خبرگزاری کار ایران

شخصیت‌های دوست داشتنی

asdasd
کد خبر : ۵۹۷۶۶۷

بررسی شخصیت‌های سینمایی ماندگار.

ریچارد بلین  در کازابلانکا

" من برای هیچ هدفی نمی‌جنگم. خودم تنها هدف جالب برای خودم هستم . "

اولین باری که ریک را می‌بینیم مشغول شطرنج بازی با خودش است! نمی‌دانم تا حالا این کار را کرده‌اید ؟ شطرنج بازی با خودتان! کار بسیار مشکلی است. او کافه‌ای پر رونق دارد که محل ملاقات و قرار همه جور آدمیزاد است. حتی رئیس کافه رقیب‌اش هم شب‌ها برای تفریح  به کافه او می‌آید. اما با وجود شلوغی کافه، خود ریک معمولا در اتاق پشتی کافه مشغول شطرنج بازی تک نفره است. او تنهاست و در زندگی‌اش بر طبل بی‌خیالی می‌زند. " من خودمو به خاطر هیچکس به خطر نمی‌اندازم". او حتی زن‌هایی را که به دنبالش هستند پس می‌زند. انگار دل از دنیا کنده و به نوعی زاهد و تارک دنیا شده. او در زمان حال زندگی می‌کند و کاری به دیروز و فردا ندارد.

- ریک دیشب کجا بودی؟

+ از دیشب خیلی گذشته. یادم نیست

- امشب چیکار می‌کنی؟

+ من برای آینده دور تصمیمی نمی‌گیرم.

 همه چیز طبق روال همیشگی پیش می‌رود تا اینکه زنی زیبا به نام الزا در مسیر فرار از فرانسه به اتفاق همسرش پا به کافه او می‌گذارد. حقیقتا درست گفته اند که عشق بزرگ ترین بیماری و در عین حال بزرگترین درمان است.

وقتی  نگاه ریک به الزا گره می‌خورد انگار که حال و احوال او دگرگون می‌شود. آتش عشق ناکام قدیمی در وجودش زبانه می‌کشد. تغییر رفتار او حتی از چشم سروان رنو (دوست پلیس‌اش)  و ویکتور لازلو ( همسر تازه الزا ) پنهان نمی‌ماند و هر دو متوجه می‌شوند که بین او و الزا خبری بوده و هست. موقعیت عجیبی است. انشااله که در زندگی واقعی هیچوقت دچار این دوراهی‌های سخت انتخاب نشوید. اینکه زنی را بسیار دوست داشته باشید اما به دلایلی از او دور بیفتید و سالها بعد او را در کنار مردی دیگر ببینید. شرایط به نفع ریک پیش می‌رود. با به دردسر افتادن همسر الزا، او فرصت این را  می‌یابد که الزا را دوباره به چنگ آورد. اما او پس از فکر بسیار راه رستگاری را انتخاب می‌کند و کاری می‌کند که تماشاگران تا ابدالدهر حسرت به دل باقی بمانند! شاید خیلی‌ها کار او را یک ژست قهرمانانه و فداکاری  بدانند  اما به راستی او با این کار زرنگی کرد و خود را جاودانه کرد. چه بسا اگر با الزا سوار هواپیما شده بود امروز این مطلب و هزاران مطلب دیگر در موردش نوشته نمی‌شد. ریک با این کار از پرده سینما بیرون آمد و شخصی حقیقی و جاودانه شد. ریچارد بلین در کازابلانکا خودِ خودِ  همفری بوگارت بود. انسانی از بیرون سرد و از درون گرم.

رت باتلر در بربادرفته

نقش «رت باتلر» را بی‌شک به خاطر دارید، شخصیتی لاقید و جسور که تا مدت‌ها در روح و جان رسوب می‌کرد. شاید اگر کسی جز گیبل در نقش رت باتلر ظاهر می‌شد، این نقش چنین شکوهی را نمی‌یافت.

رت باتلر بر خلاف ظاهر بی‌اعتنا و بی‌قید و بندش، اعتقادات ِ خاص خودش را داشت. بر خلاف اینکه نشان می‌داد مردی پر شور و شر است، به شخصیتی مثل ملانی هامیلتون از صمیم قلب احترام می‌گذاشت. به نظرش اینکه جنوبی‌ها می‌خواستند با مزارع پنبه و برده‌هایشان به جنگ شمالی‌ها برود یک حماقت ِ محض و سبک مغزی بود، اما خودش هم به وقتش به میدان جنگ رفت تا حداقل از جایی که برایش به عنوان " وطن " تلقی می‌شد دفاع کند. در ظاهر افراد برایش اهمیت نداشتند و تنهایشان می‌گذاشت، اما همیشه یک تکیه گاه محکم محسوب می‌شد . شاید بتوان تنها مشکل ِ شخصیتی او را، عدم توانایی‌اش در بیان ِ احساساتش بیان کرد. این درست است که او بار ها به اسکارلت نشان داد که دوستش دارد، اما برای یک زن، این مهم است که بداند چه جایگاهی در قلب ِ مرد ِ مورد علاقه‌اش دارد. شاید اگر این دو شخصیت یک بار درست و حسابی با هم بحث و مذاکره می‌کردند ( مثل همان کاری که در انتهای داستان کردند )، متوجه می‌شدند که تا چه حد به هم علاقه دارند و این قدر سوءتفاهم‌ها بین‌اشان فاصله نمی‌انداخت! البته، از نظر من، حتی این ظاهر ِ خوددار ِ رت باتلر هم جذاب بود، با اینکه حالتش خیلی زود تغییر می‌کرد و می‌توانست در عین حال که عاشق ِ سینه چاک ِ کسی باشد، آن فرد را هم با حرف‌هایش آزار دهد! حرف‌هایی که بیشترشان از سر حقیقت بود، و مطمئنا همین رک و راست بودن برای خیلی‌ها آزار دهنده است. اینکه کسی مستقیما عیب‌هایشان را به آنها گوشزد کند !

اسکارلت اهارا‌؛ برباد رفته
اسکارلت زن بسیار مغروری هست و همیشه می خواهد قدرت نمایی کند. او برخلاف نظر بقیه زن وفاداری هست.

سی سی باکستر ؛ آپارتمان

شخصیت متواضع، مودب، خجالتی و کمروی سی سی باکستر با بازی زیبای جک لمون در فیلم آپارتمان یکی از بیاد ماندنی‌ترین و دوست داشتنی‌ترین شخصیت‌های تاریخ سینماست.

کارمند ساده‌ای که به شوق دریافت رتبه اداری و پیشرفت کاری بازیچه رفتار ناپسند روسا و همکارانش می‌شود. به طوری که از رفتار او سوء استفاده کرده و در آپارتمان محل سکونتش به خوشگذرانی می‌پردازند. این در حالی است که در برخی از موارد مجبور می‌شود تا صبح در خیابان‌ها پرسه بزند. زندگی این کارمند ساده با ورود آسانسورچی زیبای اداره به نام فرن کیوبلک (شرلی مک لین) دگرگون می‌شود و در نهایت باکستر ساده برای اولین بار عاشقی را تجربه می‌کند. باکستر با رفتار متواضعانه‌اش در تقابل با رفتار سایر مردان جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند. در حالی که همه کارمندان و روسا به دنبال فرصتی مناسب برای خوشگذرانی با فرن هستند، باکستر که به طور اتفاقی با پیکر نیمه جان فرن در اپارتمانش روبرو شده او را تر و خشک کرده و پس از بهبودی فرن با او رفتاری متین و موقرانه دارد. با این همه در اواخر فیلم همه چیز علیه باکستر جبهه گرفته و حتی منجر به کتک خوردن او هم می‌شود. باکستر در اوج نا امیدی در حالیکه از کارش اخراج شده و قصد ترک آپارتمانش را دارد با صدای زنگ در و پیامد آن حضور فرن روبرو می‌شود. اوج متانت باکستر در سکانس پایانی فیلم رقم می‌خورد زمانی مانند یک کودک ساده در یک جمله به فرن می‌گوید که عاشقش شده است...

مارج گاندرسون با بازی حیرت انگیز فرنسس مک دورماند در فیلم فارگو

شیرین و مهربان و دوست داشتنی، بی‌اعتنا و بیگانه با دنیای پلید و سردی که او را احاطه کرده است. بگذار دیگران هر طوری که می‌خواهند باشند! به راستی اگر شخصیت گرم و دلپذیر مارج نبود، چطور باید آن همه طمع و قساوت و جنایت و نومیدی را در فیلم تحمل میک‌ردیم؟

لوندی نمی‌کند اما دلنشین است، آنقدر مهربان است که هنگام بررسی جسد وقتی چشمش به چند کرم خاکی می‌افتد به این فکر می‌کند که چه خوب است آنها را برای شوهر ماهی‌گیرش برود و با خود می‌گوید : حتما خیلی خوشحال میشه!

از تمام پلیس‌های دیگر باهوشتر است که معمای قتلی بسیار پیچیده را حل می‌کند و بسیار شجاع‌تر که بی‌هیچ ترسی با خلافکارهایی که دو برابر هیکل او هستند رو در رو می‌شود و دستگیرشان می‌کند.

هنگامی که قاتل خطرناک فیلم را دستگیر می‌کند در آینه نگاهی ترحم آمیز به او می‌اندازد و می‌گوید : همه این جنایتا ... همه این کارا ... همش به خاطر پول بود؟! ...

برای پی بردن به عظمت این دیالوگ فقط باید فیلم را دید.

اورسون ولز در فیلم همشهری کین

همشهری کین که بی‌شک یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین آثار تاریخ سینماست. ولی شخصیت اورسون ولز، آن اقتدارش، هوشش و کمبود محبتش توی داستان فوق‌العاده است. خاطره‌انگیزترین بخشش این جمله است: من چارلز فاستر کین هستم.

مارلون براندو در پدرخوانده

همان اول فیلم و دیالوگ‌های براندوی کبیر معلوم می‌کند این شخصیت چیست.

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز