خبرگزاری کار ایران

گفت‌وگوی ایلنا با محمد شیروانی؛

رئیس‌جمهور فعلا مشغولِ حساب و کتابِ اتمى‌ست

سینماگران فکر می‌کنند "کلید" دستِ رئیس‌جمهور است اما فعلا که او؛ لنزِ ماکرو بسته و مشغولِ حساب و کتاب اتمى‌ست و این وسط سینما؛ توپِ فوتبال شده است.

محمد شیروانی؛ کارگردان سینمای ایران که به پیش‌روی سینمای آلترناتیو در ایران مشهور است و علاقمندان زیادی دارد؛ در چهل سالگی در یک حرکت قابل تامل فیلم‌هایش را برای دانلود روی سایت شخصی‌اش منتشر کرده است. با او درباره دلایل این رفتار و نیز وضعیت امروز سینمای ایران گفت‌وگو کرده‌ایم.

اقدام عجیب‌تان در قرار دادن فیلم‌های‌تان روی سایت با چه هدفی صورت گرفت؟ آیا دنبال نوعی مبارزه با سانسور هستید یا می‌خواهید با مخاطبِ بیشتری ارتباط برقرار کنید؟

هر سه! سوم اینکه چهل سالگی یک مرد مصادف است با مرورِ آنچه که گذشت و تردید در قطعیتِ راهی که آمدی و پذیرفتن اینکه مرکز جهان نیستی. در یک کلام چهل سالگی یعنی قضیه آنقدرها هم جدی نیست! هرچند ساده نیست و نمی‌شود و هنوز نشده و مشغول تمرین هستم تا بشود. به قولِ دوستِ نقاشم؛ اثر وقتی تولید می‌شود باید برود پی کارش. اما سایه‌ی ١٨ فیلم منتشر نشده‌ات هرجا می‌رفتی با تو می‌آمدند و تو یک‌جا می‌بایست از شرِ این سایه خلاص می‌شدی. من؛ آرشیوی است نیستم و تقریباً بی‌گذشته‌ام و حملِ این بار برایم ساده نبود و یک‌سالی‌ست که فکر می‌کردم دیگر برای انتشار از نوعِ مرسوم منتظر نمانم.

از سویی دیگر پیامهای بسیاری از شهرهای مختلف دریافت می‌کردم که چطور می‌شود فیلم‌هایت را دید؛ انگار آنها سهم‌شان را می‌خواستند و مؤلف؛ سفت آثارش را چسبیده بود. به‌جز تنها پسرم؛ چیزی در زندگی ندارم که ترسِ ازدست دادنش متزلزلم کند و حاصل این ١٨ سال کار درکنار سینمای ایران، تاکید می‌کنم کنار!  حالا در هاردِ کامپیوترِ شماست.

فضای امروز سینمای ایران را چه اندازه مناسب برای کار می‌دانید؟ آیا این سینما به دلیل برخی مقتضیات سیاسی روز باید آسیب‌شناسی در موضوعات سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و فرهنگی را کنار گذاشته و به دنبال سینمایی از نوع دیگر مثلاً با فضاهای سورئال و ایهام‌های کلامی و بصری یا اصولاً کار در ژانرهایی غیر از موضوعات روز باشد؟

سینمای سمبلیک محصولِ خفقان است و  میانه‌ای با آن ندارم. ایرانی‌ها بسیار مغرورتر از روس‌ها و چینی‌ها هستند که بخواهند از شرایط اجتماعی آنها مدل‌برداری کنند اما خب زبانِ شرق آمیخته به کنایه و ایهام است. در جهانیسازی فعلی ایهامزدایی به‌شدت رونق گرفته و هنر بیش از زمان پاپ‌آرتیست‌ها به یک امرِ مصرفی تبدیل شده. حالا چه ما که به هنر اصیل و عمیق اعتقاد داشته‌ایم و چه آنها که به سینماى ایدئولوگ پایبندند، بد نیست تا در انتخاب لنز تجدیدنظر و یا حداقل گه‌گاه لنزِ ماکرو را با واید جابجا کنیم.

سینماى اجتماعىِ ایران دست و پابسته نمی‌تواند  نقدِ شرایطِ کند  بخصوص در  شرایطی  که معناى نقد در منظرِ عمومى ما ایرانىها تخریب است نه توسعه و خب این ساختارِ هرمىِ جامعه هرچقدر ارتفاع مىگیرد؛ تحملِ نقد همان پایین مى‌ماند. ساختار هالیوود بىشباهت به سینماى دولتى ما نیست و کسی مثل رابرت آلتمن را که منتقد سفت و سخت هالیوود است، تحمل می‌کند اما اینجا با جعفر پناهى خط قرمز نقادى را تعریف می‌کنند تا بتوانند سینمای اجتماعی را کنترل  کنند با رخشان بنى‌اعتماد و کیانوش عیارى، امیریوسفى و درمیشیان... طورى رفتار کنند که انگار هنجارشکنى کردهاند. یعنی درست فیلمسازانی که قلب تپنده‌ی‌ سینمای  مسئول و مصلح اجتماعی بوده اند ،در این سالهای اخیر دچار مشکل می‌شوند.

پس اگر فیلمساز بخواهد دچار سانسور نشود و همچنان بتواند به خودش وفادار بماند یا باید همانندِ کیارستمى به طبیعت پناه ببرد یا مثل من که در فیلم سینمایی اخیرم "لرزاننده چربى" به خواب و خیال پهلو بزند، و تازه دستِ آخر سهمى از اکران نبرد.

سینماى اجتماعى یک کشور آینه ایست تمام قد در برابر مردم همان کشور تا خود را در آن بازیابند و تصحیح کنند. این یاداورى توامان شامل زشتى ها و زیبایی هاست . نمیتوان از آن انتظار یک برخورد دکوراتیو داشت . جان نخواهد داشت و کار نمیکند . در این صورت فیلم تبلیغاتى ست ، یک سویه و تک بعدى . و زمانیکه این آینه بعد از تولید از مخاطبان اصلى اش دریغ میشود و تنها در دسترس مصرف کننده غربى ست حتا اگر جهانى آن را ستایش کنند همواره حسرتى با مؤلف خواهد ماند که اثرش چه تاثیرى بر جامعه اش گذاشته ، تقریباً هیچ . و از سوى دیگر مؤلف از دیدن چهره خود در آینه مردم محروم مى ماند . جامعه تکصدایی بیمار است  و هنر یکطرفه که با خود مونولوگ میکند همینطور . من امروز به هنر اینتراکتیو و تعاملى بیش از پیش معتقدم و شرایط اجتماعى را در انتزاعى شدن هنر و هنرمند مقصر میدانم .

 ازدیاد نهادهای تصمیم‌گیر در موضوع سینما شامل: وزارت ارشاد؛ مجلس؛ قوه قضائیه؛ گروه‌های فشار و رسانه‌های مرتبط با آنها به چالش بزرگ سینمای منتقد بدل شده‌اند. اگر ارشاد قادر به پایان دادن به این اختلافات نباشد و هربار در موضوعات مختلف مجبور به عقب‌نشینی باشد؛ تکلیفِ سینما و سینماگران چیست؟

در طول این سال‌ها دو نوع منتقد اطراف دولت‌ها دیده‌ام: آنهایی که نقدِ مدنى در راستاى حقوقِ شهروندى داشته‌اند و دیگرانى که از نقدِ ابزارى براى بدست آوردن قدرتِ ازدست رفته‌شان بهره بردهاند و معمولا هاله‌ی مقدسى؛ دسته‌ی دوم را گارانتى کرده است. سینماگران فکر می‌کنند که "کلید" دستِ رئیس‌جمهور است اما فعلا که او؛ لنزِ ماکرو بسته و مشغولِ حساب و کتاب اتمى‌ست و این وسط سینما تا مشخص شدن  نتیجه مذاکرات  اتمی توپ فوتبال شده است و هر کسی که از راه می‌رسد به خود اجازه می‌دهد تا بازی را داوری کند.

سیستم نمایش فیلم‌ها در ایران بسیار سختگیرانه‌تر از مرحله تولید است. این سختگیری چه میزان در دیده نشدن فیلم‌های شما تاثیر داشته؟

من البته از مصاحبه‌ی شهرام مکرى با روزنامه‌ى اعتماد که از نقطه‌نظر فیلمساز و عضو شوراى سیاستگذارى هنر و تجربه حرف زده بود؛ حس مثبتِ حمایت دریافت کردم اما نکته جالبِ توجه، پیشنهادِ ایشان به سینماى ایران بود که جایی براى محمد شیروانى بازکند و خب من را ناخودآگاه یادِ جوکى انداخت که "براى فُلانى که در هیچ قالبى از بخشهاى یک بیمارستان نمىگنجید بخش اختصاصى مراقبت‌هاى ویژهى فُلانى راه انداختند".

پاساژ محترم هنر و تجربه  پس قرار است کدام هنر و کدام تجربه را نشان دهد . البته که انتساب‌ها در دولتِ فعلى امیدوارکننده است، امثال آقایان ایل بیگى، آفریده، طباطبایی، علم‌الهدى، فرخنده کیش و بهشتى مدیرانى هستند که از نزدیک با آنها آشنا هستم و می‌دانم که نسبت به سینماى اندیشه حُسن نیت دارند و از طرف دیگر متوجه نیازِ امروز سینماى ایران خواهند بود.

