خبرگزاری کار ایران

رسوایی رشوه به کالج‌های معتبر آمریکا از زبانِ استاد دانشگاه هاپکینز:

هیچ اقتصاد کارآمدی با تبعیض سرپا نمی‌ماند/ شایسته‌سالاری یعنی طبقه شما در آینده‌تان نقشی ایفا نکند/ توزیع فرصت‌های برابر تحصیلی و شغلی لازم اما کافی نیست

asdasd
کد خبر : ۹۵۴۹۲۸

دانیل کالکات معتقد است: شایسته‌سالاری بهترین آرمانی است که می‌توان جامعه و اقتصاد را حول آن سازمان بخشید اما در جامعه شاهد هستیم که شغل‌های نخبه به مدرک کالج‌های نخبه نیاز دارد و درنهایت به اینکه کودکان در دبیرستان‌های نخبه آموزش ببینند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، پرسش از شایسته‌سالاری، دیر یا زود مرزهای خود را تا حد پرسش بنیادین‌ترِ عدالت برمی‌کشد. اگر بپرسیم چرا عده‌ای در جامعه به جایی می‌رسند که از نظر ما استحقاق آن را ندارند، آن‌گاه بلافاصله باید خود به این پرسش پاسخ دهیم که معیار ما برای توزیع امکانات و فرصت‌ها چیست؟

همین گره خوردن پرسش از شایسته‌سالاری به عدالت، دامن آن را از تحقیقی تفننی پالوده و سرشتی مساله‌گون به آن می‌بخشد. دانیل کالکات (استاد فلسفه اخلاق دانشگاه هاپکینز در آمریکا) معتقد است: شایسته‌سالاری بهترین آرمانی است که می‌توان جامعه و اقتصاد را حول آن سازمان بخشید و این دیدگاه در میان عموم مردم، در میان جنسیت‌ها، نژادها، احزاب سیاسی و فرهنگ‌های مختلف گستردگی زیادی دارد. گفتگوی ایلنا با این استاد فلسفه را در ادامه بخوانید.

حیرت‌انگیزترین چیزی که درمورد خبر رشوه دادن پدرومادرهای پولدار برای راهیابی فرزندانشان به کالج‌های معتبر اتفاق افتاد، خشمی بود که این خبر برانگیخت. هرچه نباشد، افشای اخبار مربوط به فساد و بی‌اخلاقی اجتماعی اکنون به رخدادی روزمره بدل شده و کمتر کسی روند پذیرش کالج‌ها را منصفانه می‌داند پس چرا چنین تخلف کوچکی، چنین خشم بزرگی را در میان همه برانگیخت؟

من فکر می‌کنم که پاسخ این پرسش را باید در این موضوع پیدا کرد که این حوادث موجب تخریب هالۀ آرمان شایسته‌سالارانه‌ای شد که ایالات متحده بر آن بنیاد گذاشته شده؛ آرمانی که بسیاری از مردم همچنان به آن پایبند مانده‌اند. پیشتر بارها به ما گفته‌اند که مثل روز روشن است که شایسته‌سالاری «توهم» یا «افسانه» است؛ یا اینکه شایسته‌سالاری کار خود را به‌خوبی انجام می‌دهد؛ یا اینکه «آرمان از قدیم‌الایام بدی» بوده است اما افسوس که هیچیک از این‌ حرف‌ها معلوم نیست منظورشان از «شایسته‌سالاری» چیست و از این‌رو، ارزیابی موضوع بسیار دشوار می‌شود. بنابراین، می‌خواهم پیش از آنکه درس‌های اخلافی مهمی که می‌توان از این رسوایی به‌دست آورد را بیان کنم، دقیقاً توضیح دهم که شایسته‌سالاری به چه معناست؟

