خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با عثمان خوافی مطرح شد؛

من یک دهاتی‌ام که از آمریکا سردرآوردم/با کشک و ماست و قروت زندگی می‌کنم

asdasd
کد خبر : ۶۲۴۳۵۸

عثمان خوافی می‌گوید: یک دهاتی است که با دوتار از ژاپن، مسکو، آفریقا و آمریکا سردرآورده. او معتقد است؛ کسی که می‌گوید موسیقی حرام است، نمی‌فهمد و اطلاع ندارد، تحقیق نکرده و از پیش خودش می‌گوید.

به گزارش خبرنگار ایلنا، عثمان محمدپرست، معروف به عثمان خوافی از استادان دوتارنوازی خراسان، جمعه 28 اردیبهشت برای حضور در برنامه‌ای با عنوان «نوای غربت موسیقی خراسان در تهران» که به همت مؤسسه هواداران هنر ایرانیان به مدیریت علیرضا جلالیان برگزار شد، به تهران آمد و شنبه 29 اردیبهشت در تالار رودکی مورد تجلیل قرار گرفت.

شامگاه جمعه، به سراغش رفتیم و در دفتر رهبر ارکسترهای ملی و سمفونیک در همان طبقه‌ای که تالار رودکی قرار دارد پای صحبتش نشستیم. سوال اول‌مان از این دوتارنواز خوافی با شهرتی جهانی این بود: اولین بار چه زمانی دوتار را به دست گرفتید و پشتِ دستِ چه کسی نواختنش را آموختید؟

محمدپرست جواب داد: عرض کنم خدمت شما که، خیلی حرف دارم و اگر مردم بخواهند حرف‌هایم را بفهمند باید روی آن فکر کنند. این را بنویس که باید روی حرف‌هایم فکر کنند تا بفهمندشان. من یک دهاتی هستم و قیافه نمی‌گیرم. هرکس الان مرا می‌بیند خیال می‌کند پدرم میلیاردها میلیارد پول داشته و باسواد بوده، در صورتی که ما زندگی‌مان باعذاب اداره می‌شد و آنهم از گوسفندداری. پدرم اصلا سواد نداشت. 85 سال قبل‌تر در خوافِ ما مدرسه‌ای نبود، یعنی یک مدرسه بود با چهار کلاس. من دلم می‌خواست آدم فهمیده و دانایی بشوم و به درد مردم بخورم، که کمی هم شدم ولی آنطور که می‌خواستم، نه. تا کلاس چهار خواندم و همه‌اش هم شاگرد اول بودم. بعد دیدم جای دیگری نمی‌توانم بروم، تربت حیدریه نزدیک‌ترین شهر به ما بود ولی آشنایی نداشتیم. چون مردم از هم دور بودند، آشنا نبودند و ماشینی یا وسیله‌ای هم نبود و باید با الاغ و اسب می‌رفتیم که ماندیم و نرفتیم.

من یک دهاتی‌ام که از آمریکا سردرآوردم/با کشک و ماست و قروت زندگی می‌کنم

عثمان خوافی ادامه داد: دوتار در خواف بود ولی نه دوتاری که من می‌زنم. یک چیزی بود و صدایی داشت که من عاشق صدایش شدم. دوتار را پیدا کردم و بردم به خانه، چیزی که می‌خواهم بگویم کلمه خیلی بزرگی است و مردمی که این را می‌بینند، الکی نخوانندش و روی آن فکر کنند؛ من یک دهاتی هستم اما سر از ژاپن درآورم، سر از مسکو درآوردم، سر از آفریقا درآوردم، سر از آمریکا درآوردم و... این را حساب کنند که من چه بودم و به کجا رسیدم. بدون آن‌که خودم سواد داشته باشم یا پدری باسواد. خودم از پیش خودم به اینجا رسیدم. این دوتار را هم از کسی یاد نگرفتم. از پیش خودم یاد گرفتم. کارهایی با دوتار می‌کنم، که کسی نمی‌تواند شبیه‌اش را بکند. همین دیگر. حرف دیگر چه داری؟

او در جواب اینکه پس خودآموخته بوده است، گفت: بله، خودآموخته بودم.

