خبرگزاری کار ایران

انتظار ۴۰ ساله رفیعی سر آمد/ شرح ماجرای استنطاق پس دادن و استعفا از مدیریت تئاترشهر

نشست رسانه‌ای نمایش «خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از زندگی و مرگ میرزاتقی خان امیرکبیر» صبح امروز سه‌شنبه، با حضور علی رفیعی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ علی رفیعی در ابتدای توضیحات خود به بیان تاریخچه‌ای کوتاه از سال‌های متمادی که علاقه داشت این نمایش را روی صحنه بیاورد پرداخت و گفت: اجرای «خاطرات و کابوس‌ها...» به سال ۱۳۵۶ بازمی‌گردد، زمانی‌که من مدیریت تئا‌تر شهر را برعهده داشتم. حتی نمایش‌نامه کار پیش از مرمت مجموعه و هنگامی که در پاریس بودم؛ نوشته شد.

او افزود: زمانی که سال ۵۴ - ۵۳ وارد ایران شدم بعد از مدت کوتاهی فعالیتم را به عنوان استادیار رسمی دانشگاه تهران آغاز کردم و نمایش «آنتیگونه» اثر سوفوکل با ترجمه زیبای شاهرخ مسکوب روی صحنه رفت و بعد از آن بود که مدیریت تئا‌ترشهر به من سپرده شد و تصمیم گرفتم نمایش‌نامه‌ای ایرانی را اجرا کنم.

این کارگردان خاطرنشان کرد: آنجا انجمنی تشکیل دادم که تعدادی هنرمند در آن فعالیت می‌کردند و همزمان هم کارهای مرمت در حال انجام بود و سرانجام تالار چارسو ساخته شد و بعد از آن کابوس‌ها به صحنه آمد و به دلایلی که توضیح می‌دهم سر و صدای زیادی به پا کرد.

رفیعی اظهار کرد: روزی به من خبر دادند که قرار است بانوی اول کشور به تماشای این نمایش بنشیند ولی ما مثل سایر تماشاگران و بدون تشریفات استقبال کردیم چون سیستم آبونمانی که درنظر گرفته بودم اجازه تعطیل کردن‌های خاص را نمی‌داد. بعد از پایان اجرا در حالی که تمام امرای لشگری و کشوری دور ما حلقه زده بودند. فرح دیبا دو جمله گفت: «نخست اینکه شما تئا‌تر ایران را با این اجرا و سبک کارگردانی و برخورد با عوامل ۵۰ سال به پیش بردید و دوم اینکه؛ فکر می‌کنم شما بیشتر عصر حاضر را زیر سوال می‌برید تا زمان میرزا تقی‌خان امیرکبیر!»

او ادامه داد: ایشان سپس نظرم را جویا شد که گفتم برداشت به نظر مخاطب بستگی دارد و او هر طور بخواهد با نمایش مواجه می‌شود. فردای آن روز ساعت ۷ صبح زنگ خانه به صدا درآمد و دو افسر من را به خیابان سلطنت‌آباد آن روزگار و پاسداران امروز بردند که تا شب استنتاق پس می‌دادم.

کارگردان نمایش «یرما» سپس به تشریح دلایل استعفای خود از مدیریت تئا‌تر شهر پرداخت و گفت: در آخرین ساعات شب تیمساری به جمع ما آمد و کاغذی پیش رویم گذاشت که من را ناچار به استعفا از مدیریت تئا‌تر شهر می‌کرد. با خونسردی هرچه تمام‌تر گفتم استعفا را به کسی تقدیم می‌کنم که مدیریت تئا‌تر شهر را به من واگذار کرد. منظورم آقای قطبی مدیر رادیو و تلویزیون ایران بود که تئا‌تر شهر زیر نظر آن سازمان قرار داشت.

این هنرمند پیشکسوت تئاتر بیان کرد: بعد قرار شد ابتدا دو نمایش موجود در جدول اجرا‌ها روی صحنه برود و من ۲۹ اسفند استعفای قطعی خود را تقدیم کنم. بر همین اساس نمایش‌های «شیون و استغاثه پای دیوار پایین شهر» و «جنایت و مکافات» نوشته داستایوفسکی روی صحنه رفت و سپس استعفا دادم.

رفیعی در ادامه به درخواست‌های مکرر برای اجرای نمایش «کابوس‌های جامدار...» پس از انقلاب اشاره کرد و گفت: تلویزیونی‌ها بار‌ها اصرار کردند و گفتند هر آنچه برای اجرای این نمایش نیاز داشته باشم فراهم می‌کنند، اما آن‌ها توجهی به ارزش‌های کاری و هنری من نداشتند؛ بلکه به این دلیل اصرار می‌کردند که شاه در نمایش فردی کم‌توان و ابزار دست مهدعلیا و وزیر مختاران روس و انگلیس نشان داده می‌شد؛ به همین دلیل حاضر نبودم کارم وسیله قرار بگیرد.

او ادامه داد: تا سال ۱۳۸۶ که بعد از کارگردانی فیلم سینمایی «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» ۶ نفر به دفتر فیلمسازی آقای تخت‌کشیان آمدند و گفتند هر چقدر پول بخواهید در اختیار شما قرار می‌دهیم و به عنوان الف ویژه از این اثر حمایت می‌کنیم. گفتند استودیوی شماره یک را هم در اختیارم قرار می‌دهند؛ - به این دلیل که نمایش باید در آب اتفاق بیفتد - اما من همچنان به اینکه کارم وسیله باشد اعتراض داشتم.