شایسته‌سالاری به معنای جامعه‌ای‌ست که حول دو اصل سازمان یافته است. اصل اول می‌گوید زمانی‌که بحث کالاهای کمیاب به میان می‌آید یعنی چیزهایی مثل شغل و درآمد، عدالت حکم می‌کند که این کالاها به‌شکل سفت و سخت بر اساس شایستگی توزیع شوند. این بدین معناست که مثلاً هیچ شرکتی نمی‌تواند نژاد را در مسئلۀ استخدام افراد دخالت دهد. دلیلش این است که موضوع نژاد ربطی به انگیزۀ استخدامی شرکت ندارد؛ نه خصومت نژادی و نه میل به داشتن یک نیروی کار متنوع و نه حتی میل به حداکثرسازی سود نمی‌تواند استخدام مبتنی بر نژاد را توجیه کند. همین مسئله درمورد جنسیت، ذائقۀ جنسی، ظاهر جسمانی، مذهب و غیره نیز صادق است. عدالت حکم می‌کند که شایسته‌ترین متقاضی باید استخدام شود و باقی مسائل ربطی به این موضوع نخواهد داشت.

اصل دوم این شایسته‌سالاری، فرصت‌های برابر است. اصل اول می‌گفت مدال پیروزی باید به کسی برسد که سریعتر از همه می‌دود اما این شرط ضروری شایسته‌سالاری است نه شرط کافی آن. باید این را هم تضمین کنیم که هر شهروندی نقطۀ شروع یکسانی داشته باشد. اگر برخی‌ در زندگی خود از مزیتی برخوردار باشند که خود کسب نکرده‌اند (مثل ثروت یا ارتباطات خانوادگی) و بقیه در محله‌های محروم به دنیا آمده باشند، این ویژگی‌ها زندگی آیندۀ آنها را شکل خواهد داد، نه شایستگی‌هایی که دارند. در یک شایسته‌سالاری، از طریق سازوکارهایی مثل مالیات بر درآمد و آموزش و پرورش دولتی، اطمینان حاصل می‌شود که همۀ کودکان از نقطۀ شروع یکسانی برخوردار باشند.

در جای دیگری استدلال کرده‌ام که شایسته‌سالاری بهترین آرمانی است که می‌توان جامعه و اقتصاد را حول آن سازمان بخشید و این دیدگاه در میان عموم مردم، در میان جنسیت‌ها، نژادها، احزاب سیاسی و فرهنگ‌های مختلف گستردگی زیادی دارد. اما باید خاطرنشان شوم که وقتی به فلاسفۀ سیاسی روی می‌آوریم، متوجه می‌شویم که این دیدگاه در میان آنها، که بیشترشان از برابری‌خواهی یا اختیارگرایی دفاع می‌کنند، به ندرت دیده می‌شود.

بیایید فرض را بر این بگذاریم که آرمان شایسته‌سالاری همان آرمان درستی است که باید به آن باور داشت. از یک نگاه شایسته‌سالارانه، دربارۀ این رسوایی چه می‌توان گفت؟

در ابتدا به این نکته توجه داشته باشید که نباید فقط روی تخلف والدین بچه‌ها دست بگذاریم. تردیدی نیست که آنها کار بدی کرده‌اند، اما انگیزه‌هایشان را می‌توان درک کرد: آنها می‌خواستند بهترین آینده را برای کودکانشان تضمین کنند. و البته که قضاوتشان درست بود، چراکه آموزش کالجی و به‌خصوص آموزش در یک مؤسسۀ آموزشی نخبه، گام مهمی به‌سوی این هدف است. به مدارسی که به‌دلیل این رسوایی نامشان به میان کشیده شد، نگاهی بیاندازید: برکلی، استنفورد، ییل و... اشتباه نکنید؛ منفعت اصلی در نام این مدارس است نه آموزشی که ارائه می‌دهند. تردیدی وجود ندارد که با رفتن به ییل باسوادتر می‌شوید اما از آن هم مهمتر این است که رفتن به ییل؛ شما را به اعضای خانواده‌های مهم، شبکۀ فارغ‌التحصیلان بانفوذ و ارتباطات اجتماعی در حوزه‌های رقابتی مثل سرمایه‌گذاری وصل می‌کند.