محمدپرست در مورد اینکه در خواف شاگردی دارد که بخواهد به او آموزش دهد و هنرش زمین نماند هم توضیح داد: شما به این زودی حرف‌های مرا نمی‌فهمی و کسی هم که می‌خواند نمی‌فهمد! از نظر بعضی، موسیقی حرام است ولی من حلالش کردم. من موسیقی را حلال کردم ولی شاگردی ندارم. سه نفر از دور و بری‌های من هستند که خودشان از روی دستم نگاه کرده و یاد گرفته‌اند؛ یکی پسر برادرم است و دو نفر هم از نوه‌هایم. دیگر چه؟

این دوتارنواز بزرگ خراسانی در مورد اینکه زندگی‌اش از راه موسیقی می‌گذرد یا نه هم گفت: من قرانی بابت موسیقی‌ام پول نگرفته‌ام. خودم کار می‌کردم، اتوبوس داشتم، پایه یک دارم و از آن راه پول درمی‌آوردم. بعد هم اینکه من کم‌خرجم، خرج بی‌جهت ندارم و همینی که الان هستم، آن موقع هم بودم. ما با کشک و ماست و قروت زندگی می‌کنم، همان چیزهایی که پدرمان هم با آن زندگی می‌کرد.

او ادامه داد: ما زندگی ساده‌ای داشتیم و الان هم همان‌طوریم. مرا نگاه کن. الانم هر کجا می‌روم، با عمامه می‌روم، ببین من چقدر ساده‌ام. این‌ها را دیده‌ای که می‌گویند ما موسیقی‌دانیم و ابروهایشان را یک شکل می‌کنند و موهایشان را یک شکل و لباس‌هایش را جوری دیگر. ببین من چقدر ساده‌ام. ایرانی‌ها مرا نشناخته‌اند، ایرانی‌ها خودشان را هم نشناخته‌اند که اگر شناخته بودند الان آرزوی کشورهای دیگر را نداشتند، پس نشناخته‌اند. اگر ما خودمان را می‌شناختیم هر روز یک نفر جرات نمی‌کرد در زندگی‌مان فضولی کند. کسانی هم که عاقلند نتوانسته‌اند به ما کمک کنند. دیگر بگو چه می‌خواهی؟

او در مورد اینکه آیا تا به حال توجهی را که باید از مسئولان دریافت کرده است یا خیر هم توضیح داد: علی مرادخانی را می‌شناسی؟ برای من نوشته بود در خدمت عثمان، آدم باید درس نیکوکاری آموزد. همین الان وزیر ارشاد به خانه ما می‌آید، همین آقاصالحی (سیدعباس صالحی)، این‌ها مرا امیدوار کردند. مردم و مخصوصا تهرانی‌ها هم هوای ما را زیاد دارند، در کل ایران 920 مدرسه به خاطر ما ساختند، از این بالاتر چیست؟! چیز بیشتر چه می‌خواهی؟

محمدپرست در جواب آخرین سوال که آیا از وقتی پایش را عمل کرده و ناچار است روی ویلچر بنشیند (یک سال و 10 روزِ پیش) دلش برای دوتار زدن تنگ شده است یا نه گفت: صد در صد. خیلی دلم تنگ شده، باید دوتار را بگذارم روی پایم که نمی‌توانم. ولی نوار دارم و نوارهایم را که می‌شنوم لذت می‎برم. هر روز که روی تخت خوابیده‌ام نوارهایم را می‌گذارم، گوش می‌دهم و دلم باز می‌شود.   

آوای «نوایی نوایی» عثمان محمدپرست را می‌توانید اینجا بشنوید. 

گفتگو: نرگس کیانی

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز