نیابت به فرانسه صورت گیرد و در کل فرانسه را به تریبون خود تبدیل کند.

این مساله تا جایی پیش رفته است که «جان کری» در تماس با وزیر خارجه فرانسه تاکید کرده که روند سازش فلسطین و اسرائیل تا حصول نتیجه در پرونده هسته‌ای ایران متوقف شود که این خبر بلافاصله توسط منابع فرانسوی به «شرق الاوسط» خبر داده شده و رسانه‌ای شد.

لذا باید به این موضوع اشاره کرد که دعوت از اولاند برای شرکت در نشست کشورهای شورای خلیج فارس و پهن کردن فرش قرمز در مقابل وی، دلیلی است بر اثبات ترس و احساس انزوای اعراب منطقه که تمامی آن به پرونده هسته‌ای و قدرت دیپلماسی ایران بر می گردد و به موازات آن اسرائیل هم سناریوی قدیمی و پوسیده خود مبنی بر تهدید حیات و امنیت این رژیم را با فرستاده ویژه خود یعنی اولاند پوشش داد.

کوبا برای نخستین بار یک فرانسوی دید   

اما اگر نگاهی به تقویم بیندازیم، فاصله یک هفته‌ای مابین سفر اولاند به کشورهای عربی خلیج فارس و کوبا جای تعجب و حتی احساس خطری را به وجود می آورد.

تعجب به این دلیل که چگونه اولاند به عنوان نخستین رئیس‌جمهوری فرانسه وارد هاوانا شد و احساس خطر به خاطر اینکه ممکن است جرقه های اصطکاک ما بین اوباما و اولاند باعث شود تا سوسیالیست‌های حاکم بر الیزه بیش از این به باد انتقاد گرفته شوند.

اینکه پس از نیم قرن روابط میان هاوانا – واشنگتن مجدداً از سر گرفته شده است، جای تعجب چندانی ندارد. چراکه کاستروها در مسند قدرت بودند و با این حرکت در صدد گشایشی در بحث اقتصادی و فرهنگی کشورشان برآمدند. به طوری که اولاند در سفرش به کوبا که در تاریخ یازدهم ماه می صورت گرفت، عملاً مرکز فرهنگی فرانسه در کوبا را افتتاح کرد که البته می تواند منفعت‌هایی از این طریق عاید فرانسه شود.

فرجام سخن:

فشارهای جامعه بین‌الملل به دلیل اخذ و پیاده‌سازی سیاست‌های انفعالی و ناقض بشر و نه تنها حقوق بشر توسط واشنگتن و تل آویو، این دو بازیگر  عرصه سیاسی را بر آن داشته تا با نیابت به کشوری ثالث بتوانند تا حدودی چهره خود را تطهیر کنند که البته امری ناممکن و مردود به حساب می آید.

فرانسه‌ای که از موج‌های مرتفع رکود اقتصادی در اروپا در امان نبوده و نیست و در حال تجربه کاهش نرخ رشد اقتصادی است، به دنبال مسابقه تسلیحاتی سران عرب در منطقه، از فروش تسلیحات سنگین و نیمه‌سنگین به این کشورها خودداری نکرد، بلکه بازارشان را نسبت به تسلیح و حمله به کشورهای همسایه رونق بخشید و جای تعجب دارد که چگونه دولتمردان فرانسه می‌توانند دم از حقوق بشردوستانه بزنند در حالی که موشک‌ها و راکت‌های آنها توسط عربستان و  هم‌پیمانانش روزانه تعداد زیادی قربانی در یمن بر جای می گذارد.  

گزارش: فرشاد گلزاری   

کد خبر : ۲۷۸۰۰۵