خبرگزاری کار ایران

به مناسبت زادروز صمد بهرنگی؛ مردی که به نوشته‌هایش ایمان داشت

مرگی که رازش گشوده نشد

صمد بهرنگی در شیوه آموزشی و مضمون قصه‌های خود تلاش می‌کرد روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش دهد.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ امروز زادروز صمد بهرنگی است. نویسنده‌ای که در طول عمرِ کوتاه 29 ساله‌ی خود آثار ماندگاری بر جای گذاشت که یکی از بحث‌برانگیزترین آنان «ماهی سیاه کوچولو» است.

«مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغم بیاد، اما من تا می‌توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم -که می‌شوم- مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.» قسمتی از  نوشته‌های صمد بهرنگی.

عده‌ای نیز در نقد صمد بهرنگی گفته‌اند. اینکه نوشتارهایش آن غنای ادبی لازم را ندارد. اینکه صمد و امثال او تاثیرات بدی بر روحیات رادیکالیستی آن نسل گذاشتند و اینکه آثار او مملو از خشونت و نمایش عریان تضاد طبقاتی و تحریک ندار علیه داراست و اینکه اسطوره‌سازی از او درست نیست.

وقتی مساله فرهنگ و هنر پیش می‌آید، اندیشه فرد در خدمت تمام بشریت است نه یک گروه خاص. با این وجود در هیچ یک از آثار صمد تعصب افراطی قومی یا اندیشه‌های سیاسی و حزبی نمی‌بینیم. او فقط وقایع اطراف و محیط زندگی خود را با زبان کودکانه بازگو می‌کرد و اگر اشکالی وجود داشت از جمع و محیط و زمانه بود نه صمد. او یک معلمِ جامعه‌شناس بود که به دلیل برخوردِ مستقیم با وقایع و فرهنگ مردم، ریشه‌ی دردها را به خوبی شناخته بود که اول فرهنگی و بعد اقتصادی بود. او را می‌ستاییم نه به خاطر اسطوره‌سازی یا منافع و تبلیغات حزبی یا زبان و قومیتش، همان‌گونه که یاشار کمال و ناظم حکمت را می‌ستاییم.

درباره «ماهی سیاه کوچولو»

قصه «ماهی سیاه کوچولو» قصه‌ای است برای بچه‌ها، اما در لابلای آن سرگذشت دیگر و درس دیگری است برای بزرگترها. قصه‌ای است نه برای سرگرمی، بلکه برای آموختن. ماهی سیاه کوچولو، هرچند که مثل هزاران هزار ماهی دیگر "شب‌ها با مادرش زیر خزه‌ها می‌خوابید" و "حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده مهتاب را توی خانه‌شان ببیند"، یک ماهی عادی و معمولی نیست. سه خصلت عمده از همان ابتدا او را از هم‌نوعانش متمایز می‌کند: تفکر، آگاهی و اراده. شخصیت و سرنوشت ماهی سیاه کوچولو به نحوی جبری و اجتناب‌ناپذیر تا به آخر تابع این خصائل‌ است، به طوری که سرگذشت ماهی سیاه کوچولو؛ سرگذشت عصیانِ آگاهانه و شکل گرفته می‌شود.

این ماهی فقط قهرمان را در حین عمل قبول دارد و آن هم نه به عنوان موجودی مافوق دیگران و دارای قدرت و فضائل آسمانی، بلکه در وجودش از دیگران متمایز می‌شود و در جنبش و حرکت، نه در سکون و انزوا. پس دیگر مهم نیست که پس از به انجام رساندن رسالتش ماهی سیاه کوچولو زنده مانده باشد یا نه، مهم این است که در پایان این زندگی پرجوش و خروش و در انتهای این راه سخت و پرمخاطره، ولی بزرگ و پرشکوه؛ ماهی سیاه کوچولو به ابدیت رسیده و در زندگی جامعه ماهیان حل شده است. او در پایان داستان جزئی از حیات هر ماهی آزاد شده‌ای است که به دریا می‌رسد. گرچه برخی نویسندگان و صاحب‌نظران نسبت به آثار او و تأثیر آثارش روی کودکان نقدهایی دارند اما آنچه پرواضح است صمد بهرنگی قلمی شیوا و عصیانگر داشته و در مدت زمان کوتاه زندگی‌اش ردپایی معلوم و بی‌بدیل از خود برجای گذاشته است و بر آنچه می‌نوشت معتقد و پای‌بند بوده و در راه هدفش از هیچ تلاشی فروگذار نبوده است.

زندگی‌نامه

صمد بهرنگی در دوم تیرماه 1318 در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده‌ای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی زندگی را می‌گذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می‌گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس‌ها و عثمانی‌ها آب می‌فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. او رفت و دیگر باز نگشت.

صمد پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان، و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.

بهرنگی در نوزده سالگی (۱۳۳۹) اولین داستان منتشر شده‌اش به نام «عادت» را نوشت. یک سال بعد داستان تلخون را که برگرفته از داستان‌های آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر کرد و این روند در داستان‌های دیگر ادامه یافت. بعدها از بهرنگی مقالاتی در روزنامه «مهد آزادی»، توفیق و ... به چاپ رسید با امضاهای متعدد و اسامی مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابک، افشین پرویزی و باتمیش و ... . او ترجمه‌هایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده‌است.

 سال 1341 صمد از دبیرستان به جرم بیان سخنان ناخوشایند (بنابه گزارش رئیس دبیرستان) در دفتر دبیرستان و بین دبیران اخراج و به دبستان انتقال یافت. یک‌ سال بعد و در پی افزایش فعالیت‌های فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت فرهنگ آذربایجان کار صمد به دادگاه کشیده شد که متعاقبا تبرئه شد.