این موضوع موجب نقض اصل اول شایسته‌سالاری می‌شود. در یک شایسته‌سالاری، نام یک کالج، درست مانند نژاد یا جنسیت آدم‌ها، نباید در توزیع کالاها نقش بازی کند. متقاضی که فارغ‌التحصیل ییل است تنها و تنها به این دلیل می‌تواند در فرایند استخدام نسبت به متقاضی فارغ‌التحصیل دانشگاه دولتی برتری داشته باشد که شایستگی بیشتری داشته باشد.

البته، ممکن است کاشف به عمل آید که فارغ‌التحصیلان ییل از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های دولتی شایستگی بیشتری داشته باشند، خواه به این دلیل که دانشجویان شایسته‌تری وارد ییل می‌شود و خواه به این خاطر که ییل سرمایۀ انسانی دانشجوها را بالاتر می‌برد اما این صرفاً می‌تواند یک همبستگی آماری باشد. این موضوع نمی‌تواند دلیل خوبی برای ترجیح دادن دانشجویان ییل یا کالج‌های «معتبر» باشد. این تنها می‌تواند بدین معنا باشد که شرکت‌ها انتظار داشته باشند که کارمندانشان بیشتر فارغ‌التحصیل ییل باشند تا دانشگاه‌های دولتی.

فرض کنید از ما خواسته‌اند یک رقابت بدن‌سازی را داوری کنیم. همۀ ما توافق داریم که بدن "علی" نسبت به بدل "حسن" زیبایی بیشتری دارد. ما می‌دانیم که علی در بدنسازی الف و حسن در بدنسازی ب کار کرده‌اند. این را هم می‌دانیم که بدنسازان الف نسبت به بدنسازان ب بدن‌های زیباتری دارند اما این دلیل خوبی برای دادن مدال پیروزی به علی نیست. حسن شایستگی بیشتری دارد، پس مدال پیروزی باید به او برسد و اینکه چه باشگاهی رفته است، ربطی به رقابت ندارد. همین موضوع دربارۀ اقتصاد هم صدق می‌کند. راه‌هایی برای قضاوت دربارۀ شایستگی وجود دارد که ارزانتر و دقیقتر از مسائل بی‌ربطی چون نام کالج‌ها هستند. بنابراین، عدالت حکم می‌کند که این موضوع در رابطه با بحث استخدام و پاداش لحاظ نشود.

می‌توانیم مسائل را از چشم‌انداز اقتصادی نیز بررسی کنیم. شرکت‌هایی که در یک اقتصاد کاملاً رقابتی و کارامد فعالیت می‌کنند، متقاضیان را بر اساس بهره‌وری مورد انتظارشان قضاوت کرده و بر همان اساس به آنها حقوق می‌دهند. منبع این بهره‌وری ربطی به موضوع ندارد. در اقتصاد کنونی ما، مدرک یک کالج نخبه موجب این می‌شود که فرد شاغل پول بیشتری نسبت به بهره‌وری خود کسب کند. به زبان علم اقتصاد، او در حال دریافت یک رانت اقتصادی است، بدین معنا که بدون بهره‌وری بیشتر، درآمد بیشتری کسب می‌کند. این رانت‌ها نه تنها ناعادلانه بلکه ناکارآمد هستند.

ماجرای رسوایی کالج‌ها به اصل فرصت‌های برابر نیز مربوط می‌شود. درحالیکه رقابت میان بزرگسالان به‌دلیل کمیابی منابع، نه‌تنها ناگزیر بلکه ستودنی است، مشاهدۀ وادار کردن کودکان به رقابت کردن با یکدیگر، مشمئزکننده است و این دقیقاً همان اتفاقی است که به دلیل قضاوت اشتباهمان نسبت به آدم‌ها در حال رخ دادن است: شغل‌های نخبه به مدرک کالج‌های نخبه نیاز دارد و این به‌نوبۀ خود نیازمند این است که کودکان در دبیرستان‌های نخبه آموزش ببینند.