اما مسئله تنها نظارتِ دولتى نیست. در طول سال‌هاى گذشته؛ سینماى ایران صرفاً به یک بیزنس تبدیل شده و موسسههایی که وظیفه‌ی انتشار سینماى خانگى را به‌عهده گرفتهاند؛ تنها به سودجویی فکر می‌کنند و قانونى آنها را ملزم نکرده تا به‌جاى پرداختِ مالیات؛ نوع دیگرى از سینما را حمایت کنند. یکى از فعالان این عرصه به ما پیشنهاد داد تا تعدادى از فیلمهایمان را در بستهبندى مشترک همراه چند فیلم درجه سه هندى منتشر کند!

در مقطعى دیگر؛ بخشی از رایت دو فیلم‌ام را به مرکز سینماى مستند و تجربى واگذار کردم تا شاید به انتشار آنها کمک کند اما بىفایده بود. چرا که آنها هم خارج از مدار این بازار کار میکنند . سینماى خانگى امروز بوى ماست و پنیر میدهد چرا که در سوپرمارکت هاى دریانى پخش میشود و با سر و شکل ما سازگار نیست و انتظارى ندارم تا دریانى ها شبیه سر و شکل ما  شوند .

روند فیلمسازی شما باعث شده دیگران به شما لقبِ پیشروی سینمای آلترناتیو را بدهند. آیا خودتان این مسئله را قبول دارید و آیا اعتقادی به سینمای آلترناتیو در ایران دارید؟

جریان اصلى سینماى امریکا در طول تاریخ‌اش از جریان آلترناتیو که همواره پیشنهاد تازه داشته؛ بهره برده است. آنها خاک طلا را از کف رودخانهها برمی‌دارند، اما در کشور ما حواس همه به ویترین‌هاست. بهترینهاى سینماى ما هنوز نیامده‌اند. بهترین فیلمها شاید در هاردها و کلهها معطل ماندهاند. سینماى ایران در دهه‌ى هشتاد  به‌خاطر موضوعى شدن فیلم کوتاه  افول کرد و و پول‌ها صرفِ سفارشها شد و جوانان که پشتوانه سینماى ایران هستند  اغلب سرگرمِ این فیلم‌ها شدند. سینماى ایران اما  در دهه‌ى نود با اسکارِ فرهادى جان دوباره گرفت. این سینما اگر بجنبد تا ٦ سال دیگر می‌تواند دوباره اوج بگیرد.

آلترناتیو بودن افتخار نیست که به آن ببالم. یک ضرورت است. از سرِ اجبار است که در شرایط بحرانى راهِ جایگزین را انتخاب می‌کنیم. طبیعى‌ست هر حرکت آلترناتیوى روزى به جریانِ اصلى بدل خواهد شد و عده‌اى دیگر با پیشنهادهاى تازهشان این فضاى به‌شدت مهم را زنده نگه می‌دارند. و با چالش کشیدن جریان اصلی موجب رشد آن خواهند شد .

بعداز ساختِ فیلم‌های مستند و کوتاه که موفقیت‌های زیادی برایتان بدنبال داشت؛ فیلم سینمایی"ناف" را ساختید ولی چند سال فیلم نساختید. چرا؟ آیا نمایش داده نشدن فیلم دلیل اصلی بود یا در فضای فعلی سینما دوست نداشتید کار کنید؟

می‌توانستم به‌جاى "ناف" یک خانه داشته باشم. رابطه‌ی عاطفى یک فیلمساز با فیلم اول بلندش قابل مقایسه با دیگر آثارش نیست و با تمام توان و انگیزه آن را می‌سازى و توقیف می‌شود. زورِ بی‌خودى می‌زنى براى یک نمایش اختصاصى در فجر براى اهالى مطبوعات اما بى‌فایده است. جلوى نمایش خارجى آن بعد از پانزده فستیوال گرفته می‌شودو احساس میکنى که کور شده اى و مى روى پى کارَت . می روى به تعدادى نابینا سینما یاد میدهى تا با چند فیلمبردار نابینا  فیلمى بلند  بسازى و ثابت کنى که کور هم که باشی میشود، اگر مصمم باشى .