سال 1343 همراه بود با تحت تعقیب قرار گرفتن صمد بهرنگی به خاطر چاپ کتاب «پاره پاره» و صدور کیفرخواست از سوی دادستانی عادیِ ۱۰۵ ارتش یکم تبریز و سپس صدور حکم تعلیق از خدمت به مدت ٦ ماه. در این سال وی با نام مستعار افشین پرویزی کتاب انشاء ساده را برای کودکان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و صمد به کلاس درس بازگشت. سال‌های میانی دهه چهل مصادف بود با دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد به دست رژیم شاه و شرکت او در اعتصابات دانشجویی.

نمی‌توان اثر قصه‌های صمد بهرنگی در جامعه آن روز را نادیده گرفت

غلامرضا امامی (نویسنده و مترجم) با بیان اینکه صمد بهرنگی چهر‌ه‌ی برجسته‌ی ادبیات کودکان و نوجوانان به‌شمار می‌آید؛ گفت: وی آموزگاری کوشا در روستاهای آذربایجان بود. از نزدیک با نیازها و غم‌ و دردها و آرزوهای کودکان و نوجوانان مینهش آشنا شد و کوشید راهی برای رهایی بجوید. از این‌رو به آفرینش داستان‌هایی با زمینه اجتماعی پرداخت که نام‌دارترین آن «ماهی سیاه کوچولو» بود.

او در رابطه با کتاب «ماهی سیاه کوچولو» ادامه داد: این کتاب که توسط کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان نشر یافت، دست‌خطی بود از صمد بهرنگی که پس از ویرایش کامل و نقاشی‌های زیبای فرشید مثقالی به چاپ رسید و نخست با استقبال فراوان خوانندگان ایرانی و سپس جهانیان روبه رو شد. هرچند که «ماهی سیاه کوچولو» نخستین داستانی نیست که درباره زندگی ماهیان در دریا و انگاره‌ای از زندگی انسان‌ها فراهم شده است؛ اما این کتاب با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی روز، مورد توجه قرار گرفت. باید همین‌جا بیفزایم که کتاب «ماهی سیاهه» نوشته لئو لئونی، که با ترجمه من به زودی از نشر به‌نگار منتشر می‌شود هم از منظری دیگر به نبرد ماهیان برای رهایی می‌پردازد.

امامی در رابطه با علت توجه به این کتاب گفت: اقبال. همانگونه که گفتم اقبال به ماهی سیاه کوچولو به خاطر شرایط حاکم بر زمانه و آرمان‌گرایی نسل جوان و زندگی شخصی بهرنگی و مرگ نا به هنگام او و شایعاتی که پیرامون آن مرگ بر زبان‌ها جاری شد، همچنین نثر و نقاشی و زیبایی و فصاحت کتاب از عواملی بود که ماهی سیاه کوچولو را در صدر کتاب‌های برگزیده‌ی زمانه قرار دارد. این کتاب اکنون نیز در صدر کتاب‌های برگزیده‌ی ویژه‌ی کودکان و نوجوانان در کشور انگلستان نیز «ماهی سیاه کوچولو»‌به چشم می‌خورد.

این نویسنده و مترجم در پایان گفت: هرچند من با خشونت و خشم و تحمیل ایدئولوژیِ پیش ساخته بر اذهان پاک کودکان و نوجوانان مخالفم و اعتقاد دارم کودکان و نوجوانان دور از خشم و خشوت باید راه خویش را در زندگی برگزینند، اما نمی‌توانم اثر «ماهی سیاه کوچولو» و دیگر قصه‌های صمد بهرنگی را در زمان و زمانه‌ی خویش نادیده بگیرم.

مرگ شایعه‌برانگیز صمد بهرنگی

بهرنگی در نهم شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شام‌گوالیک کشته شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده‌است. ده روز قبل از غرق شدن صمد، تعدادی از مامورین ساواک به خانه محل سکونت وی هجوم برده و وی را تهدید نموده بودند. حدود یکماه قبل از این حادثه ، کتاب ماهی سیاه کوچولو چاپ شده و مورد اقبال مردم ایران و جهان واقع شده بود.

نظریات متعدد و مختلفی دربارهٔ مرگ بهرنگی وجود دارد. از روزهای اول پس از مرگ او، در علل مرگ او هم در رسانه‌ها و هم به شکل شایعه بحث‌هایی وجود داشته‌است. یک نظریه این است که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شده‌ است که شواهد مستندی در این‌باره وجود دارد. نظریهٔ دیگر این است که وی به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شده‌است.

تنها کسی که معلوم شد در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده‌است شخصی به نام حمزه فراهتی است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن بازنگشت؛ رفته بود. اسد بهرنگی، که گفته‌است فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولت‌آبادی دیده‌است، از قول او گفته‌است: «من این طرف بودم و صمد آن طرف‌تر. یک دفعه دیدم کمک می‌خواهد. هرچه کردم نتوانستم کاری بکنم»

مرگ صمد بهرنگی هنوز در ابهام است. ذهنیت شهیدساز ما می‌گوید که وی را در شهریور 47 در ارس غرق کردند. مرگ‌های مرموز افرادی چون شریعتی و تختی که تاثیرات عمیق فرهنگی و اجتماعی داشتند در آن زمان، این شک را بیشتر می‌کند. جای او و کسانی که به ادبیات متعهد و روان‌شناسانه‌ی کودکان آشنا بودند؛ بسیار خالی است.

و سرانجام داستان مرگ صمد بهرنگی همچنان بدون پایان بر زبان‌ها جاری ماند...

کد خبر : ۲۸۵۵۵۲