کارگردان نمایش شکار روباه اظهار کرد: تا اینکه بالاخره خودم برای اجرای «کابوس‌ها ...» اظهار تمایل نشان دادم و آقای پارسایی بودجه‌ای را در اختیارم گذاشت. بازیگران کار و زمان تمرین‌ها و اجرا مشخص شد و اینجا بود که متوجه شدم با یک فاجعه جدید مواجه هستیم. فاجعه‌ای که نه به سیستم و نه به هیچ کس دیگری جز درون خود ما ارتباط نداشت.

این هنرمند تصریح کرد: مساله از آنجا سرچشمه گرفت که متوجه شدم بعضی بازیگران هم‌زمان با من، با سه نمایش یا فیلم تلویزیونی و سینمایی دیگر هم قرارداد بسته‌اند. از طرفی با بازیگرانی مواجه بودم که سالیان دراز در سریال‌های تلویزیونی با "هاشف" حرف زده بودند و دیگر قادر به صحبت روی صحنه تئا‌تر نبودند. به این ترتیب با تعدادی بازیگر مواجه بودم که در گذشته درخشان بودند اما امروز با پسمانده‌های خودشان مواجه می‌شدند.

او ادامه داد: به همین دلیل در بیست و هشتمین روز تمرین، کار را تعطیل کردم و به دفتر آقای پارسایی رفتم و گفتم دیگر تمایلی برای اجرا ندارم و تاکید کردم می‌خواهم گروه جدید بازیگران را تربیت کنم؛ به این ترتیب فراخوانی صادر شد و از حدود ۹۰۰ علاقه‌مند مصاحبه گرفتم که در ‌‌نهایت ۴۰ نفر پذیرفته شدند. سپس طی دو سال، شش روز در هفته، روزی شش ساعت تمرین کردیم که نمایش «یرما» حاصل آن کارگاه بود.

رفیعی درباره پروژه «کابوس‌ها...» در سال 94 اظهار کرد: همکاری جدید ما از‌‌ همان ابتدا مثل یک زایمان بدون درد پیش رفت وگرچه مسئولان آشنایی چندانی با آثار من نداشتند اما امور به درستی پیش رفت. آشنایی نداشتن هم به این معنا بود که ابتدا از من سوال کردند «فکر می‌کنید نمایش میرزاتقی‌خان امیر کبیر در این عصر هنوز مورد توجه نسل جوان قرار می‌گیرد یا خیر؟»؛ که من در پاسخ گفتم نمی‌دانم، اما خوب می‌دانم اجرای من مورد توجه است.

او افزود: ما در برابر تاریخ خود یا باید مقهور باشیم و مدام ستایش کنیم یا منتقدانه پیش برویم چون وقتی به شخصیت‌های تاریخی نگاه می‌کنیم انواع و اقسام القاب از جمله کبیر و والا مقام و... برای پادشاهان تاریخی در نظر گرفته شده و به یک عده از شخصیت‌های تاریخی هم وصله‌های ناجور می‌چسبانند؛ اما این شخصیت‌های خلق شده‌زاده ذهنی افراد پس از دوران ظهور خودشان است.

 کارگردان نمایش «کابوس‌ها...» با تاکید بر اینکه دست اسطوره‌زدایی دارد؛ بیان کرد: ‌سوالی که ابتدا برایم مطرح شد که این کبیر بودن امیرکبیر در چیست؟ اگر واقعا امیرکبیر چنین بود پس چرا این همه شکست‌های مداوم خود آن هم از افراد دربار که اصلا موجودات قدرتمندی نبودند. آیا این شکست‌ها از بیرون می‌آمد یا از درون آرمان‌خواهی میرزاتقی‌خان؟

او افزود: یک شخصیت دلاک نیز کنار میرزاتقی‌خان قرار دارد که فکر می‌کنم زمانی کیسه‌کش او بوده و در هنگام قتل با او همراهی می‌کرده است. این فرد تنها شاهد قتل جز قاتلان است. فرضیه من بر این اصل استوار شد که ۲۰ سال از قتل میرزاتقی‌خان می‌گذرد و این جامه‌دار همچنان به شغل خود در حمامی در کاشان ادامه می‌دهد. این در حالی است که بعد از ۲۰ سال همچنان دلایل قتل امیرکبیر نامشخص است و این دلاک همچنان رازداری می‌کند، اما از این اتفاق دچار کابوس‌های شده است.

رفیعی خاطرنشان کرد: تحقیقات من نشان می‌دهد قتل امیرکبیر ۴۰ سال بعد از وقوع پنهان می‌ماند و نمایش بر همین اصل بنا شده است. به همین دلیل هم تمام اتفاقات در حمام رخ می‌دهد و حتی شاه در آب تاج‌گذاری می‌کند.

این هنرمند درباره طراحی صحنه خود توضیح داد: برای من طراحی صحنه مجرد از دیگر عناصر صحنه‌ای نیست و اگر این کار را انجام نمی‌دادم دلم می‌سوخت. در شیوه اجرایی قائل به طراحی می‌نی‌مالیستی بودم و تمام اکسسوار زائد را از کار حذف کردم. از ابتدا تا انتهای نمایش در حمام می‌گذرد چرا که وقتی فردی دلاک باشد هر آنچه از جهان پیرامون برای او توصیف کند از همین زاویه دید نگاه می‌کند و حتی تاجگذاری شاه نیز در حمام رخ می‌دهد.

کد خبر : ۳۰۹۰۱۰