ابتداى دهه‌ى هشتاد "ناف" در کنار "ده" کیارستمى، "آبادان" مانى حقیقى و "٢١ اینچ" ابوذر صفاریان، دیجیتال‌هاى آغازین این سینما بودند و سیستم آنالوگِ نظارت بر سینما هیچکدام را برنتابید. نه به دلایل سیاسى تنها به‌خاطر چموش بودن و آزادى دیجیتال و اینکه فن‌آورى دیجیتال؛ سیستم قدیمى نظارت را به چالش کشید. معمولا برخورد سرد با فیلم اول سینمایی کارگردان باعث شده تا او عقبنشینى کند و فیلمى متناسب با شرایط بازار بسازد. به‌عنوان مثال فیلم درخشان و نامتعارف "کله پاک کن" دیوید لینچ منتهى می‌شود به فیلم "مرد فیل نما" که اثرى‌ ست کلاسیک با تمام قواعدش. در سینماى خودمان نمونه‌ها بسیار است به‌طور مثال "آرامش در حضور دیگران" اثر اول درخشان ناصر تقوایی یا "مغول‌ها" اثر ماندگار کیمیاوى. منتها من به‌جاى عقب‌نشینى از سینماى داستانى به سینماى مستند کوچ کردم که خب آزادتر و زنده‌تر بود و من را همانطور آزاد پذیرا شد و اجازه داد تا همچنان تجربه کنم و زنده باشم و در نهایت منجر شد به هفت فیلم بلند مستند که مابین دو فیلم سینمایی‌ام ساخته شدند.

"ناف" نقطه عطف فیلم‌هاى من است و بعد از چند سال مراقبت متاسفانه قاچاق گسترده شد و اگر این روزها "لرزاننده چربى" را به‌عنوان فیلم آغازین مجموعه فیلمهایم  اکران اینترنتى کردیم ؛ به‌خاطر این بود که از انتشار محدود و بىکیفیت آن از سوى یک سایتِ دانلودِ ایرانى با خبر شدیم و با دستپاچهگى آن را روى وبسایت ناتمام و نیمه کاره شخصی ام منتشر کردیم تا تجربه تلخِ قاچاق گسترده‌ى "ناف" تکرار نشود. حالا امروز "ناف" لرزانننده چربی و  باقی فیلمهایم را با سر و شکل و کیفیت بهتر روی سایت منتشر می کنیم تا رابطه دو طرفه  با مخاطب  بالاخره  شکل بگیرد.

منِ  فیلم هاى کوتاه و مستندم ، با منِ دو فیلم سینمایی ام کاملا متفاوتند . در دو فیلم ناف و لرزاننده چربى کمترین باج را به مخاطب داده ام و به سلیقه شخصى ام وفادارترم .اما در فیلمهاى مستند ، مؤلف و سوژه با هم فیلم را جلو میبرند و میزان وفادارى به واقعیت همواره به وفادارى به خود مى چربد .  در چرخه ى معیوب سینماى ایران وقتى دو فیلم سینمایی ات با فاصله  ١٠ سال تولید مى شوند طبیعى ست که کارگردان با خودخواهى تمام پشت دوربین برود چراکه پشت این فرصت  قبلا پوستش کنده شده و صد در صد فیلم را محصول دسترنج خود میداند .  اما خب امروز با دیدگاه امروزم

فیلمنامه سینمایی تازه ام را براى اولین بار متناسب با اکران گسترده نوشته ام و چند ماهى ست که با امیدوارى در انتظار پروانه ساخت نشسته ام . فیلم آینده که اقتباس آزادى ست از رمان پرفروش عامه پسند نوشته بوکفسکى قطعاً یک چرخش آگاهانه در کارنامه ام خواهد بود و فیلمنامه پتانسیل بالایی دارد تا آدم هاى بیشترى را بغل کند و ساخته شدنش البته وابسته است به پیدا کردن پول و اجازه ى ساخت .

 شما بهعنوان یکی از مستندسازان اجتماعی که مسائل را به دقت رصد می‌کنید؛ شناخته شده‌اید و فیلم‌هایی همچون "صفر بیست و یک" و "دستور آشپزی" نیز مصداق این حرف است اما به‌نظر می‌رسد در زمان ساخت این دو فیلم بیشتر دنبال ساخت فیلم بودید و دیده شدن اولویت دوم شما بود؟

براى یک بازیگوش خود بازى مهم است نه دیده شدن بازى توسط دیگران . کسانى دیگر باید پیگیر پروجکت کردن این بازى تمام شده باشند.

فیلم "لرزاننده چربی" به نوعی از یک تسلط و استبداد در جامعه امروز سخن می‌گوید ولی انگار این استبداد ریشه در رفتارهای خانوادگی دارد. چه میزان این حرف را قبول دارید؟

بله دیکتاتورها هم از کانونِ گرمِ خانواده آمده‌اند.

کد خبر : ۲۸۴۸۱۰