به همۀ این دلایل، فرصت‌های برابری وجود ندارند. حتی اگر حقیقت داشت که کالج‌های نخبه منفعت حقیقی ایجاد می‌کنند، دسترسی به این کالج‌ها تا حد زیادی بستگی به شرایط خانوادگی مثل ثروت و ارتباطات اجتماعی می‌داشت. برخی اوقات این ثروت و ارتباطات اجتماعی، مانند مورد رسوایی کالج‌ها، موجب تخلف می‌شود. البته بیشتر اوقات، این مزایا موجب می‌شود کودکان ثروتمند از مزیت قانونی بیشتری در رقابت بر سر رفاه برخوردار باشند.

از نگاه شما چگونه می‌توانیم جامعه‌مان را به آرمان شایسته‌سالاری نزدیکتر کنیم؟

من دو پیشنهاد ارائه می‌دهم: نخست اینکه، ما باید تمرکز فرهنگی بیشتری بر امر شایستگی داشته باشیم. خصومت نژادی و جنسیتی همچنان وجود دارد و برای یک اقتصاد عادلانه و کارآمد مضر هستند و بایستی آنها را ریشه‌کن کرد. ما باید اطمینان حاصل کنیم که ظاهر جسمانی، مذهب، گرایش‌های جنسی و همۀ ویژگی‌های دیگری که از منظر شایستگی ربطی به موضوع ندارند، در تصمیمات ما دربارۀ توزیع کالاهای خوب نقشی ایفا نکنند. به همین‌منوال، باید دربرابر انگیزه‌هایی چون نیروی کار «متنوع» یا «نمایا» مقاومت کنیم چراکه هر دو مفهوم موجب تبعیض‌های نژادی، جنسیتی و غیره می‌شوند.

تمرکز فرهنگی بیشتر بر شایستگی به‌معنای ارزیابی و قضاوت آدم‌ها برپایۀ شایستگی خودشان است، نه بر پایۀ شایستگی‌ کلاس‌هایی که در آنها درس خوانده‌اند. بازهم باید تأکید کنم که شایسته‌سالاران نسبت به اینکه فارغ‌التحصیلان ییل شغل نخبه به دست آورند یا درآمد بالایی داشته باشند هیچ اعتراضی ندارند، البته درصورتی‌که فارغ‌التحصیلان ییل از شایستگی مناسبی برخوردار باشند. آنچه مورد اعتراض ماست، استفاده‌ از مسائل بی‌ربط در زمان ارزیابی آدم‌هاست. باید شایستگی خود فرد را به حساب آورد، نه شایستگی گروه‌هایی که به آنها تعلق داشته است.

دومین پیشنهاد من این است که باید تلاش‌های خود در جهت برقراری فرصت‌های برابر برای همۀ شهروندان را دوچندان کنیم. تحرک اجتماعی که همواره در ایالات متحده ناقص بود، از اوایل دهۀ 1980 رو به وخامت گذاشته، و این نتیجۀ سیاست‌های مالیاتی اشتباه و عدم ‌سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش دولتی، و سایر حمایت‌های دولتی از کودکان فقیر بوده است. نتیجه این شده است که ایالات متحده اکنون یکی از کم‌تحرک‌ترین کشورهای توسعه‌یافته است. کوتاه اینکه، اگر فقیر به دنیا بیایید، فارغ از اینکه چه شایستگی‌هایی دارید، فقیر خواهید ماند. ما باید از ماجرای رسوایی کالج‌ها به عنوان فرصتی برای اندیشیدن و بحث دربارۀ مطلوبیت شایسته‌سالاری و این موضوع استفاده کنیم که آیا در یک شایسته‌سالاری زندگی می‌کنیم؟ از نظر من، عدالت به‌معنای شایسته‌سالاری است و آرمان شایسته‌سالاری می‌تواند ما را دوباره با هم متحد کند.

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز