خبرگزاری کار ایران

به بهانه درگذشت بهمن گلبارنژاد؛

خدایا! چرا آنجا؟ چرا سر آن پیچ تند لعنتی؟

بهمن جان! خیالت راحت شد؟ آسمان را در آغوش کشیدی. تو رفته‌ای و نمی‌روی از یاد!

سوختیم. بهمن عزیز! سوختیم. از رفتن تو خیلی سوختیم. صدها هزار کیلومتر دوریم از آن پیچ لعنتی که تو را از ما گرفت. کجا فریاد بکشیم؟ چرا این همه دور؟ چرا آنجا؟ کاش نبود این منطق زمان و مکان؛ به چشم به هم‌ زدنی خودمان را می‌رساندیم به آن پیچ تند لعنتی. می‌گفتیم تو را به خدا با دوچرخه سوارمان مدارا کن.

اما نکرد. افسوس، مدارا نکرد. بعد، تو می‌نشینی با خودت می‌گویی کاش معجزه‌ای می‌شد؛ برای او که بخشنده و مهربان است کاری نداشت؛ مثل گلستان شدن آتش برای ابراهیم. شکافته شدن نیل برای موسی. اما قرار بر آسمانی شدنش بود. نه طلا، نه نقره و نه برنز. هیچ کدام به کار بهمن نمی‌آمد؛ تنها آسمان. تنها آسمان باید ماهی چون بهمن را در آغوش می‌کشید. او که پا به رکاب می‌گذاشت و لبخند می‌زد. به همه پیچ‌هایی که قرار بود معلول بودنش را به رخش بکشند، لبخند می‌زد. او که وقتی اراده رکاب زدن می‌کرد، تمام جانش را می‌ریخت توی پاهایش. می‌خواست زودتر برسد. زودتر رسید. کاش می‌رفتیم سر آن پیچ لعنتی. می‌نشستیم و نفرینش می‌کردیم که دوچرخه‌سوار خوش اخلاق‌مان را از ما گرفتی. کاش بی‌پروا بودیم. مثل همان شبانی که به زبان خودش ناز خدا را می‌کشید. مثل سعید در فیلم از کرخه تا راین که بر سر خدایش فریاد می‌کشید و گلایه می‌کرد که "خدایا چرا اینجا؟"

قرار است در مراسم اختتامیه پارالمپیک به احترامت بایستند و یک دقیقه سکوت کنند. بسیاری از رسانه‌های جهان در مورد حادثه‌ای که برایت پیش آمده و تو را به کام مرگ فرستاده واکنش نشان داده‌اند.

بهمن، آهای دوچرخه سوار با غیرت تیم ملی ایران در پارالمپیک! خیالت راحت شد؟ حالا آسمان تو را امانت دارد. حالا تو رفته‌ای و نمی‌روی از یاد! هر چند، انگار برای برخی از ما که فراموشکاران به نامی هستیم، پرداختن به حاشیه‌های یک دربی زشت و بی‌کیفیت جذاب‌تر است از پرداختن به تو و مرگ جانسوزت.

خدایا! بعد از این همه سال چرا آنجا؟ چرا سر آن پیچ تند لعنتی؟

خبرگزاری ایلنا درگذشت بهمن گلبارنژاد را به خانواده ایشان تسلیت می‌گوید.

کد خبر : ۴۱۱۸۹۱