روتیتر
استاد گودرزی؛ بالا بلند دوبلاژ ایران
خبه یاد استاد علی اکبر گودرزی طائمه که شعر و صدایش رنگی تازه به آسمان غبار آلود دلها بخشید.لاصه مطلب
در روزگاری که در کوچه پس کوچههای این شهر بوی غم غربت جوانه میزد و آدمی را با آدمی چیزی جز نام آدمیت پیوند نمیداد مردی از اهالی امروز، بلند بالا در گوشه خانه و در خلوت تنهاییاش آدمها را با شعر شکوهمند و صدای جاودانهاش گره زد تا به یادمان آورد که ما از قبیله آب و باد و بارانیم.
او دیروز با صدایش که چون آفتاب از گنبد آسمانی برمی تابید دل و جان ما را هوایی تازه بخشید اما امروز در گوشه تنهاییاش چشم در راه است تا تو بیایی، من بیایم، او بیاید تا چوبهای استخوانی پاهایش را بر زمین تلخ و بیقرار به نظاره بنشینیم و او روی تخت به کوچه پر ازدحام جمعیتی بنگرد که خواب شبانهاش را ورق میزند.
مردی که نام دیگرش دریاست شاعر تنهایی است و با تنهایی و خلوتش با جهان رازها دارد. نشانههایی از این رازهای مگوی تنهایی را هر از گاهی در زبان اشارات و عبارات شاعرانه زیر لب زمزمه میکند تا ما را در خاکدان بودنها ونبودنها در لذت آفرینشی هنرمندانه سهیم کند وگاه نیز با آن صدای مخملی که از حنجره طلاییاش بیرون میآید غوغایی در دلها افکند و رازهای مگوی عاشقی را برملا کند.
اوفهمی از سخن به ارتفاع میراث ادبی این سرزمین است که در روشنترین نقطه تلاقی بودنها و نبودنها روی دیگر زندگی را برای ما معنا کرده است. او اکنون بیروایت من و تو در گوشهای به آسمان تنهاییاش چشم دوخته است تا باران ستارههای عشق به سویش ببارند و تری و تازگی زندگی را معنا کنند. او راوی دوقلوها و گوینده توانای آوای دلنشین ایرانی، مدیر لذت نقاشی و اوج طنین لذت بخش صدا در روشنتر از خاموشی بود اما امروز روز خلوت و تنهایی او و روز معرفت و مقام عاشقی ماست تا نشان عاشقی و ادب زندگی و شاگردی را رعایت کنیم و به دیدارش بشتابیم و دل به دلداری دهیم که سالها با شعر و صدایش زندگی را برای ما آسان کرده بود.
او این روزها چشم به در خانه دوخته است تا کسان دیروز و امروز شعر و صدا به دیدار چشمهایش بیایند و دستان سرشار از شور و شعور عاشقانهاش را در دست گیرند. شاید فردا برای دیدن و شنیدن کمی دیر باشد و چه زود دیر میشود آنگاه که آینهها غبار آلودهاند و زنگارها بر دل نشستهاند. او هنوز میتواند زلالی دلش را در سینی مهربانی دیدارتان هدیه کند. امروز روز دیدار است تا جان و دل را با مهربانیاش معنایی دگرگونه بخشیم.
من باز دلم میلرزد انگار ساعت چند بار نواخته است شاید مردی ناگاه در کنار پنجرهای بیرنگ به خواب فرو رود. ساعت چند بار نواخته است و آفتاب امروز به کدامین سو غروب میکند. صدایت را میشنوم. دلم برای شنیدن صدای تو به تاپ تاپ افتاده است. صدای تو مرا بیسوی بیسویی میبرد جایی که غروب جهان نمایان است.
قاسم بینیاز
گوینده و مجری صدا و سیما